این روزها که کم‌کم بساط بزم تو جمع می‌شود، دل من هم عجیب‌تر از همیشه در کنجی زانوی غم بغل گرفته است.

می‌خواهیم امشب را برایت یلدا بگیریم. نه یلدایی از جنس آتش که به احترام عباس تمام سفره‌ی یلدایمان را با آب دیده‌هایمان آذین می‌بندیم. دور تا دور سفره‌ی یلدایمان را برای رباب گهواره می‌‌چینیم و برای رقیه عروسک آماده می‌کنیم. امشب به حرمت لیلا هم که شده کنار سفره‌ی یلدایمان روضه‌ی علی‌اکبر می‌خوانیم. امشب به‌جای حافظ به لهوف تفأل می‌زنیم شاید روضه‌ی ارباب آمد.

انار‌ها را از سر سفره بردارید تمام امشب باید بوی سیب بگیرد.

دل‌های ما امشب به یاد خرابه‌ای عجیب یلدایی شده.

چقدر گستاخم من اگر امشب را جشن بگیرم و چقدر گستاخ‌تر که در مقابل زینب امشب را با شادمانی صبح کنم و چقدر بیچاره‌ام من اگر محرم و صفر بعد زیر مشتی خاک پوسیده باشم و دلم هوای یک دقیقه بیشتر روضه کرده باشد.

مگر نه این است که لحظه‌ها به حرمت تو جلو می‌رود و اسلام به احترام تو ایستاده است. اصلاً مگر فلسفه‌ی یلدا جز یک دقیقه بیشتر با تو بودن است و مگر نه این‌که زرتشت در حسرت گوشه‌ی چشم تو است و آتشکده‌ها در مقابل گرمای وجود جد تو خاموش شده‌اند.

پندار نیک فکر کردن به تو است و گفتار نیک سخن گفتن از تو.

یادتان باشد آقا ما امشب حرمت شکنی نکردیم، ما به مادرتان قول داده‌ایم شما را هیچ‌گاه از یاد نبریم حتی اگر طولانی‌ترین شب سال هم باشد ما باز هم کنار شما معنا می‌گیریم.

خدا را شکر که امشب یک دقیقه بیشتر روضه می‌خوانیم.