حدیث اول

خبر دادن جبرئیل از جانب خدا به ابراهیم خلیل‌الله از کشته شدن حسین علیه‌السلام‌ و گریستن و محزون شدن ابراهیم در مصیبت آن حضرت، بنا بر روایتی که در تفسیر برهان و جلد عاشر بحار علامه مجلسی اعلی‌ الله‌ مقامه‌ از کتاب عیون اخبارالرضا و کتاب امالی که هر دو از شیخ صدوق قدس‌ سره‌ است، نقل فرموده.
«العیون و الامالی [عن] ابن عبدوس، عن ابن قتیبه، عن الفضل، قال: سمعت الرضا (ع) یقول: لمّا أمرالله عزوجلّ أن یذبح إبراهیم مکان إبنه اسمعیل الکبش الّذی أنزله علیه،‌ تمنی إبراهیم أن یکون قد ذبح إبنه إسماعیل بیده و أنّه لم یؤمر بذبح الکبش مکانه، لیرجع إلی قلبه ما یرجع إلی قلب الوالد الّذی یذبح أعزّ ولده علیه بیده فیستحق بذلک أرفع درجات أهله الثواب علی المصائب.
فأوحی الله عزوجلّ إلیه: یا إبراهیم، من أحبّ خلقی إلیک؟ فقال: یا ربّ ما خلقت خلقاً هو أحبّ إلیّ من حبیبک محمد صلی الله علیه و آله؟ فأوحی الله إلیه: أفهو أحبّ ألیک أمْ نفسک؟ قال: بل هو أحبّ ألیّ من نفسی. قال: فولده أحبّ ألیک أم ولدک؟ قال: بل ولده. قال: فذبح ولده ظلماً علی أیدی أعدائه أوجع لقلبک أو ذبح ولدک بیدک فی طاعتی؟ قال: یا ربّ بل ذبحه علی أیدی أعدائه أوجع لقلبی.
قال: یا إبراهیم فأنّ طائفه تزعم أنّها من أُمّه محمّْد صلی الله علیه و آله ستقتل الحسین إبنه من بعده ظلماً و عدواناً کما یذبح الکبش، و یستوجبون بذلک سخطی. فجزع إبراهیم لذلک و توجع قلبه و أقبل یبکی فأوحی الله عزوجل: یا إبراهیم قد فدیت جزعک علی إبنک إسمعیل لو ذبحته بیدک بجزعک علی الحسین و قتله، و أوجبت لک أرفع درجات أهل الثواب علی المصائب، و ذلک قول الله عزّوجل: «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ» [1]». [2]
ترجمه حدیث: به سند مذکور از فضل روایت شده که گفت: شنیدم از حضرت رضا (ع) که می‌فرمود: چون‌که خدای عزوجل فرمان داد به ابراهیم که گوسفندی را که فرو فرستاده، عوض پسرش اسماعیل ذبح کند، ابراهیم آرزو کرد که کاش اسماعیل پسرش را به دست خود ذبح می‌کرد و مأمور نمی‌شد که آن گوسفند را ذبح کند به‌جای او. تا به قلب پدری که گذشته بود که عزیز‌ترین فرزند خود را به دست خود ذبح کند تا به آن سبب استحقاق بالاترین درجات ثواب را نسبت به اهل خود بر مصیبت‌ها بیابد.
پس وحی فرستاد خدای عزوجل به‌سوی او که: ای ابراهیم! کیست محبوب‌ترین خلق من به‌سوی تو؟ پس گفت: ای پروردگار من! خلقی را نیافریده‌ای که آن محبوب‌تر باشد به‌سوی من از حبیب تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم؟ پس وحی فرمود: خدای به‌سوی او که: آیا او محبوب‌تر است به‌سوی تو یا نفس تو؟ -یعنی او را بیش‌تر دوست‌ داری یا خودت را؟- گفت: بلکه او را بیش‌تر دوست‌ دارم. فرمود: آیا پسر او محبوب‌تر است نزد تو یا پسر خودت؟ گفت: بلکه پسر او را بیش‌تر دوست‌ دارم. گفت: پس ذبح پسر او از روی ظلم و دشمنی دل تو را به درد می‌آورد یا ذبح کردن تو پسرت را به دست خودت در فرمان‌برداری از من؟ عرض کرد: ای پروردگار من بلکه ذبح شدن او به دست‌های دشمنانش بیش‌تر دل مرا به درد می‌آورد.
پس فرمود: ای ابراهیم هر‌ آینه طایفه‌ای گمان می‌کنند که از امت محمد (ص) هستند، زود باشد که می‌کشند پسر او حسین را از روی ظلم و دشمنی، و او را ذبح می‌کنند همچنان که گوسفند را ذبح می‌کنند و به این جهت مستوجب خشم و غضب من می‌شوند. پس ابراهیم از شنیدن این وحی، دلش به درد آمد و گریه کرد. پس خدای عزوجل به او وحی فرمود که: ای ابراهیم! من فدا کردم جزع و بی‌تابی تو را که اگر به دست خودت اسماعیل را ذبح می‌کردی به جزع و بی‌تابی تو بر حسین و کشته شدن او. و بر تو واجب کردم بالاترین درجات اهل ثواب را که بر مصیبت‌ها ثواب می‌دهم، و این است مراد از فرموده خدا: «وَ فدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ». [3]

ابراهیم (ع) به زمین کربلا می‌گذشت در‌حالی‌که سوار بر اسب بود. پس اسب او لغزید و ابراهیم بیفتاد و سرش بشکست و خون آن جاری شد. در آن حال استغفار کرد و گفت: خدای من! از من چه حادثه‌ای سر‌‌زده که این نوع مبتلا شدم. جبرئیل نازل شد به‌سوی او و گفت: ای ابراهیم! از تو گناهی سر نزده، و لکن در این‌جا کشته می‌شود سبط خاتم انبیاء و فرزند خاتم اوصیاء. پس جاری شد خون تو موافق با خون او.


پوشیده نماند که بعضی در مفاد آیه شریفه «وَ فَدَیْناهُ بذِبْحٍ عَظیمٍ» [4] اشکال و ایرادی وارد کرده‌اند و گفته‌اند که اگر مراد از «ذبح عظیم» در آیه قتل حسین (ع) باشد، لازم می‌آید که گفته شود که آن حضرت فدای اسماعیل شده، و شکی نیست که درجه و مقام حسین (ع) بالاتر از آن است که مقام اسماعیل قابل قیاس با او باشد. زیرا آنچه فدا آورده می‌شود از آن، در شأن و مرتبه، اجَل از آن فدائی است، و به‌طور مسلم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اشرف از انبیاء اولوالعزم‌اند، تا چه رسد به غیر اولوالعزم از آن‌ها. بدان که لفظ «فدا» استعمال می‌شود به چیزی که از مادون خود اشرف باشد.
جواب گفته می‌شود که: چون حسین (ع) از فرزندان اسماعیل است و اگر اسماعیل ذبح می‌شد رسول خدا (ص) به وجود نمی‌آمد و همچنین سایر ائمه و سایر انبیاء از اولاد اسماعیل، پس چون عوض قرار داده شد ذبح حسین (ع) از ذبح اسماعیل و آن حضرت یکی از سبط‌ها و فرزندان اسماعیل است و جزئی است از او، می‌گوییم: شکی نیست که مرتبه کل سلسله اولاد اسماعیل اعظم و اجل است از مرتبه جزء به‌خصوصی.
نکته دیگر این‌که در ظاهر لفظ خبری که ذکر شد عبارت: «فدا اسماعیل بالحُسین» نیست، بلکه: «فدی جزع إبراهیم علی اسماعیل بجزعه علی الحسین» [5] [است]. ظاهر این است که فدا در این‌جا به معنای حقیقی خود نیست، بلکه مراد عوض قرار دادن است؛ چون ابراهیم متأسف شد از این‌که پسرش را به دست خود ذبح نکرد و از این ثواب محروم شد، بی‌تاب شد و حزن خود را ظاهر کرد، برای این‌که چرا فرزندش ذبح نشد. خدای تعالی ثواب این جزع و حزن و بی‌تابی او را عوض قرار داد به ثوابی که بزرگ‌تر و بیش‌تر و جلیل‌القدر است،‌ و آن جزع و محزون بودن و بی‌تابی کردن است در مصیبت حسین (ع) و کشته شدن او از روی ظلم.
حاصل آن‌که شهادت حسین (ع) امری بوده مقرر و حتم، نه این‌که برای رفع قتل اسماعیل باشد تا اشکال وارد شود، و بنا به آنچه گفته شد آیه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ» [6] در تفسیر آن دو وجه احتمال می‌رود:
اول: این‌که مضافی تقدیر گرفته شود عبارت از جزع و اندوه ابراهیم از استماع ذبح مذبوح عظیم‌الشأن، حضرت ابی‌‌عبدالله‌الحسین (ع) که تقدیر آیه چنین باشد که «فدیناه بجزع مذبوح عظیم الشأن».
دوم: این‌که باء در «بذبح» سببیّه باشد. یعنی «و فدیناه بسبب مذبوح عظیم الشان بان جزع علیه ابراهیم» و الله اعلم بحقایق کلامه.
پس بدان که، از این حدیث شریف چنین استفاده می‌‌شود که گریستن حضرت ابراهیم (ع) و جزع و اندوه او در مصیبت حضرت ابی‌‌عبدالله‌الحسین (ع) در نزد خدا،‌ اجر و ثوابش زیادتر است از این‌که فرزند خود اسماعیل را به دست خود برای خدا ذبح کند. [7]

 

حدیث دوم

و نیز روایت شده که:
«ابراهیم (ع) به زمین کربلا می‌گذشت در‌حالی‌که سوار بر اسب بود. پس اسب او لغزید و ابراهیم بیفتاد و سرش بشکست و خون آن جاری شد. در آن حال استغفار کرد و گفت: خدای من! از من چه حادثه‌ای سر‌‌زده که این نوع مبتلا شدم. جبرئیل نازل شد به‌سوی او و گفت: ای ابراهیم! از تو گناهی سر نزده، و لکن در این‌جا کشته می‌شود سبط خاتم انبیاء و فرزند خاتم اوصیاء. پس جاری شد خون تو موافق با خون او.
گفت: ای جبرئیل! کشنده او کیست؟ گفت: لعنت‌ شده اهل آسمان‌ها و زمین‌ها، و جاری شده است قلم بر لوح، به لعن او بدون اذن پروردگار خود. پس خدا به او وحی فرستاد که: به سبب این لعنی که کردی مستحق ثنا شدی. پس ابراهیم دو‌دست خود را بلند کرد و لعن کرد یزید را لعن بسیار، و اسب او به زبان فصیح آمین گفت. پس ابراهیم به اسب خود گفت: چه چیز دانستی که بر دعای من آمین گفتی؟ اسب گفت: ای ابراهیم! افتخار می‌کنم که تو بر من سوار شدی. چون لغزیدم و از پشت من افتادی، شرمندگی من بزرگ شد و یزید که لعنت خدای تعالی بر او است، سبب آن شد».

حضرت ابراهیم از تنها ماندن خود در میان نمرودیان به خدا شکایت کرد. پس صحرای کربلا به او نموده شد. چون از واقعه خبردار شد، گریه کرد به‌ نحوی‌ که بیمار شد و چون نمرودیان او را به عیدگاه خود دعوت کردند، بر ستارگان نگریست و فرمود: مرا طلبی نموده‌اند که باعث حزن و اندوه و بیماری من شده که حال تفرج ندارم».

 

اصل عبارت حدیث فوق:

و روی: «أنّ إبراهیم مرّ فی أرض کربلاء و هو راکب فرسه فعثر و سقط إبراهیم و شجّ رأسه و سال دمه، فاخذ فی الاستغفار، و قال: إلهی أی شیء حدیث منّی؟ فنزل إلیه جبرئیل و قال: یا إبراهیم، ما حدث منک ذنب، ولکن هنا یقتل سبط خاتم الانبیاء و ابن خاتم الاوصیاء، فسال دمک موافقه لدمه.
قال: یا جبرئیل و من یکون قاتله؟ قال: لعین أهل السّموات و الأرضین و القلم جری علی اللوح بلعنه بغیر اذن ربّه، فأوحی الله تعالی إلی القلم إنک استحققت الثناء بهذا اللّعن. فرفع إبراهیم یدیه و لعن یزید لعناً کثیراً و أمن فرسه بلسان فصیح، فقال إبراهیم لفرسه: أیّ شیء عرفتَ حتّی تؤمن علی دعائی؟ فقال: یا إبراهیم أنا أفتخر برکوبک علی، فلمّا عثرت و سقطت عن ظهری عظمت خجلتی و کان سبب ذلک من یزید لعنه الله تعالی». [8]

 

حدیث سوم

روی: «أن اسمعیل کانت أغنامه ترعی بشط الفرات، فاخبره الرّاعی أنّها لا تشرب الماء من هذه المشرعه منذ کذاً یوماً، فسئل ربّه عن سبب ذلک، فنزل جبرئیل و قال: یا اسمعیل سل غنمک فإنّها تجیب عن سبب ذلک، فقال لها: لم لا تشربین الماء من هذا؟ فقالت بلسان فصیح: قد بلغنا أن ولدک الحسین (ع) سبط محمد (ص) یقتل هنا عطاشاً، فنحن لا نشرب من هذه المشرعه حزناً علیه، فسئالها عن قاتله. قالت: یقتله لعین أهل السّموات و الأرضین و الخلائق أجمعین فقال اسمعیل: أللّهم العن قاتل الحسین(ع)». [9]
یعنی: گوسفندان حضرت اسماعیل در کنار شط فرات چَرا می‌کردند. چوپان خبر آورد که چند روز است که گوسفندان آب نمی‌آشامند و نمی‌چرند. سبب آن را از پروردگار سؤال کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: ای اسماعیل! بپرس از خود گوسفندان تا تو را جواب‌گویند. پس اسماعیل از آن‌ها پرسید که چرا آب نمی‌خورید؟ گوسفندان به زبان فصیح گفتند: از خدا به ما خبر رسیده که فرزندزاده پیغمبر آخر زمان در این صحرا با لب تشنه در این‌جا کشته خواهد شد و بسا مصیبت‌ها که بر او و یاران او روی خواهد داد، به این جهت ما به ماتم او محزونیم و از این شریعه آب نمی‌آشامیم. اسماعیل پرسید که: قاتل آن بزرگوار که خواهد بود؟ گوسفندها گفتند که: ملعون آسمان‌ها و زمین‌ها و همه خلق، یزید. پس اسماعیل لعن کرد بر او.

 

حدیث چهارم

روایت شده که:
«حضرت ابراهیم از تنها ماندن خود در میان نمرودیان به خدا شکایت کرد. پس صحرای کربلا به او نموده شد. چون از واقعه خبردار شد، گریه کرد به‌ نحوی‌ که بیمار شد و چون نمرودیان او را به عیدگاه خود دعوت کردند، بر ستارگان نگریست و فرمود: «انّی سقیم». [10] مرا طلبی نموده‌اند که باعث حزن و اندوه و بیماری من شده که حال تفرج ندارم». [11]

 

حدیث پنجم

و نیز روایت شده که:
«چون خدای تعالی ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان داد آن بزرگوار چون شبح حسین را دید گریه کرد». [12]