من این‌جا این‌سر تاریخ ایستاده‌ام، مقابل فرزند حسین علیه‌السلام. مدام به او نامه‌هایی می‌نویسم که بوی کوفه می‌دهد.

آقا جان ما منتظریم، منتظریم با شما بیعت‌کنیم و... .

حسین زمانه‌ من به نامه‌هایم جواب رد نمی‌دهد. من اما بیعت‌شکنی می‌شوم کوفی صفت.

دوستی که دیروز مسخره‌اش کردم سفیر مهدی بود که من او را از دارالاماره‌ عزت به زمین انداختم.

دیگر مهدی عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به من رسیده‌ است و گناهانم سدی می‌شود مقابل راه او.

دروغ‌هایم مانند سنگ، یکی پس از دیگری به پیشانی‌اش می‌خورد.

نگاه‌ حرام و حرف‌ حرام و صدای‌ حرام تیری سه‌شعبه می‌شود بر قلب یوسف‌زهرا (عج).

من از یزیدیان هم یزیدی‌تر می‌شوم. من هم‌زمان هم شمر و هم حرمله و هم عمرسعد می‌شوم و با کارهایم پسرفاطمه را به قعر گودال غیبت می‌اندازم.

با کردارم هر روز عاشورایی به پا می‌کنم.

من، این‌جا این‌سر تاریخ ایستاده‌ام، مقابل فرزند حسین (ع). مدام به او نامه‌هایی می‌نویسم که بوی انتظار می‌دهد.

آقا جان ما منتظریم، منتظریم با شما بیعت کنیم و... .

حسین زمانه‌ من به نامه‌هایم جواب رد نمی‌دهد.

من حر کاروان مهدی (عج) شده‌ام. پشیمان‌تر از همیشه. کفش‌های گناه را به گردنم نه، که به دور افکنده‌ام.

من آمده‌ام مولا جان! آیا راه بازگشتی هست؟

و این تویی که کریمانه‌تر از همیشه من را قبول می‌کنی.

چقدر دل‌نشین است گرمای دستان پدرانه‌ تو را چشیدن و چه زیبا‌ است بیعت کردن با تو در این‌روز عزیز.

پدر مهربانم تولدت مبارک! کاش امسال آخرین سالی باشد که جشن ولادت تو را در دوران غیبتت می‌گیریم. ما توبه کرده‌ایم!

من حر رو سیاه تو‌ام یابن فاطمه!

دستم بگیر و عاقبتم را به خیر کن

حضرت مهدی (عج) فرمودند:« آن‌چه موجب جدایی ما و دوستانمان گردیده و آنان را از دیدار ما محروم نموده است گناهان و خطاهای آنان نسبت به احکام الهی است.»[1]