جهان و هرچه درآن پیش تار مویت هیچ!

چگونه از تو بگویم بهانه‌ی خلقت؟!

سلام بر تو ای رحمت فراگیر پروردگار، سلام بر تو ای دلیل آفرینش هستی، سلام بر تو ای حبیب خدا، ای حبیب دل زهرا، ای حبیب دل مشتاقان. هرگز در باورمان نمی گنجد غروب خورشید نبوی در غربت سنگین مدینه النبی. ای آسمان چگونه تاب آوردی عروجش را، ای زمین چگونه واژگون نشدی؟ تیره و تار شد تمامی جهان آفرینش با غروب مصباح هدایت و رحمت، اشک های بی امان میوه‌ی دلش زهرا سلام‌الله‌علیها گواه این مدعاست... ای مدینه خانه ات ویران شدن زود است زود... مولای مهربانی، بمان! اندکی بیشتر بمان؛ بلکه بوسه بر غنچه ی نشکفته ی دامان اطهر بتول (س) بزنی. بمان؛ بلکه لیله‌ی مستوره ات زهرا (س) به این زودی از میانمان پر نکشد. بمان؛ اندکی بیشتر بمان تا وصی بلافصل تو با استخوان در گلو نسازد. بمان؛ اندکی بیشتر بمان به جگر پاره پاره‌ی مجتبی علیه السلام رحمی، نور چشمانت حسین (ع) را به که می سپاری؟ به این قوم ناسپاس؟! بمان و اندکی بیشتر بگو که تو از حسینی و حسین (ع) از توست؛ بلکه گوش هایشان بشنود و لب های پر ترکش میزبان چوب خیزران نشود. بمان و دوباره حسین (ع) را بر دوش هایت بنشان؛ بلکه نیزه جانشین دوش هایت نگردد. بمان و بر سینه و دست هایش بوسه های بیشتری بزن؛ بلکه نعل تازه ی اسبان هوس بوسیدنشان نکنند. بمان ای رسول رحمت و عطوفت بمان و هم چنان مهر بپراکن در میان این بی رحم مردمان، بلکه رحمی بر لبان خشک اصغر کنند و به جای سر پدر، عروسک به سه ساله اباعبدالله (ع) دهند. می ترسم اجر رسالتت را ادا نکنند این نمک ناشناسان بی احساس، می ترسم هرچه حسین (ع) بگوید که شما جد اویی، تیغ هاشان را غلاف نکنند. می ترسم سایه ی شوم سقیفه، پهلوی دختر و فرق برادرت علی (ع) را بشکافد، تابوت حسنت (ع) را تیرباران کند و خیمه های حسینت (ع) را به تاراج برد. شنیدن نوای دلنشین قرآنت هم از لبان حسین (ع) بیدارشان نخواهد کرد. آه بر غربت اهل بیت طاهرینت (ع) بعد از غروب آفتاب هدایتت، هزاران آه و بیشماران درد...

درغم هجر تو ای پاک نهاد، مظهر خیر و رشاد؛ عالمی غرقه ی اندوه شده...