کَنده (به فارسی) یا خندق (عربی) به گودال‌های عمیقی گفته می‌شود که در جنگ‌های بزرگ و همچنین جنگ‌های شهری در پیش و روی سپاه  یا گرداگرد شهر کنده می‌شود و از پیشروی دشمن  پیشگیری می‌کند. خندق در جنگ‌های شهری به‌ویژه اگر شمار سپاهیان دشمن بیشتر از سپاه خودی و زمان برای رویارویی اندک باشد، بهترین روشِ پیشگیری از تاخت‌وتاز دشمن به درون شهر است.

پیشینه‌ی خندق به چند هزار سال پیش می‌رسد و دستاورد ایرانیان است. بن‌مایه‌های تاریخی به‌روشنی نشان می‌دهد که خندق نوآوری سپاهیان ایران در جنگ‌ها بوده است و رومیان و ترکان و اعراب از آن آگاهی نداشته‌اند. ایرانیان پس از کندن خندق، گاهی درون آن را با آب پر می‌کردند تا سپاهیان دشمن را از آن عبور نکنند. نخستین اشاره‌ها به کندن خندق در ایران کمابیش به هنگام پادشاهی کیخسرو و اندکی پیشتر از او می‌رسد. آن‌چنان‌که استاد فریدون جنیدی بر پایه‌ی داده‌های زمین‌شناسی در کتاب زندگی و مهاجرت آریاییان نشان داده است، هنگامِ پادشاهی کیخسرو در میان  4000 تا 5000 سال پیش بوده است؛ بنابراین می‌توان با اندکی گمانه‌زنی، پیشینه‌ی خندق را در 4500 سال پیش جستجو کرد.

در شاهنامه کیخسرو در نبرد بزرگ خود با افراسیاب از شیوه‌های نوینی در جنگ بهره می‌برد که یکی از آن‌ها درآوردن «کنده» است و با بهره‌گیری از این شیوه‌ها سرانجام به پیروزی پی‌درپی ایرانیان می‌انجامد.

بگرد سپه بر یکی کنده کرد

طلایه بهر سو پراگنده کرد

شب آمد بکنده در افگند آب

بدان سو که بد روی افراسیاب

همچنین انوشیروان در زمان ساسانیان، در نبرد با رومیان با ساختِ کنده‌ای، سپاهیان روم را شگفت‌زده می‌کند:

به پیش سپه کنده ای ساختند / بشبگیر آب اندر انداختند

بکنده ببستند بر شاه راه / فروماند از جنگ شاه و سپاه!

پس از بعثت پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) کم‌کم آوازه‌ی دین اسلام به دیگر سرزمین‌ها رسید و آرام‌آرام، مردمانی از این‌سو و آن‌سو برای بررسی و پژوهش در دین او راهی عربستان شدند. یکی از کسانی که از ایران دین اسلام را پذیرفت، سلمان فارسی بود. سلمان پس از پیوستن به پیامبر (ص) همواره یار و یاور ایشان بود و از او به‌عنوان یکی از بهترین اصحاب پیامبر (ص) یاد می‌شود.

روزبه (سلمان) نزد پیامبر (ص) از ارج بسیاری برخوردار بود و مسلمانان در جنگ‌ها همواره از پیشنهادهای او بهره می‌گرفتند.

در 17 شوال سال پنجم هجرت، در نزدیکی یثرب میان سپاه اسلام و سپاهیان مکه به رهبری ابوسفیان جنگ سختی در حال شکل‌گیری بود. شمار سپاهیان ابوسفیان بسیار بیشتر از سپاه پیامبر (ص) بود بنابراین حضرت محمد (ص)، برای جنگ یاران ویژه‌ی خود را جمع کردند. شماری  پیشنهاد کردند که به شیوه قلعه‌داری از یثرب، دفاع کنند و از بالای دژها و جایگاه‌های بلند با دشمن نبرد کنند. سلمان فارسی که با شیوه‌های جنگ ایرانیان آشنایی داشت، پیشنهاد کرد که گرداگرد شهر را خندق بکنند تا از پیشرفت دشمن به درون شهر پیشگیری شود و سپس با ساختن دژها و سنگرها در گرداگرد خندق و یا پرتاب تیر و سنگ، از گذر یافتن دشمن از خندق به‌سوی شهر، پیشگیری شود.  پیامبر خدا (ص) پیشنهاد سلمان را پذیرفت. کار کندن خندق با شتاب آغاز شد؛ کندن هر ناحیه‌ای از خندق به یک گروه از مسلمانان واگذار گردید و هرکسی به کندن چهل ذراع واداشته شد. کار خندق در شش روز به پایان رسید و برای آن درهایی گذارده شد و نگهبانی هر در به قبیله‌ای واگذار گشت و زبیر بن عوام به سرپرستی نگهبانی درهای قلعه گمارده شد.

پیش از آن‌که سپاه کفر به مدینه (یثرب) نزدیک شود کار کندن خندق سرآمد. هنگامی‌که لشکر کافران خندق را دیدند شگفت‌زده شدند که در عرب چنین کاری هرگز دیده نشده بود! سپاه ابوسفیان هیچ راه گذر نیافت و نزدیک به یک ماه پشت خندق ماند.

سرانجام گروهی از سپاهیان ابوسفیان به‌سختی از خندق گذشتند و بدین سو آمدند و پس‌ازآنکه فرمانده آنان از حضرت علی شکست خورد راه گریز در پیش گرفتند اما خندق ایرانی به این سادگی‌ها گذشتنی نبود و یکی دو تن از سپاهیان به خندق درافتادند. پیشنهاد سلمان فارسی به‌اندازه‌ای برای سپاه پیامبر (ص) سودمند و برای دشمنان او شگفت‌آور بود که این جنگ بزرگ، در تاریخ، جنگ خندق نام گرفت.

 

کندن خندق در شب عاشورا

یکی از کارهای برجسته و مهم امام حسین (ع) در شب عاشورا، آن بود که فرمان داد اصحاب پشت خیمه‌ها خندقی بکنند و همان شب آن را پر از هیزم و نی کردند تا آن‌که در موقع جنگ آن‌ها را آتش زنند که دشمن نتواند از پشت سر حمله کند و درنتیجه، جنگ ازیک‌طرف باشد. همچنین فرمان داد که خیمه‌ها را پشت سرهم و نزدیک به یکدیگر زنند و طناب‌های خیمه‌ها را در یکدیگر داخل کنند و مواظب دشمن باشند تا از پشت سر، دشمن وارد خیمه‌ها نشود.

دو چیز مانع از عبور دشمن بود: خندق و خیمه‌ها، ابتدا آتش در خندق مانع بود و چون آتش تمام شد خیمه‌ها مانع شدند و سوختن آن‌ها نیز تا مدتی مانع از عبور دشمن بود.

روز عاشورا، هنگامی‌که دشمن به خیمه‌ها نزدیک شد، دید که از پشت سر نمی‌تواند وارد شود و آتش از خندق‌ها شعله می‌زند. شمر آمد و بررسی نمود، به‌جز آتش فروزان و شعله‌ور چیزی ندید، برگشت و فریاد زد. ای حسین! عجله کردی به آتش پیش از قیامت.

امام (ع) شمر را شناخت و فرمود: ای پسر زن بزچران! تو به سوختن در آتش سزاوارتری.[1]

روز عاشورا تا نیمه‌ی روز جنگ بسیار سختی کردند و دشمن نمی‌توانست به خیمه‌ها نزدیک شود، مگر ازیک‌طرف، به جهت آن‌که خیمه‌ها مجتمع و به یکدیگر نزدیک بود.

عمر بن سعد فرمان داد تا افرادی بروند و خیمه‌ها را بخوابانند تا آن‌که بتواند اصحاب حسین (ع) را محاصره نماید، در این موقع اصحاب امام (ع) در دسته‌های سه‌نفری و چهارنفری، در میان خیمه‌ها مخفی گشتند و کسانی را که برای غارت و یا خوابانیدن خیمه‌ها آمده بودند می‌کشتند، یا با زخم تیر از پای درمی‌آوردند و اگر سوار بود، اسب او را می‌زدند و او را بر زمین می‌انداختند.

عمر بن سعد ازاین‌جهت بیچاره شد و فرمان داد تا خیمه‌ها را آتش بزنند و دیگر در خیمه‌ها داخل نشوند.

امام (ع) فرمود: مزاحم دشمن نشوید، چون اگر بسوزانند هم نمی‌توانند از آن عبور کنند؛ و چون سوزاندند باز دشمن نتوانست از خیمه‌ها عبور کند و جنگ همچنان ازیک‌طرف بود.[2]

از این نقل معلوم می‌شود که دو چیز مانع از عبور دشمن بود: خندق و خیمه‌ها، ابتدا آتش در خندق مانع بود و چون آتش تمام شد خیمه‌ها مانع شدند و سوختن آن‌ها نیز تا مدتی مانع از عبور دشمن بود.

امام (ع) باآن‌همه گرفتاری و با اطمینان به کشته شدن، مثل کسی که خود را غالب و فاتح بداند، باپشتکار عجیبی به فنون جنگی دست می‌زند، شبانه خندق می‌کند و پر از هیزم و نی می‌نماید و خیمه‌ها را در یکجا جمع و دور یکدیگر و نزدیک به هم می‌زند. تا در مدتی هرچند کم و چند ساعت باشد، از هجوم و محاصره‌ی دشمن و حمله‌ی از اطراف جلوگیری نماید و تا آخرین دقیقه عمر به آنچه مقدور او بود، در حفظ خود و خانواده کوتاهی نکرد.