تقویم حسینی

از من نخواه که از اینجا برایت تعریف کنم که نه پنجره‌ی ذهنم به‌سوی صحن و سرایش باز می‌شود؛ نه قفل قلبم و نه مهر دهانم.

برای از اینجا دانستن فقط کافی است با آدم ـ­‌ع ـ همراه شوی آنگاه که همراهش را گم کرد و همین‌جا بود که آدمِ از عرش آمده به فرش نشست، پایش خراشید و خون جاری شد.[1]

از اینجا دانستن را فقط کافی است از کشتی نوح - ع ­ـ بپرسی که خود رابه آب می‌زد و بی‌قراری می‌کرد.[2]

از اینجا دانستن را از ابراهیم ـ­ ع ­ـ بپرس، بپرس چه شد که سرش شکست[3] و چرا گوسفندان اسماعیل آب نخوردند از این سرزمین؟[4]

از این‌ها که بپرسی به تو خواهند گفت که نمی‌شود پسر زهراـ­ س ـ دست و پا بزند در خاک خشک کربلا و آدم  ـ ع ­ـ پایش سالم باشد.

نمی‌شود پسر پیامبر خاتم ـ‌ ص ـ بی‌قرار باشد و تو قرار داشته باشی.

نمی‌شود کمرش کنار علقمه بشکند، آن‌وقت سر ابراهیم ـ ­ع ­ـ سلامت باشد.

از گوسفندان اسماعیل -ع ­ـ که بپرسی مردانگی را یاد می‌دهند به حرامیان که آنان نه به‌مانند حیوان که پست‌تر از آنان بودند.[5]

با این قصه‌ها که همراه شوی تازه می‌فهمی ماجرا نه به هزاروچهارصد سال که به بیش از این حرف‌ها برمی‌گردد.

اصلا زمان دلت را که حسینی کنی، ثانیه ثانیه‌ات با آدم ـ ­ع ­ـ سپری می‌شود؛ با ابراهیم ـ ع ­ـ سرت می‌شکند و با کشتی نوح ـ­ ع - ­ـخود را برای حسین - ع ­ـ به آب که سهل است به آتش هم می‌زنی.

زمان دلت را که حسینی کنی، لحظه‌ لحظه‌ات بوی سیب می‌گیرد. زمین دور خورشید او می‌گردد و زمان به انگشت اشارت او حرکت می‌کند.

زمان دلت را که حسینی کنی، تازه برایت روشن می‌شود آتش این مصیبت از کدامین خانه زبانه کشیده است و دود این فاجعه کدامین قله‌ی تاریخ را فتح کرده است.

زمان دلت را که حسینی کنی، زندگی‌ات با زینب - س ـ می‌گذرد و همراه همیشگی‌ات سجادـ­ ع ـ می‌شود.

زمان دلت را که حسینی کنی، زمین دلت هم کربلا می‌شود.