کم کم بساط دلتنگی تو هم برچیده می‌شود...

کم کم سکوت سالیان تو، فریاد «فزت و رب الکعبه» می‌شود...

آه... امشب حسین علیه‌السلام، دوباره یتیم می‌شود....

این چشم‌ها که به راه تو مانده‌اند، دیر یا زود به زینب سلام‌الله‌علیها خیره می‌شود...

این دست‌ها که هر شب از تو، نان و خرما می‌گیرد، روی رقیه بلند می‌شود...

آه از دل‌های این یتیمان کوفه، که چه سنگ می‌شود......

هر چند که این‌ها با مهر تو قد کشیده‌اند؛ اما... برای کشتن علی اکبرت، «بغضا لابیک» بهانه می‌شود…

این جا به دنبال یاوری نباش!

در کوفه یک مرد، پیدا نمی‌شود...