شاید این دیدگاه، مربوط به دورانی باشد که هنوز تفکر و آرا علمی شهید مطهری قوام نیافته بود. بسیاری از مردم نیز، از آن‌جا که آن مرد بزرگ را عالم و آگاه به این امور می‌دانند و به درستی سخن او اعتماد دارند، به منابع و مصادر مراجعه نمی‌کنند و به راحتی سخن او را می‌پذیرند. آنان به این نمی‌اندیشند که عصمت، از آنِ خداوند و پیامبران و امامان است.

ما در اینجا درصدد پاسخگویی و حکم کردن به هر  آن‌چه در حماسه حسینی آمده نیستیم؛ بلکه در این مجال، به مسأله ای اشاره می‌کنیم که مصداق بارز تحریف، شناخته ‌شده است و آن، داستان حضور لیلا، مادر علی‌اکبر (ع)، در کربلاست. از سوی دیگر افراد بسیاری به این قضیه، تهمت افسانه، خیال، دروغ و ساختگی ‌بودن زده‌اند و بیم آن می‌رود که در آینده، این هجمه، دامن هر  آن‌چه خطبا بر منابر حسینی می‌گویند را فرا بگیرد و سرانجام شنونده دل‌پاک، از شنیدن هرگونه پند و امثال و داستان‌های گوناگون در عاشورا محروم بماند.

 

مورخان نگفته‌اند!

شهید علامه شیخ مرتضی مطهری در کتابی که به او منسوب است می‌گوید:« که یکی از وقایع عاشورا، داستان لیلا مادر علی‌اکبر (ع) است که در مجالس حسینی بسیار مشهور شده است؛ حتی یک دلیل تاریخی، این حکایت را تأیید نمی‌کند؛ البته این‌که مادر علی‌اکبر (ع) لیلا بوده است در تاریخ آمده است؛ اما یک مورخ اشاره نکرده است که او در کربلا بوده است. با این حال داستان در آغوش گرفتن علی‌اکبر (ع) رویکرد عاطفی و هیجانی و خیالی محض دارد.»[1] محقق شوشتری می‌گوید: «کسی در کتاب معتبری زنده ‌بودن مادر علی‌اکبر (ع) را ذکر نکرده است، چه رسد به دیدن او! اما حضور رباب (ع) مادر طفل شیرخوار و سکینه (ع) را ذکر کرده‌اند.»[2] شیخ عباس قمی می‌گوید: «به چیزی که برآمدن لیلا به کربلا دلالت دارد دست نیافتم.»[3]

پاسخ این دیدگاه را در ضمن چند نکته بیان می‌داریم:

1. تشریح این‌که مادر علی‌اکبر (ع) در کربلا حاضر بوده است و در کتاب‌های معتبر به آن اشاره و تصریح‌ شده است، در ادامه خواهد آمد.

2. اگر کسی درصدد نفی مطلبی در تاریخ برآید، باید همه کتب تاریخی، بلکه هر کتابی که ممکن است اشاره‌ای به آن امر داشته باشد، مطالعه کرده باشد و گمان نمی رود شهید مطهری -که این مطلب به او نسبت داده شده است- و اشخاص دیگر، تمام کتب تاریخی را خوانده باشند. این کار بی‌تردید با دشواری فراوان ‌همراه و حتی محال خواهد بود!

3. ذکر حضور لیلا (ع) در کربلا مختص به کتب تاریخی نیست؛ بلکه شاید اشاره‌های به آن در کتب انساب، جغرافیا، حدیث، تراجم، ادب و... آمده باشد. بسیاری از کتب گذشتگان، هم ‌اکنون در گوشه‌ای غبارگرفته یا این‌که در زندان اهمال و ندانم‌کاری‌ها به فراموشی سپرده شده‌ است. پس آیا کسی می‌تواند ادعا کند که داستان لیلا را در همه کتاب‌ها و نقل‌ها بررسی کرده است؟ آیا او این کتب بی‌شمار اعم از نسخ خطی و چاپ ‌شده را خوانده است که بگوید این داستان از اساس باطل است؟

4. ما در کتب گذشتگان، نام کتاب‌ها و مصادری را می‌بینیم که در عصر ما موجود نیست. نویسندگان گذشته، بسیاری از مطالب را از آن کتاب‌ها نقل کرده‌اند و برخی از آن‌ها مانند علامه مجلسی به بسیاری از آن کتاب‌ها اشاره کرده‌اند؛ اما این کتب پیش از آن‌که به دست ما برسد از بین رفته است. با توجه به مطالب پیش، آیا کسی می‌تواند صرفا به علت نبودن ماجرایی در کتب تاریخی که به آن مراجعه کرده است، به نفی آن حکم کند؟

5. هنگامی‌که به کتب موثق و شایان اعتماد که همانا مهم‌ترین کتب‌اند می‌نگریم، در آن‌ها احادیث متعارضی را می‌یابیم که بی‌شک، یک‌طرف آن درست و طرف دیگر دروغ خواهد بود؛ اما آیا این به معنای اعتبار نداشتن کتاب و نویسنده آن است به ‌گونه‌ای که بتوان نویسنده را به ساختن آن قضیه متهم ساخت؟

6. صحت به معنای وثاقت نیست. گاه در کتابی که بسیاری از مطالب آن صحیح است و بسیاری از  آن‌چه گفته اثبات ‌شده است یا در کتب موثق یافت شده است، به مطلبی برمی‌خوریم که منحرف یا نادرست است؛ یا این‌که گاه در کلامی نقاط ابهامی می‌یابیم و سپس در می‌یابیم که در آغاز آن کلام، سخن دروغ یا مطلبی انحرافی گنجانده ‌شده است. گذشته از آن، آمیخته شدن حق با باطل از اهداف باطل‌گرایان است.

امام باقر (ع) از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کنند که در ضمن خطبه‌ای فرمود: «فَلَوْ أَنَ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یخْفَ عَلَی ذِی حِجًی وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ یکنِ اخْتِلَافٌ وَ لَکنْ یؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیمْزَجَانِ فَیجِیئَانِ مَعاً فَهُنَالِک اسْتَحْوَذَ الشَّیطَانُ عَلَی أَوْلِیائِهِ وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَی.[4]؛

اگر باطل خود را عریان می‌نمود، بر خردمندان نهان نبود؛ و اگر حق پاک جلوه می‌کرد، اختلافی در میان نبود؛ ولی مُشتی از این‌سو و مشتی از آن‌سو برگیرند و به هم آمیزند و با هم به میدان آیند و اینجاست که شیطان به دوستان خود چیره شود و کسانی که از خدا به سابقه نیک موفق شدند، نجات یابند.»

انصاف حکم می‌کند که اگر فردی از مردم درباره داستانی یا سخنی دروغ گفت، نمی‌توان درباره همه سخنان او به‌ دروغ یا ساختگی بودن حکم کرد، هرچند درباره سخنان او باید کمال احتیاط و مراقبت را به خرج داد. پس چگونه و از کجا بر شهید مطهری مسلم شده است چیزهایی که درباره لیلا می‌گویند، مسائلی صرفاً عاطفی و خیال محض است؟

7. همین‌که برخی این داستان را انکار می‌کنند در احتمال صحت آن کافی است. با رد  آن‌چه از شهید مطهری در تکذیب حضور لیلا در کربلا نقل ‌شده است، می‌توان به وجود لیلا در کربلا حکم کرد؛ زیرا کسی نمی‌تواند دروغ یا ساختگی بودن آن را اثبات کند و از سوی دیگر، آیه‌ای از قرآن هم بر ضد این موضوع و موضوعات مربوط به آن وجود ندارد.

8. شهید مطهری امثال کاشفی، دربندی، طریحی و نراقی (رحمهم الله) را به ‌طور جدی به تزویر، دروغ و خرافه بافی متهم می‌کند.[5] شهید مطهری کسانی را مدح می‌کند که با آراء او موافق‌اند و آنان نیز به افرادی که او از آنان انتقاد می‌کند، انتقاد می‌کنند و آنان را متهم می‌سازند و شهید به سخنان آنان اعتماد می‌کند. برای نمونه به وصف شهید مطهری از محدث نوری که با آراء او موافقت دارد، مراجعه کنید. شهید او را مردی بزرگ، متبحر در علوم و ... وصف می‌کند.[6] میرزا حسین نوری کسی است که کتاب «فصل الخطاب» را نوشته و در آن، احادیث اهل سنت او را به اشتباه وا داشته است. به ‌گونه‌ای که قائل به تحریف قرآن شده است! عالمان شیعه، امثال دربندی و طریحی را که شهید مطهری آن‌ها را نکوهیده است، بسیار ستوده‌اند و آنان را به ورع، تقوا و استقامت وصف کرده‌اند.

آن علما با این افراد، زندگی و معاشرت داشته‌اند؛ ولی شهید مطهری آنان را به کذب و بافتن داستان‌ها و تزویر و جهل متهم ساخته است؛ آن‌هم با چنان صراحت و جدیت که گویی قرآن به این مسأله صراحت دارد! دربندی که انگشت اتهام به سمت او رفته است، خود از ذکر برخی روضه‌خوانان سر باز می‌زند؛ آن ‌هم به دلیل سخن ایشان از برخی چیزهای عجیب‌ و غریب بی ‌آن‌که آن را به کتاب یا راوی درست‌گویی، مستند کند. دربندی، در حالی‌که از امور مرتبط با علی‌اکبر (ع) سخن می‌گوید، این داستان را نقل می‌کند و سپس، محل اشکال را ذکر می‌کند.[7]

9. شهید مطهری در حماسه حسینی ذکر می‌کند که داستان ناله لیلا (ع) برای فرزندش علی‌اکبر (ع) در میدان نبرد، در نهایت دروغ و خیال محض است و این قصه را برای گریه بیشتر حاضران در مجالس حسینی نقل کرده‌اند.

در پاسخ می‌گوییم:

الف: ما در مجالس فراوانی حاضر بودیم و روضه می‌شنیده‌ایم اما یک‌بار هم نشنیده‌ایم که لیلا فرزندش را در میدان در آغوش گرفته باشد و در کتابی هم نخوانده‌ایم. پس باید گفت شهید بزرگوار مورد استثنایی شنیده است و نمی‌توان آن را جزء تاریخ کربلا که در بین مردم متداول است دانست.

ب: در داستان لیلا چیزی نشنیده‌ایم که بتوان آن را در دایره خیال محض جای داد؛ نه حضور او در خیمه‌اش و نه زمانی که فرزندش را از دور و در میدان جنگ می‌بیند. پس ما این اقوال را غریب می‌دانیم، همان‌گونه که شهید بزرگوار آن‌ها را غریب می‌داند و آن‌ها را کنار می‌گذاریم همان‌گونه که او کنار نهاده است.

10. به فرض که بپذیریم  آن‌چه می‌گوییم نتواند حضور لیلا در کربلا را اثبات کند، دست‌کم می‌تواند اشاره‌ای به وجود این قول داشته باشد. ضمن این‌که ذکر نشدن این قضیه در تاریخ، دلیلی برای نفی آن از اساس نخواهد بود؛ چون تاریخ نام برخی از زنان و مردان و کودکان حاضر در این واقعه را برای ما ثبت کرده است اما از ذکر بسیاری دیگر عاجز مانده است. پس آیا عدم تصریح تاریخ به حضور این افراد در وقایع می‌تواند دلیلی برای نفی قاطع و نهایی حضور آنان باشد؟ گمان نمی‌کنیم کسی به این امر ملتزم شود درحالی‌که می‌داند پذیرفتن آن به منزله گشودن در انکار حقایق تاریخی و ارتکاب تزویری بزرگ است که فرد عاقل هیچ‌گاه آن را قبول نمی‌کند.

ادامه مطلب را در داستان هایی پیرامون حضرت لیلا (س) بخوانید