اگر تو نبودی، دیگر چه بود و چه کس بود تا از نبود تو حرف بزند؟

اگر تو نبودی، آفتاب از کدامین مشرق طلوع می‌کرد و مهتاب در کدامین مغرب آسمان را نورافشان می‌کرد.

اگر تو نبودی، دست‌های مهربانی کدامین صورت را نوازش می‌داد و نگاه کریمانه کدامین فقیر را امید می‌بخشید.

اگر تو نبودی، اصلاً مگر می‌توان تصور کرد بی تو بودن را.

اصلاً بودن با تو آغاز می‌شود و نیستی نقطه‌ی آغاز بی تو بودن است؛ آفتاب از مشرق چشمان تو طلوع می‌کند و مهتاب در آسمان قلب تو نورافشانی می‌کند؛ مهربانی دست‌های توست و نگاه کریمانه خصلت چشمان تو، حرف حرف قرآن به خاطر صوت دل‌نشین تو آمده‌اند و آیه آیه‌ی وحی به امید نگاه تو از عرش به زمین نازل‌شده‌اند، آرزوی شاهان است که گدای کوی تو باشند و منتهای عشق گدایان است که تو شاهشان باشی.

فاطمه (س) مادری را با تو چشیده است و علی (ع) با قدم‌های تو پدر شده است. حسین (ع) تمام قیامش را مدیون قامت توست و سجاد (ع) صحیفه‌اش را از روی منش تو گفته است. باقر (ع) به تو می‌نازد و صادق (ع) از تو می‌گوید. کاظم (ع) خلاصه‌شده‌ی توست و رضا (ع) از سلسله‌ی طلایی کرمت حرف می‌زند. جواد (ع) جود و بخشش را از تو آموخته است و هادی (ع) به دست کریمانه‌ات هدایت‌گر شده است. حسن (ع) اسمش را وامدار توست و مهدی (ع) تمام توست وقتی صدایش عالم‌گیر می‌شود...

و منِ کوچک‌ترین، در صحن دلم پنجره فولادی ساخته‌ام از جنس لطفت و قلب سیاهم را به آن گره‌زده‌ام.

اگر تو نبودی من به کدامین درگاه محبت گدایی می‌کردم و از کدامین صاحب بخششی، نداشته هایم را طلب می‌کردم؟

اصلاً دنیای بدون تو را نمی‌توان تصور کرد!