عقربه می‌چرخید ...

هر روز به سویی ...

یک روز به سوی من، یک روز غیر من، یک روز به کعبه.

عقربه مسیر خود را گم کرده بود.

مدام دور خود می‌چرخید، می‌چرخید، می‌چرخید...

قبله کجاست خدای من؟

آرام آرام راهش را پیدا کرد؛

کعبه‌اش شش گوشه داشت.

عقربه قبله‌نمای قلبم آرام گرفت.

تنها دل‌آرامی بود که هر که او را دید از دلش، آشوب رفت.

عقربه دوباره نگران شد، باز می‌چرخید؛ اما هر چه بیشتر می‌گشت، کمتر می‌یافت، انگار گمشده‌ای داشت، گمشده‌ای از جنس حسین علیه‌السلام‌

به کدام سو باید می‌رفت؟ به رضوی؟ به ذی طوی؟ کجایی ای قبله‌ من!

بر عقربه سخت بود که تمام خلق را ببیند الا او ‌عجل‌‌الله‌فرجه [1]

کاش تمام عقربه‌ها بدانند که پایان تمام این سرگردانی‌ها، اوست!

«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتی‏ کُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کانَتْ لَکَبیرَهً إِلاَّ عَلَى الَّذینَ هَدَى اللَّهُ» [2]

«و ما قبله‌ای را که بر آن بودی فقط به خاطر این قرار دادیم تا کسانی که از پیامبر پیروی می‌کنند از کسانی که از اسلام و اطاعت پیامبر برمی‌گردند (و متعصبانه به قبله پیش از کعبه می‌مانند) معلوم و مشخص کنیم؛ گر چه این حکم جز بر کسانی که خدا هدایتشان کرده گران و دشوار بود.»

 

 

 


[1] .فرازی از دعای ندبه

 

[2] .سوره بقره، آیه 143