عاشق، حتی وقتی زیارت بیت‌الله الحرام قسمتش می‌شود و به دور کعبه مشغول طواف است و پروانه می‌گردد، باز هم از یاد معشوق غافل نمی‌شود و بلکه این یاد معشوق است که دست از سر عاشق برنمی‌دارد. عبدالرحمان جامی، شاعر قرن نهم غزلی نسبتا معروف دارد با ترسیم همین حال و هوا:

 

به کعبه رفتم و زآن جا هوای کوی تو کردم

جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم

 

شعار پرده چو دیدم سیاه، دست تمنا

دراز جانب شَعر سیاه‌موی تو کردم

 

چو حلقه در کعبه به صد نیاز گرفتم

دعای حلقه گیسوی مشک‌بوی تو کردم

 

نهاده خلق حرم، سوی کعبه روی عبادت

من از میان همه، روی دل به سوی تو کردم

 

مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو گامی

طواف و سعی که کردم به جست جوی تو کردم

 

به موقف عرفات ایستاده خلق، دعا خوان

من از دعا لب خود بسته،گفت‌وگوی تو کردم

 

فتاده اهل منا در پی منا و مقاصد

چو «جامی» از همه فارغ، من آرزوی تو کردم

 

ایام، ایام حج است و دل‌های منتظر، سرگشته امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)؛ چرا که امیرالحاج واقعی اوست. جان عالمی به قربان احرام بستن و لبیک گفتن و طواف حضرت صاحب (عج).

در این نوشتار، دو غزل مهدوی با کلید واژ‌های حج انتخاب کرده‌ایم؛ مُحرم، احرام، کعبه، قبله، صفا، مروه، حجرالاسود، مشعر و منا بخشی از کلماتی است که در اعمال حج با آن مواجهیم و به کار بردنش در شعر کمک وافری به ترسیم زوایای حج می‌کند.

دو شاعر معاصر یعنی سید رضا مؤید و سید محمد رستگار که هر دو از سلسله جلیله سادات و هر دو اهل مشهدند از این واژگان در شعر مورد نظر بهره برده‌اند.

بد نیست بیفزایم که از لحاظ کلمات، شعر جناب مؤید با شعر جامی هم‌گام‌تر است و از لحاظ وزن عروضی، شعر جناب رستگار دقیقا هم‌وزن شعر جامی است. بخوانید و ببینید:

 

ای حریم کعبه مُحرم بر طواف کوی تو!

 من به گرد کعبه می‌گردم به یاد روی تو

 

گر چه بر مُحرم بُوَد بوییدن گلها حرام

 زنده‌ام من، ای گل زهرا! ز فیض بوی تو

 

ما و دل، ای مهدی دین! بر نماز استاده‌ایم

 من به پیش کعبه، دل در قبله ابروی تو

 

از پی تقصیر، جان دارم که قربانی کنم

 موقع احرام اگر چشمم فتد بر روی تو

 

نیستم در آرزوی بوسه دادن بر حجر

 تا نیاید در ضمیرم غیر خال روی تو

 

اشکها از هجر تو نم نم چو زمزم شد روان

 کی رسد این تشنگان را قطرهای از جوی تو؟

 

دست ما افتادگان را هم در این وادی بگیر

 ای که مُهر از نقش جاء‌الحق بُوَد بازوی تو!

 

ای یگانه وارث احمد! بلالت را بگو

تا دهد بانگ اذان از منطق دلجوی تو

 

***

 

بیا که بی تو صفایی نمانده است صفا را

بیا که در تو ببینیم روی مهر و وفا را

 

بیا که طوف حرم هم نمیبرد غمی از دل

بوَد به صاحب خانه، صفای خانه، خدا را!

 

به مروهای؟ به صفایی؟ به مشعری؟ به منایی؟

تو خود بگو به کجایی که گشته دل همه جا را

 

نشستهایم به خاک رهت به رسم گدایی

بدین امید که شاید کنی نگاه گدا را

 

غم فراق ز یک سو و اشتیاق ز یک سو

رسانده بر لب ما جان، بگو چقدر مدارا؟

 

چقدر جمعه چو آید دعای ندبه بخوانیم

بیا که طاقت هجران نمانده اهل دعا را

 

به پاست پرچم گلرنگ کربلا که تو آیی

بیا که منتقمی نیست جز تو خون خدا را

 

چو انتقام تو باشد دوای پهلوی زهرا

مکن دریغ طبیبا! ز دردمند، دوا را

 

چه میشود که پیامی به «رستگار» فرستی؟

امیدهاست به دل، عاشق فتاده ز پا را

 

برای مشاهده مجموعه اشعار سید رضا مؤید در سایت کرب‌وبلا اینجا و مجموعه اشعار سید محمد رستگار اینجا را کلیک کنید. همچنین می‌توانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب‌وبلا مراجعه کنید.