واقعه عاشورا در روزگاری به وقوع پیوست که جریان غالب فکری به دلیل تبلیغات گسترده اموی در چند حوزه، ترویج اندیشه مرجئه؛ جبرگرایی و باور ناروا به قضا و قدر و مشروعیت‌بخشی به سلطنت و اشرافیت، سامان‌ یافته است.

مشروعیتبخشی به سلطنت و اشرافیت

سی سال پس از رحلت پیامبر، در دگردیسی اجتماعی و تغییر و تحول بنیادهای فکری و حکومتی، معاویه به قدرت رسید و در سیری تدریجی، پایه‌های اشرافیت را استحکام بخشید و در آخرین سال‌های زندگی‌اش نیز زمینه را برای خلافت فرزندش یزید فراهم کرد.

از پیامبر (ص) روایت شده است که دوره خلافت، سی سال است و آنچه در پی آن می‌آید سلطنت است نه خلافت. به شیوه پادشاهان ایرانی تخت نهادن، بساط اشرافیت گستردن، کاخ افراشتن و به عیش و نوش و حتی میگساری پرداختن، شیوه‌ای بود که معاویه در پیش گرفت و پس از وی فرزندش یزید در حکومت کوتاه و جنایت‌بار خویش به آن ادامه داد.

مورخان نیز با شواهد بسیار، حکومت معاویه و یزید را سلطنت و پادشاهی خوانده‌اند.

در نظام اشرافی معاویه و یزید، با استناد به روایات:

. هرگونه دخل و تصرف و استفاده از بیت‌المال توسط خلیفه، مجاز و مباح بود.

. از توزیع عادلانه بیت‌المال، نشانی نبود.

. قطع حقوق مجاهدان، علویان و افراد وابسته به تفکر شیعی و به دیگر زبان، محاصره و تنگنای اقتصادی شیعیان توجیه می‌شد.

. جذب و جلب عناصر سست‌عقیده و دنیازده (گاه چهره‌های نسبتاً موجه عصر پیامبر) میسر می‌شد.

. روحیه جاهلیت و اشرافیت قبیلگی، دیگربار احیا و گسترش یافت و طبقات اجتماعی شکل گرفت.

. به‌ تدریج حساسیت‌های اجتماعی و روحیه اعتراض، فروکش‌ کرد.

در سال 51 هجری، با به قدرت رسیدن زیاد بن شبیه در کوفه و تغییر نظام اجتماعی و تغییر ساختار جامعه کوفه، مبتنی بر شیوه جاهلی، فضایی فراهم آمد که 10 سال بعد، فرزندش عبیدالله برای شکست انقلاب مسلم بن عقیل، از آن بهره گرفت.

شرایطی چنین، آزمندی، قدرت‌طلبی، رقابت در پست‌ها و موقعیت‌های حکومتی را رقم زد که عمر سعد و رقیب او، شمر بن ذی‌الجوشن از درون چنین نظامی سربرآوردند و فاجعه کربلا را به وجود آوردند.

در کربلا اصحاب عمر سعد و خود عمر سعد نمازگزارند. وظایف شرعی و دینی را به‌موقع و با آداب ویژه انجام می‌دادند. عمر سعد بعد از پایان واقعه برکشتگان خویش نماز می‌خواند، اما مبتنی بر همان تفکر، فرزند پیامبر را به قتل می رساند.در تبلیغات اموی، امام حسین (ع) و حرکت او مخل حکومت و عامل برهم زننده نظم اجتماعی معرفی می شوند‌.

در کربلا، سپاهیان عمر سعد به امام می‌گفتند: «به حکومت پسرعمویت تن بسپار.»

آنها کار امام را، برهم زدن وحدت اجتماعی قلمداد می‌کردند!

در کربلا اصحاب عمر سعد و خود عمر سعد نمازگزارند. وظایف شرعی و دینی را به‌موقع و با آداب ویژه انجام می‌دادند. عمر سعد بعد از پایان واقعه برکشتگان خویش نماز می‌خواند، اما مبتنی بر همان تفکر، فرزند پیامبر را به قتل می رساند.

پس از دستگیری مسلم بن عقیل، عبیدالله زیاد به وی گفت: «ای پسر عقیل؛ تو وارد کوفه شدی در حالی ‌که مردم متحد و آرام بودند. آمدی تا آنان را پراکنده کنی و در میانشان اختلاف‌افکنی و ایشان را به مقابله با همدیگر سوق دهی»[1]

در کوفه و شام نیز قافله اسیران را «خوارج» معرفی می‌کردند که علیه خلیفه و جانشین پیامبر، خروج کرده‌اند. در چنین فضای آلوده فکری و فرهنگی که در طول 42 سال حکومت بنی‌امیه شکل ‌گرفته بود، چه باید کرد؟ زبان‌ها را یا بریده‌اند یا به زر خریده‌اند و یا به سکوت کشانده‌اند و دین در هیئتی وارونه شناسانده شده‌است.

یاران اباعبدالله، تنها قهرمانان خون‌افشانی و جان‌نثاری نیستند که قهرمانان مبارزه با لایه‌های ضخیم و سیاه فرهنگ اموی محسوب می‌شوند.

در سخنرانی‌ها و احتجاجات اصحاب، در چند روز پیش از عاشورا و نیز موعظه‌هایی که در روز عاشورا بیان می شود، تلاش برای زدودن این لایه‌های فکری، بارز و مشهود است. تأکید بر غصبی بودن حکومت یزید، بیدادگری بنی‌امیه، شهرت و قدرت‌طلبی عمر سعد (به‌ویژه در رجز اسلم بن عمرو و سخنان حبیب بن مظاهر و بریر و زهیر) و دفاع از حریم تفکر علوی، مضمون رجزها و سخنرانی‌های صحابه است. یاران روشنگر عاشورا، با استناد به آیات روشن و روایات محکم و متقن، می‌کوشیدند تا حجت را تمام کنند و اگر در کسی سوسوی امیدی هست، او را هدایت و ارشاد کنند. هرچند تعداد پیوستگان به سپاه امام، براثر این سخنان و روشنگری‌ها اندک است اما با توجه به فضا و موقعیت ویژه کربلا، قابل تأمل، شگفت‌انگیز و ستودنی است.

منطق یاران امام حسین (ع)، صراحت و روشنی در نشان دادن نقطه‌های تاریک و سیاه و در مقابل آن، ترسیم زیبایی‌ها و فضیلت‌هاست.

 زشتی‌ستیزان عارف و بی‌پروا، بی‌هیچ ملاحظه و مماشات، به رسواگری و معرفی بیداد بنی‌امیه، مظلومیت اهل‌بیت، تحریف و واژگونی ارزش‌ها و مسئولیت خطیر همگان به ‌ویژه نخبگان و چهره‌های مورد اعتماد جامعه می‌پردازند.آنان، چشم بر زبانِ گویا و رسواگرانه‌ی امام خویش، به مبارزه و جهاد دعوت می‌کردند.

در منزل بیضه، رویاروی سپاه انبوه حر، همگان دیدند که حنجره بیدارگر و بیدادستیز امام فریاد می‌زند که: «ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود:

 «هرکس فرمانروایی بیدادگر را بیابد که حرام خدا را حلال بشمرد، پیمان خدا را بشکند با سنت پیامبر خدا بستیزد و در میان بندگان خدا به گناه و تجاوز و حرمت‌شکنی عمل کند و با وی به کردار و گفتار رویارویی و مبارزه نکند بر خداست که وی را در همان جایگاه ستمگر -جهنم و شعله عذاب- درافکند. ای مردم آگاه باشید که اینان پیروان شیطان‌اند و رها کردگان و گسستگان از اطاعت خدای رحمان. فساد را گسترده‌اند، حدود الهی را تعطیل کرده‌اند، بیت‌المال را در قبضه خویش آورده‌اند، حرام خدا حلال و حلال خدا را حرام ساخته‌اند و من بیش از هرکس سزاوار آنم که با اینان بستیزم و درآویزم.»

در رزمگاه عاشورا، یاران رشید و شجاع اباعبدالله، بارها به روشنگری می‌پرداختند. اسلم ترکی در رجز خویش به تلویح، به تحقیر عمر سعد می‌پردازد و آزمندی و دنیازدگی او را نکوهش و سرزنش می‌کند:

«دریا از ضربه‌های شمشیر و نیزه من شعله‌ور می‌شود و فضا از تیرهای پروازکننده‌یِ من سرشار می‌گردد. آنگاه که شمشیر در دست راستم درخشش آغاز کند، قلب حسود آزمند (عمر سعد) را می‌شکافد.»

مرور رجزهای یاران و گفت‌وگوهایشان با سپاه عمر سعد، پیش از روز عاشورا و در هنگامه  نبرد عاشورا ترجمان این ویژگی است.

یاران امام، چشم‌های بصیر، جامعه‌شناس و دشمن‌شناس بودند و می‌دانستند که بر امت و قرآن و ایمان چه گذشته است و کدام برنامه‌ها و نقشه‌ها برای انهدام ارکان دین طراحی شده است. آنان این سخن امام خویش را با همه درک و ژرف‌نگری می‌فهمیدند که: «من به پیروی از کتاب خدا و روش و شیوه پیامبرتان می‌خوانم، هشیار باشید که هم‌اکنون سنت پیامبر را میرانده‌اند و بدعت و دروغ و ناروا را زنده کرده‌اند. اگر گوش به پیام و کلام من بسپارید و بپذیرید شما را به خوش‌فرجامی و شادکامی رهنمون خواهم شد.»[2]

شگفت و شکوهمند آن است که برخی یاران اسیر انقلاب کربلا –مسلم و هانی پیش از کربلا و یاران اسیر در عاشورا– نیز در هنگام اسارت روشنگری را رها نمی‌کنند. در مقابل دشنه‌های تشنه و تیغ‌های قساوت و شقاوت استوار و نستوه می‌ایستند و سخن می‌گویند.