چکیده

هدف پژوهش حاضر پرداختن به این سوال اساسی بود که آیا نهضت حسینی از قابلیت و ظرفیت لازم و کافی برای درک و دریافت عرفان اجتماعی و سلوک جهادی-انقلابی تمدن ساز برخوردار است؟ روش پژوهش با رویکرد نقلی-عقلی بوده و نتایج نشان داد عاشورا که فعل معصوم (ع) و نهضت کربلا نهضتی پویا و پایا می‌باشد، جامع نبوت و امامت و رسالت و ولایت در بقای اسلام ناب محمدی (ص) است. عرفان اجتماعی را با گزاره‌ها و آموزه‌های جهادی-حماسی، عقلی-عشقی و عدالت گستری و حقیقت محوری با جان‌مایه توحیدی در اختیارمان نهاد. نهضت حسینی، عرفان و عارفان اجتماعی را در معارفی که در خطبه‌ها، نامه‌ها، کلمات قصار و گفت و گوها، اشعار و رجز خوانی‌ها از سوی سیدالشهداء (ع) و یاران خاص و عام آن امامی که مصباح هدایت و کشتی نجات بود و هست ظهور یافت، معرفی کرد تا عرفان ناب اسلام و اسلامی تدین ساز و تمدن پرداز به عنوان عرفان معیار، سلوک سنجش گر و شهود شاخص متجلی در میدان جهاد و شهادت، اسوه و شاهد قرار گیرد. در تحقق عرفان اجتماعی در پرتو نهضت حسینی، مقامات عرفانی با روح و رائحه اجتماعی و نشان و نشانی‌های انقلابی-جهادی تبیین و تحقق یافت تا روشن شود که مفاهیم عرفانی و آموزه‌های سلوکی خنثی و منفعل نبوده و از هویت فعال و ماهیت حماسی برخوردارند و عرفان اهل بیتی، عرفان عقلانیت و عدالت و معنویت تمام عیار است، عرفانی که دارای جهت گیری‌ها و موضوعات و مواضع ظلم گریزانه، ظلم ستیزانه و عرفان مبارزه جویانه است، نه عرفان خلوت و رخوت یا خنثی و اشرافی یا عرفان سکوت و سکون.

 

1.مقدمه

نهضت حسینی کتاب جامع عینی و صحیفه کامل عملی و دارای ساحات وسیع و سطوح عمیق و عریقی است، یکی از آن ساحات و سطوح، عرفان اجتماعی است. اگر به اسرار نهفته در تفسیر و تأویل سوره فجر که سوره حسین (ع) نامیده شده و توصیه به خواندن آن در نمازهای فریضه و نافله بسیار تأکید است، پی ببریم، حقیقت عرفان اجتماعی نیز روشن خواهد شد. امام صادق (ع) فرمود: «سوره فجر را در نمازهای فریضه و نافله خویش بخوانید، که آن، سوره حسین (ع) است و به آن رغبت و اشتیاق نشان دهید» (قمی، 1416 ق: ج 2، ص 346). آنگاه امام (ع) راز این نام‌گذاری را چنین توضیح داده‌اند که: «حسین (ع)، صاحب نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه است. یاران او نیز از دودمان رسالت، در روز رستاخیز از خداوند راضی هستند. خدا نیز از آنان راضی است» (قمی، 1416 ق: ج 2، ص346). از این عبارات پی می‌بریم که حسین (ع) که مظهر نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه است و این مقام طمئنینه نفس و رضا را در نهضت و قیام خویش از آغاز تا انجام، به ویژه در قتلگاه به منصه ظهور رساند و فرمود: «إلهِی رِضیً بِقَضائِکَ تَسلِیماً لامرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»، «ای خدای من، من راضی به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو می‌باشم. هیچ معبودی جز تو نمی‌باشد، ای پناه هر پناه جوئی» (مقرم، 1399: ص 357). بنابراین، می‌توان به مقامات متعالیه سلوکی و مرحله «رضا» دست یافت. سلوکی که جنبه‌های اجتماعی-انقلابی و جهادی-حماسی داشته و ظلم گریزانه و ظلم ستیزانه بوده و در راستای عدالت اجتماعی شکل گرفت و «شهادت» سیدالشهداء (ع) و یاران باوفایش عامل ریشه کنی جهل علمی و جهالت عملی شد تا صراط سلوک در همه عرصه‌های زیست مومنانه نمایان گردد و تشنگان معرفت و معنویت و شیفتگان حقیقت و وصال حق تعالی در این صراط مستقیم توحیدی-ولائی قدم نهاده و مراحل نیل به حیات طیبه را با صبغه و سیاق اجتماعی طی نمایند. به تعبیر آیت‌ الله طالقانی: «... گویا ائمه معصومین (س) از این جهت این سوره را سوره حسین (ع) نامیده‌اند که قیام و شهادت آن حضرت در آن تاریکی طغیان، مانند طلوع نور فجر، از نو منشاء حیات و حرکت گردید، خون پاک او و یارانش به زمین ریخت و نفوس مطمئنه آن‌ها با فرمان «ارجعی» و با خشنودی به سوی پروردگار شتافت، تا همیشه از دل‌های پاک بجوشد و آن‌ها را با هم پیوسته دارد و الهام بخشد، تا از این الهام و جوشش، نور حق در میان تاریکی‌ها بدرخشد و راه حیات با عزت باز، و پایه‌های ظلم و طغیان بی پایه گردد و طاغیان را دچار خشم و نفرین کند» (طالقانی، 1362: ج 4، ص 82).

 

2.بیان مسأله

با عنایت به مباحث پیشین روشن می‌شود که مسأله محوری نوشتار حاضر عبارت است از این‌که آیا عرفان اجتماعی در نهضت حسین تعین و تجلی یافت؟ بدین معنا که عرفان حقیقی و حقیقت عرفان تنها درون گرایی و مبتنی بر تهذیب و سلوک فردی و جامعه گریزانه و شخصی نیست، بلکه عرفانی است که بعد از سیر از خلق به حق و در حق یا اسمای حسنای الهی، سالک کوی دوست، سیر از حق به خلق را با ماهیت حقانی آغاز کرده و در مسیر استکمال وجودی‌اش به اکمال و تکمیل فرد و جامعه اهتمام ورزیده و آنگاه در سفر چهارم بر اساس تمهیدات لازم به تدبیر امور جامعه و سامان‌دهی سیاسی آن می‌پردازد. به بیان دیگر، در سفر سوم رسالت هدایت و تربیت و در سفر چهارم افزون بر آن‌ها، رسالت حکومت و سیاست را با انگیزه احقاق حق و اقامه عدل بر عهده می‌گیرد. این است که عرفان حسینی متجلی در واقعه کربلا عرفانی-اجتماعی بوده و این‌که امام حسین (ع) در سفر چهارم از اسفار عرفانی (ر.ک: جوادی آملی، 1377: ص 230-231)، رسالت هدایت و تربیت مردم و تحقق عقلانیت و عدالت اجتماعی را بر عهده گرفته و در نقش امام و ولی ظاهر شده‌اند، آنگاه که:

الف. در نامه‌ای به بزرگان بصره نوشته‌اند: «أنا أدعُوکُم إلی کِتابِ الله و سُنَّهِ نبیه فَإنَّ السُنَهَ قَد اُمیتَت و البِدعَهَ قَد اُحیَیتَ» (پژوهشکده باقرالعلوم، 1379: ص 315).

ب. در وصیت نامه معروفش به محمد بن حنفیه مرقوم داشته‌اند: «اِنَّمَا خَرَجتُ لِطَلبِ الإصلاَحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی صلَّی الله علیه و آله، أُرِیدُ أَن آمَرَ بالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المُنکَرِ و أسِیرُ بِسِیرهِ جَدّی و أبی علی بن أبی طالب علیه‌السلام» (مجلسی، 1403 ق: ج 44، ص 329)، سخن به میان می‌آورد. معلوم می‌شود که قیام جاودانه‌اش را با اهداف:

1-احیای آرایشی (احیای ایجابی، به معنای این‌که هرچه از دین بود و کنارش گذاشتند را وارد دین نماید) و پیرایشی (احیای سلبی به معنای این‌که هرچه از دین نبود و وارد دین کرده‌اند را از دین بزداید) دین (به عنوان محیی اسلام ناب).

2-اصلاح جامعه اسلامی (به عنوان مصلح اجتماعی) شروع و به سرانجام رسانید تا تعلیم و تربیت با تکوین ولایت و حکومت قرین و رهین هم قرار گرفته و حقیقت اسلام و اسلام حقیقی آشکار شود و اسلام بدلی و دروغین اموی رسوا گردد.

 

3.پیشینه پژوهش

اگرچه در طول تاریخ نهضت حسینی با رویکردهای گوناگون مورد تفسیر و تحلیل قرار گرفت که یکی از آن رویکردهای کم‌فروغ، رویکرد عرفانی بود. لکن، تبیین رویکرد اجتماعی و فلسفه تاریخی نهضت حسینی همواره مورد تحقیق و تدقیق اهل نظر بوده است و از این رهگذر به سویه‌های اجتماعی، منهای سویه سلوکی-عرفانی نیز پرداخته می‌شد. البته در نگره عارفان اسلامی نگاه عرفانی به صورت منثور و منظوم نیز در توصیف و توصیه‌های مندرج در قیام کربلا ارائه می‌شد (نمونه‌های مختلف در کتب عرفانی و حتی تفسیری عارفان به صورت پراکنده وجود دارد که نمونه‌ای از آن تحلیل عرفانی مولانا از قیام کربلا در دیوان شمس است) که در دوره جدید به ویژه در دهه‌های اخیر چنین نگاهی توسعه و تعمیق یافت (نمونه‌هایی از آن تبیین اجمالی با رویکرد عرفانی استاد شهید مطهری در حماسه حسینی و استاد جوادی آملی در حماسه و عرفان می‌باشد). اما این‌که تحقیقی تمهیدی بر عرفان اجتماعی در نهضت حسینی شکل یافته باشد و به عاشورا از این منظر نگریسته باشند تا عرفان اجتماعی در طول عرفان فردی از معارف حسینی و قیام کربلایش اصطیاد و استنباط شود، یا نبود، و یا در کم‌ترین شکل ممکن و در محاق بود که نوشتار پیش رو مقدمه‌ای بر تولید چنین ادبیاتی خواهد بود.

عرفان اجتماعی مبتنی بر نهضت کربلا و واقعه عاشورا، بر فلسفه سیاسی «امامت محور» ابتناء یافته است و در جریان نهضت حسینی، پیر عارفان و راهنما و راهبران سالکان یعنی اباعبدالله الحسین (ع) که انسان کامل مکمل است، هدایت عامه و خاصه اصحاب و شاگردان سلوک فردی و اجتماعی‌اش را به عهده گرفت تا هر کدام سلوک فعال و جهادی را برای احقاق حق و اقامه عدل در پیش گیرند. در سفر الی الله راهی به سوی خدا نیست، الّا با امام. از راه امام و در معیت با امام باید به خدا و مقام توحید رسید ولا غیر. این همان حقیقتی است که در عرفان عاشورایی و فلسفه سیاسی حسینی تحت عنوان عرفان اجتماعی «امامت محور» از آن یاد کرده و می‌کنیم که مرکز ثقل این تحقیق است. عرفان اجتماعی متخذ از نهضت اباعبدالله الحسین (ع) با هدف «احیای دین» و بازسازی تفکر دینی جامعه نبوی که به دلایل و علل گوناگون گرفتار تحریف و بدعت، انحراف و التقاط اندیشی شده‌اند، تحقق یافت تا دینی در دست اشرار اسیر شده بود. همان‌گونه که امیرالمؤمنین علی (ع) در نامه به مالک اشتر بدان تصریح فرمود: «فَإِنَّ هَذا الدِّینَ قَد کانَ أسِیراً فِی أَیدِی الأشرارِ یُعمَلُ فِیهِ بِالهَوَی وَ تُطلَبُ بِهِ الدُّنیا» (نهج‌البلاغه، نامه 53؛ مجلسی، 1403 ق: ج 74، ص 254، ح 10)، آزاد شده و در دست امام و در حوزه و حصن امامت قرار گیرد. چنان‌که امام در نامه به رؤسای کوفه نیز مرقوم داشته‌اند: «فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات‌ الله...» (مفید، 1413 ق: ج 1، ص 204)، سخن از اصل امامت است، نه خلافت، تا فلسفه سیاسی شیعه نیز با مدل امامت و جان‌مایه ولایت تعبیر و تأویل گردد و امام با معیار کتاب و میزان قیام به قسط، گردن نهادن به دین حق و خود را وقف راه خدا کردن، حکومت و داوری کند. بنابراین، در ظاهر و باطن و صورت و سیرت نهضت حسینی کدهای کلیدی قابل استنادی وجود دارد که می‌تواند سرچشمه پژوهش و ارائه مفاهیم و مصادیق تعیین کننده در هندسه عرفان اجتماعی قرار گیرد که هم با متدلورژی تاریخ شناختی و جامعه شناختی و هم با روش هرمنوتیکی و پدیدار شناختی قابلیت تحلیل و تعلیل دارند. به هر حال یکی از اجزای غیر قابل تفکیک اسلام ناب محمدی (ص) عرفان اصیل اسلامی و سلوک ناب ثقلینی است که یکی از ابعادش در عرفان اجتماعی متجلی است و ما بر این باوریم که اگر نگاه عرفانی واقعی به واقعه عاشورا داشته باشیم، باز هم تفسیر فرد گرایانه و درون گرایانه محض که جنبه شخصی محض داشته باشد از آن مستفاد نیست، بلکه بر آنیم تا عرفان اجتماعی را در پرتو نهضت حسینی بیان و تبیین نمائیم، نهضتی که قابلیت مفهوم گیری، مفهوم سازی و بازسازی و غنی سازی یا ترمیم و تکمیل مفاهیم عرفانی-سلوکی از توحید تا ولایت را دارا است. نتیجه آن‌که تولید و تبیین عرفان اجتماعی امامت محور یکی از نوآوری‌های پژوهش حاضر است که در تحقیقات و نوشته‌های دیگر وجود ندارد.

 

4.تأملی در عرفان اجتماعی

برای تبیین هویت و ماهیت عرفان اجتماعی و توصیف مفهومی و تعیین مصداقی آن، لازم است اندکی پیرامون چیستی و هندسه معرفتی-ساختاری عرفان اسلامی توضیح دهیم تا تمهیدی برای توصیف و توصیه عرفان اجتماعی قرار گیرد.

هرگاه عرفان معطوف به هویت وجودی‌اش تعریف گردد، دانشی است که با واژه شهودی بودن تعریف پذیر بوده و در عرف عارفان، معرفت برساخته عین الیقین و حق الیقین است و هرگاه متناظر به موضوع، روش و سلوک تحلیل گردد، شناخت شهودی حقیقت مطلقه و قرب وجودی به آن می‌باشد که شامل علم عرفان نظری و عملی خواهد شد، تعاریف یاد شده در کتب مصطلح عارفان مندرج بوده و طبق موازین و منطق دانش عرفان است (ر.ک: کاشانی، 1370: ص 104؛ قیصری، 1357: ص 7؛ ابن فناری، 1374: ص 27). بنابراین، با عطف توجه به هستی و چیستی عرفان، درمی‌یابیم که عرفان اجتماعی نسبت به عرفان، درون ذات است، نه برون ذات؛ تا زائد و عارض بر آن شده باشد، بلکه مولود طبیعی عرفانی است که با طی اسفار چهارگانه و نیل به شهود علم الیقینی و عین الیقینی تعین می‌یابد. عرفان اجتماعی به مثابه دانشی نظری در حوزه عرفان اسلامی است تا نشانی از ظرفیت دو دانش عرفان عملی (ساحت تولیدی عرفان اجتماعی) و دانش عرفان نظری (ساحت تبیینی عرفان اجتماعی) باشد. عرفان اجتماعی، عرفانی است که به جامعه یا سه عنصر هدایت، تربیت و ولایت می‌نگرد و عرفانی است که دو مقوله هدایت اجتماعی و مدیریت اجتماعی در آن موقعیت ممتاز برخوردار می‌باشد که در سفر سوم و چهارم اسفار اربعه عرفانی متبلور خواهد شد و می‌تواند جامعه شناسی و جامعه سازی خاص خود را به ارمغان بیاورد.

 

5.تعریفی از عرفان اجتماعی

عرفان اجتماعی یعنی تحقق هدایت (تعیین کمال و تأمین نیازهای نیل به کمال)، تربیت (علمی، عقلی و معنوی) و تعیین عدالت اجتماعی در قالب مدیریت و و سامان‌دهی جامعه با هدف نیل به توحید و ولایت الهیه که در سفر سوم و به ویژه چهارم برای عارفان حقیقی ممکن خواهد بود که در حقیقت به تکوین مدینه فاضله الهی با اقامه توحید و عدالت منتهی خواهد شد. عرفان اسلام و عرفان اسلامی بر اقامه عدل یا تحقق عدالت اجتماعی در کنار احقاق حق تأکید ورزید. به تعبیر دیگر، اسلام، هدف کلی ادیان آسمانی را برقرار کردن عدالت می‌داند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید، 25). حقیقت فلسفه اجتماعی اسلام، در این مسأله نهفته است و عدل ناموس بزرگ الهی است که در متن آفرینش ساری و جاری است. پذیرش عدالت به عنوان ناموس خلقت به این معناست که در تنظیم و تصحیح روابط اجتماعی نیز نقش اساسی دارد و در جامعه باید اجرا گردد تا ساختمان اجتماع پایدار و مستحکم بماند؛ بر این اساس، اقامه عدل و به پا داشتن عدل در جامعه و تلاش برای تحقق عدالت اجتماعی نه عدالت فردی، در آیه فوق مورد تأکید است. به تعبیر آیت ‌الله شهید صدر: «عدل، صفتی است که بازدهی اجتماعی دارد، به جامعه تمنا می‌بخشد و حرکت اجتماعی، بیش از هر صفت دیگر شدیدا به عدل نیاز دارد» (صدر، بی‌تا: ص 239) و حذف بعد اجتماعی عرفان اسلامی یا منزوی کردن و عدم توجه به تعلیمات اجتماعی آن و برخورد تنزیلی و تحویل گرایانه تعالیم اسلام به سلوک فردی، مانع تحقق قطعی اهداف اسلام حقیقی خواهد بود. بر این اساس، نهضت حسینی نیز در راستای هدایت مردم به سوی حق و عدل و تربیت آنان بر این مدار بوده است. ناگفته نماند که عدالت نیز باید بر محور توحید معنا یابد که در عرفان اصیل اسلام عدالت مقدمه تحقق توحید کامل است و موحد کامل در صراط تحقق عدالت گام برمی‌دارد و عرفان نیز بر دو محور توحید و موحد قرار گرفته و موحد در تعیین توحید از راه تحقق عدالت وارد صحنه جامعه می‌شود. به تعبیر شهید مطهری: اسلام سراسرش توحید است... تمام مبانی اسلامی را اگر تحلیل کنیم، بازگشت به توحید می‌کند (مطهری، 1378: ج 15، ص 731-733) و در عرفان اهل بیتی توحید عرفانی نیز تنها در فرد ظهور ندارد، بلکه در جامعه نیز متجلی است و سفر سوم و چهارم عرفانی، همان جنبه‌ها و تجلیات عرفانی توحید در سفرهای اول و دوم می‌باشد و توحید عرفانی، توحیدی عینی و اجتماعی و توحید فعال است، نه توحید فرد مدارانه صرف و منفعل و عرفان اجتماعی در پرتو نهضت حسینی نیز از توحید و عدالت اجتماعی صائب و صادق، سالم و سازنده، فعال و مبتنی بر عقلانیت و معنویت برخوردار می‌باشد و واقعه عاشورا فعل معصوم (ع) است و حجت و بینه و در واقع صراط مستقیم سلوک و لازمه‌اش تحلیل گفتمانی و نگاه فلسفه تاریخی و تبیین همه جانبه عرفانی آن است تا در کنش گری‌های فعال و نه منفعلانه، عزیزانه و نه ذلیلانه امام (ع) از مدینه تا مکه و سپس کربلا که اوج کنش گری‌های انقلابی و حماسی‌اش در عصر عاشورا و میدان مبارزه و قتلگاه (مشهد اباعبدالله الحسین (ع)) شکل گرفت، مورد تأمل معرفتی و تحمل عقلانی قرار گرفته و الگو و مدل زیست عرفانی برای همه اعصار و امصار و تمامی نسل‌های دور و نزدیک شود. به نظر می‌رسد می‌توان از عرفان اجتماعی مولود عاشورا، اصول و قواعد، مبانی و مبادی و نظام مسائل عرفانی را در منظومه عرفان نظری و عملی با هویت و ماهیت اجتماعی اصطیاد و استنباط کردو هرگاه از این زاویه به نهضت حسینی بنگریم، می‌یابیم که امام حسین (ع) با قیام کربلا منبع مهم و سرنوشت سازی برای فهم اسلام ناب و ابعاد گوناگون آن ایجاد کرده که یکی از ابعادش عرفان و سلوک، آن هم عرفان اجتماعی و سلوک جهادی-انقلابی است، منبعی که هسته نرم و سخت هندسه عرفان اجتماعی را دربردارد و مبنا و معیار سنجش و ارزیابی عرفان‌های دیگر نیز می‌باشد. بنابراین، بایسته و شایسته است که نهضت حسینی را منظومه وار، معرفت شناسانه و در عین حال پدیدار شناسانه مورد مطالعه و مداقه قرار داد و گفتمان‌ها، جریان‌ها و امواج متجلی در آن را شناخت و شناساند.

 

6.حسین (ع) مظهر هدایت

اباعبدالله الحسین (ع) در نقش خلیفه الله، امام، حجه الله و ولی الله آئینه تمام نمای اسلام جامع و کامل است که کلام و کردارش تجلی گاه اعتقادیات، اخلاقیات و عرفانیات، احکامیات و اجتماعیات تمام عیار اسلام ناب محمدی (ص) است و اسلام چنان‌که محمدی الحدوث بود، حسینی البقاء است. نهضت حسینی برپا شد تا جامعه اسلامی و امت ختمیه هرگز راه و هدف را گم نکرده و در ضلالت و غوایت گرفتار نشود، به تعبیر امام صادق (ع) در زیارت اربعین: «بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من‌ الجهاله و حیره الضلاله» (قمی، 1382: ص 915). بنابراین، با دو عامل انحراف از صراط مستقیم دین و دینداری، یعنی:

1.جهالت (جهل علمی و جهالت عملی)

2.حیرت ضلالت، از طریق بذل خون‌دل انسان کامل معصوم (ع) و یاران صادق و صالح او، مبارزه شد تا انسان‌ها از انحراف، التقاط، تحجر و جمود، تجددو تحریف رهایی یافته و در سبیل قویم و صراط حمید اسلام ناب گام بردارند.

به تعبیر امام خمینی: «اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر (ص) نبود، بعثت و زحمات جان فرسای نبی اکرم (ص) را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند، اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که می‌خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی، که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت، اساس اسلام را برچیند (امام خمینی، 1364: ج 14، ص 406-407). بنابراین، عرفانی که در کربلا ترسیم شد و در عاشورا تقریر یافت، عرفان جامع و کامل، عرفان شمشیر و شهود، عرفان سجاده و سنگر، عرفان عقل و عشق، عرفان جهاد درونی و بیرونی، عرفان عقلانیت و عدالت است و چنین عرفانی، معیار سنجش و ارزیابی همه عرفان‌ها و شاخص تمامی سلوک‌های پیشنهادی است و عرفان معیار را باید در کربلا و عاشورا  جست و جو کرد و دیگر هیچ. آری اگر در اعتقاد و بینش‌ها باید از توحید به امامت راه یافت، در عمل و گرایش‌ها و کنش‌ها باید از امامت به توحید راه یافت که از امام باقر (ع) چنین وارد شده است: «بِنا عُبِدَالله. وَ بِنا عُرِفَ اللهُ. وَ بِنا وُحِدَ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی. وَ مُحَمَّدٌ (ص) حِجابٌ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی» (کلینی، 1401 ق: ج 1، ص 193، ح 10) «به وسیله ما خدا بندگی می‌شود، و به وسیله ما خدا شناخته می‌شود، و به وسیله ما توحید خداوند متعال تحقق می‌یابد، و حضرت محمد (ص) حجاب خدای متعال است». حدیث معروف «سلسله‌الذهب» نیز بر همین جغرافیای معرفتی-سلوکی و هندسه معقول و منقول و مشهود و نظم ریاضی توحید و ولایت و ولایت و توحید، به صورت ترابطی-تعاملی دلالت دارد (صدوق، 1416 ق: ج 2، ص 135). نهضت حسینی حرکت در صراط توحید و سبیل حق سبحانه بر مدار پیامبر (ص) و امام (ع) است. حرکتی که در واقع صیرورت اعتقادی، اخلاقی و عملی بود، تا راه رفتن و رسیدن با تصعید وجودی و قرب به حق تعالی در معیت حقیقی و تبعیت واقعی سرشار از معرفت صائب و محبت صادق با امام و ولی تعریف و تحقق یابد و صراط مستقیم سلوک همه جانبه گم نشود.

 

7.فلسفه زندگی در نهضت حسینی

نهضت حسینی، با تکیه بر منطق قویم اسلام ناب، فلسفه زندگی اسلامی و جهان بینی و به دنبال آن ایدئولوژی اجتماعی ویژه‌ای را فراروی انسان قرار داده و فلسفه تکامل اجتماعی را در بطن و درون عرفان اجتماعی رقم می‌زند، زیرا انسان منهای فلسفه زندگی نمی‌تواند به حیات و حرکت تکاملی خود ادامه دهد و به تدریج در فلسفه‌های دیگر اجتماعی هضم خواهد شد. به تعبیر شهید مطهری سرمایه‌ای بالاتر از ایده‌آل داشتن برای اجتماع وجود ندارد که در خود احساس شخصیت و منش کند و نسبت به اجتماع‌های دیگر حس استغناء و بی‌نیازی داشته باشد. اساساً حفظ حماسه در اجتماع یعنی همین که اجتماع از خود فلسفه‌ای در زندگی داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد (ر.ک: مطهری، 1380: ج 1، ص 42). فلسفه زندگی اجتماعی مبتنی بر قیام جاودانه کربلا، فلسفه متقوم بر توحید و عبودیت از یک سو و عقلانیت و عدالت اجتماعی از دیگر سو می‌باشد و پیوسته در تعارض، بلکه تقابل و تضاد با فلسفه‌های اجتماعی ماتریالیستی-سکولاریستی خواهد بود. این فلسفه زندگی، زنده کننده فرد و جامعه و شخصیت دهنده به آنان است. شهید مطهری در این زمینه می‌گوید: «حسین (ع) شخصیت اسلامی مسلمین را زنده کرد، عشق و ایده‌آل‌هایی داد که همیشه زنده است» (مطهری، 1378: ج 17، ص 57 (با اندکی تصرف)). فلسفه زندگی مبتنی بر آموزه‌ها و گزاره‌های حسینی که در قالب عاشورا از ساحت نظر و نظریه به ساحت عمل و عینیت درآمد، فلسفه زندگی اجتماعی منطقی، تعهدزا و مسئولیت آفرین، حرارت و حرکت بخش و رشد دهنده و تعالی آور، تصحیح کننده رابطه‌های اجتماعی در ابعاد مختلف و شعور و شور دهنده به آحاد جامعه اسلامی و الهام دهنده و رهائی بخش جامعه انسانی در سطح بین‌المللی خواهد بود. روشن است که در صورتی می‌توان فلسفه زندگی را از نهضت حسینی درک و دریافت نمود که به این نهضت از دو زاویه نگاه کنیم: چگونگی حدوث و پیدایش نهضت و چرائی حدوث و پیدایش نهضت. چرائی در مقایسه با چگونگی از اصالت و اهمیت بیش‌تری در فهم فلسفه زندگی معنادار و هدفمند برخوردار می‌باشد که اگر با روش فلسفه تاریخی با همه مولفه‌ها و شاخصه‌هایش مورد مطالعه و مداقه قرار گیرد، عمیق‌تر و دقیق‌تر می‌توان سنت شناسی اجتماعی-تاریخی کرد و تحلیل روزآمد و تعلیل نوپدید از وضعیت فرد و جامعه در مسیر تاریخ داشت و پیروزی یا شکست آنان را درک و حتی پیش بینی کرد، زیرا سنت‌های الهی بر جامعه و تاریخ حاکم است. در عرفان اهل بیتی و معطوف به نهضت حسینی نیز اگر ابعاد عرفانی و ساحات سلوکی ملحوظ گردد، عرفان اجتماعی زنده و تعیین کننده جهت جامعه و تاریخ قابل فهم و تجربه خواهد بود، در مقابل عرفان خنثی و ایستا، عرفان خلوت و رخوت، عرفان تماشاگر و منظلم، عرفان اشرافی و تکاثری، عرفان مبتنی بر اسلام سفیانی و اموی در جامعه حضور و ظهور می‌یابد و عده‌ای به گمان سیر و سلوک و ذکر و عبادت و طاعت از اصول مهمی مثل جهاد، تولی و تبری، امر به معروف و نهی از منکر، حق ستائی و باطل ستیزی و ... باز خواهند ماند. این نظم توحیدی-ولائی و گفتمان حاکم بر نهضت حسینی، با هدف بیدار سازی جامعه خفته و غفلت زده و عاقل سازی جامعه به جاهلیت برگشته و استحاله شده که سیر ارتجاعی داشت نه سیر ارتقائی، بوده است، بدین جهت بود که امام حسین (ع) از مدینه به سوی مکه حرکت کرد و در مکه در آگاهی بخشی و تبیین اهداف قیام خویش اهتمام ورزید و در تمامی دیدارها، خطبه‌ها و نامه‌ها خط هدایت و تربیت را برای امت ختمیه با هدف احقاق حقیقت و اقامه عدالت، مبارزه با مرگ سنت و حیات بدعت، جلوگیری از تحقق خلافت به سلطنت و تبدیل خلافت به امامت یا بازگشت به غدیر، نه سقیفه مورد توجه دائمی و هدف دار قرار داد تا خط غدیر گم نشود و به بیان دیگر غدیر سبز تحریف و فراموش شده در سقیفه سخیفه در غدیر سرخ کربلا احیاء و ناب سازی شد و امام حسین (ع) نیز از لحظه ورود به کربلا تا زمان شهادت از آگاهی بخشی و اتمام حجت باز نایستاد که فلسفه امامت و امام یعنی همین آگاهی بخشی نسبت به اصل امامت، یادکرد امام و یادسپاری جریان غدیر و عرفان اجتماعی برساخته و برخاسته از عمق نهضت حسینی نیز از چنین رسالت و رنگ و رائحه‌ای بهره‌ور می‌باشد.

 

8.فلسفه اجتماعی در قیام کربلا

امام حسین (ع) با درک عمیق فضای فرهنگی-سیاسی و اجتماعی عصر خویش و درک دین و درد دین‌داری و فهم موقعیت امویان در امحاء ارزش‌های اسلامی و به اضمحال کشاندن جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی در نقاب اسلام و پرده خلافت اسلامی و غفلت و جهالت مردم و عدم مسؤولیت شناسی و مسؤولیت پذیری خواص جامعه در یک حرکت هدف دارانه، روشمند، منطقی و وظیفه شناسانه قیامی را علیه حکومت جور و جبر، انحراف و ارتجاع، فساد و تباهی آغاز کرد تا درس‌ها و عبرت‌هایی را به همه تاریخ نشان دهد و راه دین‌داری توأم با دانایی و درک و درد دینی را با جهاد، عشق، شور و شیدایی، ایثار و نثار، خون دل خوردن و خون دادن باز نماید و بصیرت و صبر، شکیبایی و شکر، شیدایی و شرح صدر، شناخت و شکوفایی و شور و شعور را توأمان در قیام کربلا نشان رفته و نشان دهد و آئینه‌ای در کربلا نشاند که همه انسان‌ها در طول تاریخ، خویش را در آن دیده و نقد و تأویل نمایند... چون امام حسین (ع) می‌دانست چرا و چگونه، با چه هدف و سرانجامی قیام می‌کند. او آن روز که پس از پیشنهاد بیعت با یزید آن جرثومه فساد فکری و فعلی و نمونه انحراف عقیدتی و انحطاط اخلاقی فرمود: «و علی السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید» (سید ابن طاووس، 1416 ق: ص 11)، کاملا آگاه بود که چه می‌کند و چه حوادث تلخی در پیش روی او است. یا با درک و از سر سوز دل فریاد زد که: «انی لا اری الموت الا السعاده و لا الحیوه مع الظالمین الا برما» (مجلسی، 1403 ق: ج 44، ص 381)، «من مردن را برای خودم سعادت و زندگی با ستمگران را موجب ملامت می‌بینم» و یا فرمود: «الا و ان الداعی ابن الداعی قد رکز بین الثنتین بین السله و الذله و هیهات من الذله...» (سید ابن طاووس، 1416 ق: ص 47). امام حتی در خصوص اهل بیت (ع) فرمود: «استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظکم و منجیکم من شر الاعداء و یعذب اعادیکم بانواع البلاء» (مقرم، 1399 ق: ص 348) که به تعبیر شهید مطهری: «از این‌ها معلوم می‌شود که امام حسین (ع) توجه داشت که خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیداری مردم می‌شود...» (مطهری، 1378: ج 17، ص 483). به این دلیل است که نهضت حسینی از جامعیت ویژه‌ای برخوردار است، جامعیتی که در آن با نگاه کلامی، فلسفی، فلسفه تاریخی، فقهی، اخلاقی، سیاسی-اجتماعی و از جمله عرفانی متناظر به مقامات معنوی و مراحل سلوکی می‌توان معنا و منطق هجرت صغری، وسطی و کبری و جهاد اصغر، اوسط و اکبر را در ورود به عوالم خلوص فعلی و ذاتی درک و دریافت نمود تا عرفان نه در خلوت که در جلوت، نه در محراب عبادت که در میان حرب، نه در عزلت از جامعه و انزوا از مسائل بیرونی که در عمق حوادث اجتماعی و وقایع بیرونی تحقق یابد و عرفان اجتماعی ماده و صورت خود را پیدا کند. استاد مطهری در زمینه جامعیت نهضت حسینی می‌فرماید: «وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. می‌بینیم امام حسین (ع) کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است، ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی، نه تجسم بی روح» (همان: ص 382). بنابراین، در عرفان اجتماعی الگو گرفته از نهضت حسینی جامعیت علمی و عینی نهفته است و عارف اهل بیتی و تربیت شده در مکتب حسینی، درس دین شناسی و درد دین‌داری فردی و اجتماعی را در این مکتب جامع‌الاطراف و مدرسه عشق و عرفان آموخته و بر این روش و منش، کنش گری‌هایش را تعریف و تنظیم می‌کند.

قیام کربلا چون ضیایی در ظلمت فکری و اخلاقی و نوری در تاریکی عقاید و اعمال درخشیدن گرفت و دل‌های مرده را زنده و چشم‌های خفته را بیدار و عقل‌های از کار افتاده را فعال ساخت و حسین (ع) که مظهر حق محض بود، بر حاکمیت باطل جوشید و خروشید و از عدم عمل به حق و رواج باطل سخن گفت و علیه این جریان نقاب‌دار و منافقانه مبارزه کرد تا خط نفاق و کفر نقاب‌دار را با افشاگری نظری و عملی رسوا سازد و اسلام بدلی و یزیدی را مهجور و منزوی و اسلام اصیل و حسینی را شاهد بازار کند که فرمود: «ألا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه» و روش و سیره قیام و نهضتش را روش و سیره نبوی و علوی معرفی کرد و فرمود: «اسیر بسیره جدّی و ابی علی بن ابیطالب» (مجلسی، 1403 ق، ج 44، ص 329) تا فاصله نیم قرنی که از سال یازدهم تا شصت و یکم هجرت ایجاد شد و هزاران انحراف، تحریف و تزویر در ترور معنایی-معرفتی و عملی-رفتاری اسلام به وسیله امویان ایجاد شده است، در یک حرکت حق شناسانه و حق مدارانه از بین برود و معرفت اصیل اسلامی و معنویت حقیقی از دست رفته، بازشناسی و بازیابی گردد که امام حسین (ع) خود فرمودند: «اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منافسهً فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام و لکن سنُری المعالم من دینک و نظهر الاصطلاح فی بلادک» (مجلسی، 1403 ق: ج 97، ص 79) تا انگیزه مبارزه و جهاد را «حقیقت» قرار دهد نه منفعت، «دین» را هدف نماید نه دنیا، ارزش‌های الهی-توحیدی مقصد باشد، نه شخص و نان و نام، نشانه‌های دین خدا حاکم و اصلاح اجتماعی صورت گیرد، نه قدرت طلبی و شهرت جویی. قیام کربلا برای نجات و رهایی بشریت از بردگی‌های فکری-عقیدتی و اجتماعی و آزادگی از چنگال عفریت جهل و ضلالت و هیولای ظلم و ظلمت و سایه شوم زلّت و ذلّت بود و نهضتی که خداپرستی را به جای خودپرستی، معرفت به جای جهالت، عزت به جای ذلت و نور به جای ظلمت قرار دهد، پایدار و جاودانه خواهد بود پس قیام کربلا رستاخیزی در عقیده، اخلاق و اعمال و انقلابی در دل و دیده‌ها ایجاد کرد و در حقیقت بار دیگر «بعثت» و «غدیر» یعنی نبوت و امامت را زنده کرد و اسلام ناب را بیمه ساخت و با گره خوردن به حق و حقیقت ماندنی و ابدی شد. به هر حال درک جنبه‌های اصلی و ابعاد حقیقی کربلا می‌تواند نوع نگرش و دیدگاه ما را تغییر داده و از منظری جدید و نگاهی نوین به تابلوی ترسیم شده آن به وسیله امام و یارانش بنگریم و جهان بینی و ایدئولوژی یا فلسفه زندگی و مکتب حیات معقول و طیبه را از درون مکتب عاشورا دریافت کنیم.

 

9.نتیجه گیری

نهضت حسینی با توجه به هویت وجودی و ماهیت وحیانی با مشخصه توحیدی-ولائی دارای ظرفیت وسیع، گستره گسترده و دامنه بلند و تمام ناشدنی از جامعیت و کمال حداکثری برخوردار بوده و تفسیرها، قرائت‌ها و نگاه و نگرش‌های متنوعی را با رویکردها و روش‌های مختلف پذیرا است که یکی از آن تفسیرها با رویکرد و روش عرفانی است که ما در نوشتار حاضر با منطق و متد عرفان اجتماعی به توصیف و تبیین لایه‌های متکثر آن اهتمام ورزیدیم. به بیان دیگر، عرفان اجتماعی را از ظاهر و باطن، صورت و سیرت، ملک و ملکوت و شهادت و غیب قیام جاودانه کربلا و نهضت ماندگار عاشورا به صورت استنادی، اصطیادی و استنباطی با هدف گامی به سوی تمدن نوین اسلامی درک و دریافت کرده، تقدیم عاشورا پژوهان و کربلا ستایان کردیم. عرفان اجتماعی در واقع مولود طبیعی اسفار ایرانی بعد از طی سفر اول و دوم و آغاز تحقق سفر سوم و آنگاه اوج و کمال آن در سفر چهارم خواهد بود که در کسوت نبوت و رسالت و خلعت امامت و ولایت تجلی نام و تبلور تمام دارد و عاشورا که فعل معصوم (ع) و نهضت کربلا نهضتی پویا و پایا، می‌باشد، جامع نبوت و امامت و رسالت و ولایت در بقای اسلام ناب محمدی (ص) است، عرفان اجتماعی را با گزاره‌ها و آموزه‌های جهادی-حماسی، عقلی-عشقی و عدالت گستری و حقیقت محوری با جان‌مایه توحیدی در اختیارمان نهاد. نهضت حسینی، عرفان و عارفان اجتماعی را به صورت مفهوم و مصداق، عنوان و معنون، علمی و عینی در معارفی که در خطبه‌ها، نامه‌ها، کلمات قصار و گفت و گوها، اشعار و رجزخوانی‌ها از سوی سیدالشهداء (ع) و یاران خاص و عام آن امامی که مصباح هدایت و کشتی نجات بود و هست ظهور یافت، معرفی کرد تا عرفان ناب اسلام و اسلامی تدین ساز و تمدن پرداز به عنوان عرفان معیار، سلوک سنجش گر و شهود شاخص متجلی در میدان جهاد و شهادت، اسوه و شاهد قرار گیرد. عرفان اجتماعی با مشخصه هدایت، تربیت و ولایت برای احقاق حقیقت و اقامه عدالت در پرتو نبوت و امامت که نقش هادی، مربی و ولی را ایفا کرده‌اند، مقصود ما و عارفان اجتماعی با شاخصه هجرت، جهاد، شهادت در نهضت حسینی مطلوب ما است که هر دو وجهه آن در متن پیش‌ رو تبیین و معرفی شده‌اند. در تحقق عرفان اجتماعی در پرتو نهضت حسینی، مقامات عرفانی با روح و رائحه اجتماعی و نشان و نشانی‌های انقلابی-جهادی تبیین و تحقق یافت تا روشن شود که مفاهیم عرفانی و آموزه‌های سلوکی خنثی و منفعل نبوده و از هویت فعال و ماهیت حماسی برخوردارند و عرفان اهل بیتی، عرفان عقلانیت و عدالت و معنویت تمام عیار است، عرفانی که دارای جهت گیری‌ها و موضوعات و مواضع ظلم گریزانه، ظلم ستیزانه و عرفان مبارزه جویانه است، نه عرفان خلوت و رخوت یا خنثی و اشرافی یا عرفان سکوت و سکون.