در بخش قبلی این گفتار، دکتر رجبی دوانی جنبه‌های منفی از ابعاد شخصیتی و زندگانی محمد‌بن‌حنفیه را مورد بررسی قرار داد. در ادامه این گفتار، ابعاد دیگری از شخصیت و زندگانی محمد‌بن‌حنفیه مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

رجبی دوانی به نقل‌های دیگری که اشاره به جنبه‌های مثبت شخصیت محمد‌بن‌حنفیه دارد، تصریح کرد: در یکی از نمونه‌ها که اشاره هم شد روایتی از امام رضا علیه‌السلام است که فرمود: محمد نام‌ها از معصیت خدا ابا دارند و یکی از آن‌ها محمد‌بن‌حنفیه است، این نقل در رجال کشی نیز آمده است و باید از نظر متن و سند بررسی شود و این حدیث اگر صحیح باشد، موارد منفی قبلی در مورد او صدق نخواهد کرد.

وی در ادامه افزود: اما حدیث دیگری نیز داریم که در کتاب کافی نقل شده و مسئله را پیچیده می‌کند و آن هم ادعای امامت محمد‌بن‌حنفیه در مقابل امام سجاد (ع) است، بعد از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، محمد حنفیه و امام سجاد (ع) در موسم حج و در مکه حضور دارند، حنفیه تصور می‌کرد و می‌گفت که تا به حال امامت بعد از پدرم به دو برادر من رسیده و حالا نیز نوبت برادر بعدی یعنی من است، امام سجاد (ع) به او می‌گوید، عمو از جاهلان نباش، اما حنفیه نمی‌پذیرد و می‌گوید به کنار حجرالاسود برویم و او را شاهد بگیریم که امامت از آن کیست، در این لحظه محمد نمازی می‌خواند، اما حجرالاسود عکس‌العملی نشان نمی‌دهد، اما امام سجاد (ع) که حجرالاسود را خطاب قرار می‌دهد، با صدای فصیح در تایید امامت ایشان صدایی بلند می‌شود و البته می‌گویند او از این به بعد به امامت امام سجاد (ع) گردن می‌نهد.

این پژوهشگر تاریخ بیان کرد: همچنین حنفیه در تاریخ یک دانشمند است و این نقل نیز وارد شده است که در صفین، شاید کسی است که می‌خواهد بین فرزندان امام علی (ع) اختلاف بیندازد؛ به محمد حنفیه می‌گوید چطور پدرت تو را به صحنه جنگ برده، اما حسنین (ع) را نبرده است و او در پاسخ می‌گوید آن‌ها چشمان پدرم هستند و من دستان او، در نتیجه باید گفت که مشخص نیست که در این بین کدام یک از اقوال در این زمینه را باید قبول کرد.

 

... امام حسین (ع) که می‌خواست مدینه را ترک کند نامه‌ای به کل بنی‌هاشم نوشت که هر کس من را همراهی کند به شهادت می‌رسد و هر کس باقی بماند روی فتح را نمی‌بیند. این نقل اگر درست باشد یعنی محمد‌بن‌حنفیه و تمام بستگان امام علی (ع) که با امام حسین (ع) همراهی نکردند، مانند زید‌بن‌الحسن و عبدالله‌بن‌عباس و ... روی فتح را نخواهند دید.

 

 

وی در ادامه افزود: اما مورد بعدی در مورد حضور در قیام امام حسین (ع) و مواضع او است، قدیمی‌ترین متنی که در این زمینه وجود دارد کتاب فتوح ابن اعثم کوفی است، ابن اعثم صاحب کتاب الفتوح در قرن چهارم بوده و اول فرد او است و بقیه از او گرفته‌اند که آورده است، امام حسین (ع) اولا وصیت کرد به محمد‌بن‌حنفیه و بعد هم به او فرمود که بر تو باکی نیست که در مدینه بمانی و اخبار را به من اطلاع بدهی.

رجبی دوانی گفت: البته این نقل، حدیث نیست و نقل تاریخی است و بنده خدشه‌ام بر این نقل این است که اولا امام وصیت را به امام بعدی می‌کند و چرا باید به محمد‌بن‌حنفیه وصیت کند، دوم اینکه مدینه برای امام حسین (ع) چه موضوعیتی دارد که اخبارش به اطلاع امام (ع) برسد، اخبار مدینه وقتی امام (ع) در کربلا هستند برای ایشان نفعی ندارد و سندی هم نداریم که در نقل مسائل قیام بگویند، فلان کس آمد و فلان پیام را از طرف محمد‌بن‌حنفیه آورد، لذا ضرورتی ندارد.

این پژوهشگر تاریخ تصریح کرد: حال آنکه مطلبی در تاریخ و حدیث داریم که صفار در بصائر الدرجات آن را نقل کرده که کار را پیچیده‌تر می‌کند و آن اینکه از امام صادق (ع) سؤال شد که علت تخلف حنفیه از همراهی با امام حسین (ع) چیست، در اینجا باید گفت: اگر او وصی امام حسین (ع) بود، باید، امام صادق (ع) نیز در پاسخ بفرمایند که او وصی امام (ع) بوده و اگر آن نقل درست باشد که او در مدینه بماند، باید امام صادق (ع) این را جواب دهند که دستور امام حسین (ع) بوده است، در حالی که جواب امام صادق (ع) تکان‌دهنده است، امام (ع) در جواب فرمودند: امام حسین (ع) که می‌خواست مدینه را ترک کند نامه‌ای به کل بنی‌هاشم نوشت که هر کس من را همراهی کند به شهادت می‌رسد و هر کس باقی بماند روی فتح را نمی‌بیند. این نقل اگر درست باشد یعنی محمد‌بن‌حنفیه و تمام بستگان امام علی (ع) که با امام حسین (ع) همراهی نکردند، مانند زید‌بن‌الحسن و عبدالله‌بن‌عباس و ... روی فتح را نخواهند دید.

وی در ادامه افزود: نکته دیگر اینکه محمد‌بن‌حنفیه دوستدار امام حسین (ع) است حتی در نقل‌هایی که می‌گوییم در صورت صحت، شخصیت او زیر سؤال می‌رود، اما باید گفت که او دلسوز است و امام حسین (ع) را نصیحت می‌کند که به کربلا نرود، اما این نقل نیز نشان می‌دهد که محمد حنفیه به ولایت امام زمانش باور داشته باشد، باید بداند که حق همان تصمیم امام (ع) است. امام (ع) تصمیم گرفته برای حرکتی بزرگ به کوفه برود و این پیشنهاد حنفیه یعنی نقطه مقابل تبعیت از ولی، بحث عمل به تکلیف امام (ع) است و محمد این را نمی‌داند، مورد دیگر که در منابع اهل سنت آمده است و در طبقات ابن سعد و تاریخ ابن عساکر گزارش شده از این قرار است که محمد نه تنها به کربلا به یاری امام حسین (ع) پا نگذاشت، بلکه فرزندانش را نیز به کربلا نفرستاد و نگذاشت که بروند، این نیز اگر درست باشد شخصیت او را زیر سؤال می‌برد.

 

اگر چه معتقدیم بعد از اتمام حجت امام سجاد (ع) با او، دیگر در عرصه امامت ادعا‌هایی ندارد، اما بعد از وفات او فرزندانش ادعای امامت داشتند، فرزندی دارد به نام علی که مدعی امامت است و فرقه‌ای هم پدید آمده و برخی از محققان می‌خواهند بگویند این فرقه نبوده است، اما در ملل و نحل آمده است که این فرقه قائل به امامت محمد‌بن‌حنفیه بوده‌اند.

 

 

رجبی دوانی بیان کرد: اگر چه معتقدیم بعد از اتمام حجت امام سجاد (ع) با او، دیگر در عرصه امامت ادعا‌هایی ندارد، اما بعد از وفات او فرزندانش ادعای امامت داشتند، فرزندی دارد به نام علی که مدعی امامت است و فرقه‌ای هم پدید آمده و برخی از محققان می‌خواهند بگویند این فرقه نبوده است، اما در ملل و نحل آمده است که این فرقه قائل به امامت محمد‌بن‌حنفیه بوده‌اند.

وی در ادامه افزود: نتیجه بحث اینکه بحث در این زمینه جای کار دارد، همان طور که اشاره شد، نقل‌های متفاوت و متضادی در مورد ایشان وارد شده است. مادر او جزء اسیران رده و قبیله مسیلمه کذاب بودند، اما افتخار این بود که بگویند او فرزند امام علی (ع) است یا فردی با سابقه ارتداد؟ این جنبه منفی دارد و به نظر من شاید به دلیل وجود برخی از اعوجاج‌ها، او را محمد‌بن‌علی نخواندند و او را به نام قبیله مادرش خطاب کردند، خوله مانند ام‌البنین نیز نیست و به نام قبیله مادر او را منتسب کردند، لذا امیدواریم که نقل‌های مثبت غلبه کند و حدیث پژوهان نیز بررسی کنند و او در مجموع شخصیت مثبتی داشته باشد، اما با این قرائن و شواهد اگر نتوانیم عکسش را اثبات کنیم محمد‌بن‌حنفیه مورد تایید نیست.

در ادامه این نشست مجددا حجت‌الاسلام نظری منفرد به ایراد نقطه نظرات خود پرداخت که البته ناظر به نقد مباحث رجبی دوانی بود، وی بیان کرد: ما محمد‌بن‌حنفیه را معصوم نمی‌دانیم البته نه ایشان و نه سایر فرزندان امام علی (ع) را به غیر از امام حسن (ع) و امام حسین (ع)؛ همچنین اگر حضرت ابوالفضل (ع) را نیز در نظر بگیریم در واقع ایشان نیز معصوم اصطلاحی نیستند و وقتی معصوم نشد، می‌شود جایزالخطا، اما اگر حدیث امام رضا (ع) در مورد چهار محمد که یکی از آن‌ها حنفیه بود ثابت شود این خود امضا است، «محامده ابا دارند که خدا عصیان شود»، این را چه باید کرد؟

وی بیان کرد: نکته دیگر در مورد تخلف حنفیه است که این موضوع البته موضوع جدیدی هم نیست، امام (ع) می‌فرماید کسی که به من ملحق نشود به فتح و پیروزی نخواهد رسید، این روایت در عین اینکه سند درستی نیز داشته باشد اما باید روی متن آن تامل بیشتری داشت، اینجا امام (ع) نفرمود اگر کسی دعوت را قبول نکند عذاب می‌شود بلکه گفته به فتح نمی‌رسد که این عبارت نیز دلالت بر مذمت ندارد. نکته دیگر اینکه چرا امام حسین (ع) به محمد‌بن‌حنفیه وصیت می‌کنند؟ پاسخ این است که چون وصی خود، امام سجاد (ع) را برده‌اند، اما سؤال اینجا است که چرا امام حسین (ع) به محمد‌بن‌حنفیه وصیت می‌کنند؟ کما اینکه در روایات است که اموری را به ام‌سلمه سپردند و اینکه چه فایده‌ای داشت و از همین جا می‌فهمیم که وصیت به حنفیه اشکالی ندارد، اما اینکه آقای دوانی گفتند در مدینه ماندن ایشان نفعی نداشته باید بگویم ما که نمی‌دانیم چه فاید‌ه‌ای داشته است و اگر بخواهیم این‌گونه خدشه کنیم، جابر‌بن‌عبدالله نیز زیر سؤال می‌رود و تمام اصحاب نیز زیر سؤال می‌روند.

 

در مورد حنفیه روایتی است که ظاهرا در نهج‌البلاغه است و امام علی (ع) در نهایت، سفارش حنفیه را به حسنین (ع) کرده است، همچنین برخی گفته‌اند که شاید علت تخلف مریضی حنفیه بوده است اما علامه حلی این گونه پاسخ می‌دهد که شأن حنفیه بالاتر از این بوده که در مورد او کاوش کنیم که تخلف کرده‌اند.

 

 

نظری منفرد در ادامه تصریح کرد: در مورد حنفیه روایتی است که ظاهرا در نهج‌البلاغه است و امام علی (ع) در نهایت، سفارش حنفیه را به حسنین (ع) کرده است، همچنین برخی گفته‌اند که شاید علت تخلف مریضی حنفیه بوده است اما علامه حلی این گونه پاسخ می‌دهد که شأن حنفیه بالاتر از این بوده که در مورد او کاوش کنیم که تخلف کرده‌اند.

وی به روایتی که دوانی از کافی نقل کرد مبنی بر اینکه حنفیه در مقابل امام سجاد (ع) ادعای امامت کرد، گفت: این روایت را به گونه دیگری باید تحلیل کرد و آن اینکه، یک ذهنیتی در میان مردم بوده که امام به صورت توارثی از برادر بزرگتر به برادر دیگر می‌رسد و این ذهنیت بود که محمد‌بن‌حنفیه امام است، در واقع شاید حنفیه این کار یعنی ادعای امامت را مطرح کرد تا به همراه امام سجاد (ع) به کنار حجرالاسود بروند و این ذهنیت از بین برود. همچنین امام حسین (ع) برای جنگ نرفت که تخلف از نرفتن با امام (ع) عصیان تلقی شود، امام برای اجابت مردم می‌آمد و به این نکته نیز تصریح شده است. امام یک عده را دعوت کردند و آن‌ها قبول نکردند که این‌ها معذور نیستند اما یک عده نیز اصلا دعوت نشدند و حنفیه نیز همین‌طور بود که اصلا دعوتی از او نشد تا رد کند و عصیان مرتکب شود.

در پایان این نشست، رجبی دوانی به ایراد نظراتش پرداخت که باز هم مبتنی بر نکات پیش گفته از نظری منفرد بود، وی بیان کرد: وصیت به محمد‌بن‌حنفیه توسط امام حسین (ع) موضوعیت ندارد، مگر قرار است امام سجاد (ع) نیز شهید شوند؟ اگر وصیت لازم است باید به وصی آن را توصیه کرد و امام (ع) نیز علم دارد که امام سجاد (ع) باقی می‌ماند.

این پژوهشگر تاریخ تصریح کرد: اینکه گفتند ودایع امامت را امام حسین (ع) به ام سلمه می‌سپارد، به این دلیل است که امام (ع) می‌داند پایان کار شهادت و اسارت و ... است، لذا شمشیر امام علی (ع) و ... را اگر به کربلا می‌آوردند غارت می‌شد و از این جهت به ام سلمه می‌سپارند و می‌گویند این‌ها را به امام بعد از من تحویل بدهید؛ لذا نمی‌توان گفت چون این‌ها به ام‌سلمه سپرده شد، آن وصیت نیز به محمد‌بن‌حنفیه توجیه می‌شود.

وی در ادامه افزود: در مورد اینکه اگر قبول کنیم این‌ها که به کربلا نیامدند مشکل داشتند، باید به این حدیث که همه بعد از امام حسین (ع) مرتد شدند جز سه، پنج یا هفت نفر اشاره کرد و یا اینکه امام صادق (ع) چرا در مورد تخلف حنفیه که از ایشان سؤال می‌شود می‌فرمایند دیگر در این زمینه چیزی مطرح نشود؟ همچنین اگر قبول کنیم که ماجرای ادعای امامت و داستان حجرالاسود اینگونه بود که حنفیه کار مثبتی انجام دهد همانطور که مطرح کردند، باید گفت که این کار چرا روی فرزندان ایشان تاثیر نگذاشت و برخی از فرزندان او ادعای امامت کردند؟

رجبی دوانی بیان کرد: چطور امام حسین (ع) به عبدالله‌بن‌عمر که با امام علی (ع) بیعت نکرده است می‌گوید با من همراه شو، اما محمد‌بن‌حنفیه که بعد از کربلا نیز دچار عارضه در ناحیه پا می‌شوند را دعوت نمی‌کنند؟ زهیر عثمانی دعوت می‌شود اما چطور حنفیه دعوت نشده است؟ همچنین باید گفت امام (ع) برای جنگ نمی‌رفته اما حنفیه به امام (ع) می‌گوید خطراتی وجود دارد و می‌خواهد ایشان را منصرف کند، امام (ع) فرمود خدا خواسته که شهید بشوم و فرزندانم اسیر شوند، وقتی امام این‌ها را صریح می‌گوید چه توجیهی برای حنفیه باقی می‌ماند؟ اگر بخواهیم این‌ها از این اتهامات تطهیر شوند باید دلیل محکم آورد. به هر صورت این موارد که عرض شد، نکاتی است که باید بدان توجه داشت و به نظر نمی‌آید برخی از این‌ها قابل اغماض باشند.

این نشست در پایان با پرسش وپاسخ حضار به پایین رسید.

برای مطالعه قسمت نخست این نشست اینجا را کلیک کنید.