بالاخره پس از محاصرهٔ فرات، تشنگی، امام و یارانش را سخت آزرده بود. امام (علیه السلام) کلنگ را برداشته و در پشت خیمه‌ها چاهی حفر کردند. آبی بسیار گوارا پدیدار شد و همه نوشیدند و مشک‌ها را پر کردند و سپس چاه خشک شد. 

دیری نکشید که باز عطش و تشنگی امان خیمه نشینان حسینی را برید. عباس بن علی بن ابیطالب (ع) مأمور شد تا همراه سی نفر سوار و بیست نفر پیاده جهت تهیه آب حرکت کنند و بیست مشک آب با خود بردند. هنگامی که سپاهیان عمربن حجاج که آب را بر امام بسته بودند متوجه حضور آن‌ها شدند از دسترسی عباس (ع) و گروه همراهش به آب ممانعت کردند. آنگاه عباس (ع) به همراه نافع بن هلال به سپاه حجاج حمله ور شد و همراهانش مشک‌ها را پر کردند و نافع زخمی شد و به خیمه‌ها باز گشتند.

عبید الله پس از با خبر شدن از ماجرای حفر چاه به عمر سعد دستور داده بود بر امام بیشتر سخت بگیرند ولی با این حال با رشادت عباس (ع)  برادر بزرگوار امام بیست مشک پر آب به خیمه‌ها رسید.

امام مردی را نزد عمر سعد فرستاد و از او خواست که شبانگاه در میان دو سپاه با یکدیگر ملاقات کنند. امام حسین (ع) او را نصیحت کردند و گفتند اگر او از جنگ منحرف شود املاک و اموال بسیاری به او خواهند بخشید؛ اما عمر که از طرفی نمی‌توانست از حکومت ری بگذرد و از طرفی از سلامت خانواده‌اش در کوفه اطمینان خاطر نداشت این توصیه امام را رد کرد. امام حسین (ع) نیز به او وعده داد که به حکومت ری نخواهد رسید و از گندم عراق جز اندکی نخواهد خورد و پس از این جنگ در دنیا و آخرت خوشی نخواهد دید.

عمر که از راستگویی امام (ع) با خبر بود سعی در پشیمان کردن عبیدالله کرد اما موفق نشد و عبیدالله به او نامه نوشت و دستور داد که اگر نمی‌خواهد بجنگد فرماندهی سپاه را به شمربن ذی الجوشن واگذار کند.