سخن را با جملات حک شده بر سنگ قبر «آتش اصفهانی» آغاز می‌کنیم:

یگانه بلبل غزل‌سرای باغ سخن

مرحوم آقا‌ میرزا حسن، متخلص به «آتش»

فرزند مرحوم حاجی میرزا آقا به سن 65 سالگی

در بیستم آذر 1309 از نغمه‌سرایی دم فرو ‌بست

و خاموش شد. فی 21 رجب، سنه 1349

مزار «آتش»، در تخت فولاد اصفهان در تکیه فاضل سراب یا همان تکیه «ملا ‌مهدی جویباره‌ای» قرار دارد. دیوان آتش اصفهانی در گذشته دو بار با مقدمه استاد جلال‌الدین همایی چاپ شده بود که با توجه به چاپ سربی و کمبود امکانات، دارای اغلاط فراوانی بود ولی در سال‌های اخیر دو تصحیح مختلف از این دیوان انجام شد و به بازار نشر راه یافت:

  1. به تصحیح و مقدمه جواد هاشمی «تربت»؛ قطع وزیری و در 508 صفحه که در سال 1391 توسط انتشارات کارآفرینان و در سال 1395 توسط انتشارات محمل منتشر شد. در ضمن عکس انجمن ادبی عباس خان شیدا و تمثال آتش و عکس سنگ مزار آتش و فرزندش اخگر در کتاب موجود است. عین مقدمه استاد همایی در این تصحیح آمده است.
  2. به تصحیح سجاد رسولی در قطع وزیری و در 384 صفحه که در سال 1392 توسط انتشارات اقبال منتشر شد.

«آتش اصفهانی» دو ترکیب‌بند عاشورایی دارد، یکی در 7 بند و دیگری که در 3 بند که هیچ کدامش در وزن عروضی شعر مشهور محتشم نیست ولی غزلی دارد به ردیف «کربلا» که این شعر مذکور هم‌وزن محتشم است لذا در کتاب «به عیوق می‌رسد» که بازتاب بند دوم محتشم در شعر عاشورایی و تألیف جواد هاشمی است دیده می‌شود؛ مطلع غزل این است:

چون بسته شد به سلسله، بیمار کربلا

برخاست ناله از در و دیوار کربلا

***

به دو نمونه دیگر از اشعار آتش اصفهانی در 20 آذر، سالروز درگذشت وی بنگرید:

 

سر حسین، چو در مجلس شراب رسید

فغان اهل حریمش به آفتاب رسید

 

هنوز خاک عزا، باد می‌کند بر سر

از آن خزان که به گل‌گشت بوتراب رسید

 

بر آر سر ز نجف، ای شه ولایت! و بین

چها بر آل تو، در کوفه خراب رسید

 

زهی تصور باطل که شمر، سبط نبی

بکشت و بود گمانش که بر ثواب رسید

 

ز شرم آن لب عطشان، چنان فرو به زمین

فرات رفت که بار دگر به آب رسید

 

کتاب‌خانه دین رسول شد پامال

چو سوی کرب‌وبلا، شمر بی‌کتاب رسید

 

چنان علامت محشر به ظهر عاشورا

پدید شد که به یک نیزه، آفتاب رسید

 

به دهر شورش روز حساب شد بر پا

ز بس به آل علی، ظلم بی‌حساب رسید

 

کمان شد از غم اصغر، قد چو سرو حسین

چو تیر حرمله بر حلق آن جناب رسید

 

ز هجر گندم خال لب علی‌اکبر

خروش سنگ بر این هفت آسیاب رسید

 

***

گر روز حشر، پرده ز رخسار وا کنی

ترسم هزار محشر دیگر به پا کنی

 

با این جمال گر بخرامی به بوستان

پیراهن صبوری گل را قبا کنی

 

این جذبه‌ای که چشم تو دارد به دلبری

بر کوه گر دهی، تنش آهن‌ربا کنی

 

اسباب قتل من شده آماده، ای فلک!

کاری مکن که مجلس عیشم، عزا کنی

 

گفتی ز گریه، کام تو حاصل کنم، به چشم

گریم چنان‌که روی سرشکم، شنا کنی

 

شد مدتی که طالع فرهاد، خفته است

ای بیستون! خوش است که او را صدا کنی

 

چون فرض شد طواف حریمش به ماسوا

ای کعبه! خوش بُوَد تو هم این‌جا صفا کنی

 

«آتش»! گرت هواست شوی پادشاه وقت

باید گدایی در آل عبا کنی

 

برای مشاهده مجموعه اشعار آتش اصفهانی در سایت کرب‌وبلا اینجا و مجموعه اشعار جواد هاشمی (تربت) اینجا را کلیک کنید. همچنین می‌توانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب‌وبلا مراجعه کنید.