ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگه توست

 

عِرض[1] خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

 

بهانه‌ها برایت فراهم بود.

 

بهانه برای نابودی هر آنچه از دین خدا باقی است.

 

راستی خیال کردی بعد از کشتن قبله قلب‌ها، توانایی محو نمادش را هم خواهی داشت؟

 

هرگز.

 

خون خدا جاری شد و نهال دین محمدی را برای همیشه دوران آبیاری کرد. آنچنان که هرگز احدی نخواهد توانست حتی فکر نابودی‌اش را کند.

 

حالا تو به کعبه سنگ می‌زنی و آتش به پا می‌کنی، به خیال خام خود خیمه خورشید را که سوختی حالا آمده‌ای تا زادگاه پدرش را بسوزی و نام و یاد و راهش را از خاطره‌ها پاک کنی.

 

زهی خیال باطل.

 

یازده روز بیشتر فرصت تماشا نداری.[2]هرچه می‌توانی تلاش کن. عجله کن که زبانه‌های آتش قهر الهی بی‌صبرانه ورودت را انتظار می‌کشد.

 

تو نبودی و نیستی.

 

نگاه کن این حسین است که تا ابد باقی است و کعبه، فرش گام‌های پدر اوست که بی‌صبرانه طواف شش‌گوشه‌اش را به انتظار نشسته است.