«مـن الـحـسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام‌ الى الرجل الفقیه حبیب بن مظاهر اما بعد: یا حبیب، فانت تـعـلـم قـرابتنا من رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و انت اعرف بنا من غیرک، و انت ذوشیمه و غیره فلا تبخل علینا بنفسک، یجازیک رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ یوم القیامه». [1]

«از حسین‌بن‌على علیه السلام‌ به مرد فقیه، حبیب‌بن‌مظاهر. اى حبیب! قرابت ما را با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ مى‌دانى و تو بهتر از دیگران ما را مى‌شناسى و شخص آزادمرد و غیرتمندى هستى. از جان خود بر ما مضایقه مکن، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ در قیامت پاداش آن را به تو خواهد داد.»

این نامه متأسفانه در کتب قدیمى که مصدر هستند، نیامده فقط در تألیفات متأخرین مانند: «ادب الـحـسـیـن»، «بلاغه الحسین» و «فرسان الهیجا» ذکر شده است، و طبق این نقل، وقتى حضرت نامه را نوشتند که از شهادت مسلم بن عقیل آگاه شدند، لذا دوازده پرچم را برافراشت و هر پرچم را به دسـت یـک نـفـر از اصحاب داد تا یک پرچم باقى ماند بعضى گفتند این را به ما بسپارید، حضرت فـرمـود: خـداونـد بـه شـمـا جزاى خیر بدهد، صاحب این پرچم خواهد آمد، آنگاه این نامه را براى «حـبـیب» نوشتند چون در این نامه کلمه «فقیه» آمده، لازم است معناى فقه توضیح داده شود قرآن کریم مى‌فرماید: «فلولا نفر من کل فرقه طائفه لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم.»  [2] آیـه شـریفه در بین آیات جهاد آمده است، یعنى مسئله تفقه و تعلم احکام دینى، آنقدر مهم است که هـمه نباید رهسپار میدان جنگ شوند، بلکه جمعى هم باید عازم میدان‌هاى فرهنگى شوند و مرزبان دین و اعتقادات مردم باشند.

فقه در روایات

فقه در لغت به معناى فهم است و در اصطلاح امروزه، فقیه به کسى گفته مى‌شود که در احـکـام شـرعى، صاحب نظر و مجتهد باشد و قدرت استنباط احکام شرعی را از ادله آن‌ها داشته باشد البته روشن است که منظور از کلمه فقیه در نامه امام حسین علیه‌السلام این معنا نیست، زیرا در آن عـصـر، فـقـیـه بـه مـعـناى امروزى مصطلح نبوده و منظور از آن صاحب فهم و درک در امور دیـنـى اسـت که اثر و نتیجه آن در اعضا و جوارح آشکار شود در حدیث آمده است: «من حفظ على امتی اربعین حدیثا بعثه الله فقیها عالما.  [3]امیرالمؤمنین علیه‌السلام‌ مى‌فرماید: الا اخـبرکم بالفقیه حق الفقیه؟ من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یؤمنهم من عذاب الله و لم یرخص لهم فی معاصی الله.  [4]آیا به شما خبر دهم که فقیه واقعى کیست؟ آن کسى است که مردم را از رحمت الهى مایوس نکند و از طـرفـى هـم ایـمـن از عذاب الهى نکند (مردم را در حالت خوف و رجا نگه دارد) و اجازه انجام معاصى الهى را ندهد.

صاحب رجال کشى، حبیب را این گونه ترجمه کرده است: کـان حـبـیب من السبعین الرجال الذین نصروا الحسین علیه‌السلام‌ و لقوا جبال الحدید واستقبلوا الرماح بـصـدورهم والسیوف بوجوههم و هم یعرض علیهم الا مان الاموال فیابون و یقولون لا عذر لنا عند رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ ان قتل الحسین و منا عین تطرف حتى قتلوا حوله. [5] حـبـیـب، جـز هفتاد نفرى است که حسین علیه‌السلام‌ را کمک و کوه‌هاى آهن را ملاقات کردند (یعنى با افـرادى کـه غـرق در اسلحه بودند مواجه شدند)، و با سینه و صورت، به استقبال تیرها و شمشیرها رفـتـنـد و بـه آنـان امـان مـى‌دادنـد و بـا امـوال، آنـان را تطمیع مى‌کردند ولى زیر بار نمى‌رفتند و مى‌گفتند اگر حسین علیه‌السلام‌ کشته شود، نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ عذرى نداریم در حالى که ما زنده باشیم و چشمان ما حرکت کند آن‌چنان ایستادگى کردند تا آن‌که اطرافش کشته شدند.

سؤال حبیب از امام حسین علیه‌السلام

حـبـیب از امام علیه‌السلام‌ سؤال کرد قبل از آن‌که خداوند متعال حضرت آدم علیه‌السلام‌ را خلق کند، شما کجا بودید؟

حـضـرت فـرمـود: کـنا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن فنعلم للملائکه لتسب یح والتهلیل والتحمید؛ [6] مـا هـمـانـنـد نـورى بـودیم که اطراف عرش الهى مى‌چرخیدیم و به ملائکه حمد و تسبیح الهى را مى‌آموختیم.

رؤیاى شیخ جعفر شوشترى (ره)

شـیـخ جـعـفـر شـوشـترى بعد از مراجعت از نجف اشرف به موطن خود، قدرت بر اداره منبر و جـلسات وعظ را نداشت، لذا در ماه رمضان کتاب تفسیر صافى و در ماه محرم، کتاب روضه الـشهدا را از روى کتاب براى مردم مى‌خواند و نمى‌توانست چیزى را حفظ کند یک سال به همین مـنـوال گـذشت تا محرم سال آینده، شبى به فکر رفت که من تا کى صحفى باشم و کتاب را از رو بـراى مـردم بـخـوانم در این اثنا خوابش مى‌برد، در عالم رؤیا، خود را در صحراى کربلا و در مقابل خـیـمـه امـام حـسـیـن علیه‌السلام مى‌بیند، مى‌گوید وارد خیمه امام علیه‌السلام‌ شدم و سلام کردم، آن حضرت مرا نزدیک خود طلبید و به حبیب بن مظاهر فرمود: فلانى، مهمان ماست و آب هم که نداریم، ولى مقدارى آرد و روغن هست، برخیز و از این‌ها طعامى درست کن. حـبیب، طعام را آماده کرد و نزد من نهاد و من چند قاشق از آن خوردم و بیدار شدم و در اثر این عـنـایـت حـسـینى علیه‌السلام‌ مجلس شیخ جعفر به‌جایی رسید که: ساکنان آسمان‌ها غبطه این مجالس را مى‌خوردند. [7]

پیشگویی‌هاى حبیب، میثم و رشید

روزى میثم تمار که سوار بر اسب بود، حبیب‌بن‌مظاهر اسدى که در جمع بنى‌اسد بود، از او استقبال کرد و با یکدیگر سخن گفتند. حـبـیب گفت: گویا مى‌بینم مرد بزرگى را که جلو سرش مو ندارد و شکم فربه‌ای دارد و جلو «دار الـرزق» خـربـزه مـى‌فـروشـد بـه جرم محبت اهل‌بیت او را بر دار مى‌زنند و شکمش را پاره مى‌کنند. (منظورش از این سخنان میثم بود). مـیثم هم گفت: من هم مى‌شناسم مرد سرخ چهره‌اى را که براى یارى فرزند پیامبر خروج مى‌کند تا کشته مى‌شود و سرش را در کوفه مى‌گردانند. (منظورش، حبیب بود.)

این دو، پس از این سخنان، از همدیگر جدا شدند، کسانى که در اطراف ایستاده بودند و سخنان این دو را مـى‌شـنـیـدنـد گفتند: به خدا احدى را دروغ‌گوتر از این‌ها ندیدیم همین طور که اهل مجلس نـشـسته بودند، رشید هجرى از راه رسید و سراغ آن دو نفر را گرفت، مردم هم مطالب آنان را براى او نقل کردند. رشید گفت: خدا رحمت کند میثم را که یک مطلب را فراموش کرده بگوید و آن این‌که کسى کـه سـر حبیب را مى‌آورد، صد درهم از دیگران بیشتر جایزه مى‌گیرد. این سخن را گفت و رفت اهل مجلس گفتند: این دیگر از آن دو نفر دروغگوتر بود اما همان مردم شاهد بودند که روز و شب‌ها نـگـذشـت مـگـر این‌که تمام پیشگویی‌هاى آنان محقق شد و میثم تمار را جلو خانه عمرو بن حریث به دار زدند و سر حبیب را در کوفه گرداندند. [8]