مقدمه

رجزها، آوازهای کوتاه حماسی هستند که در صحنه‌های نبرد معمولا توسط جنگ‌جویان ایراد می‌شود و حاکی از گرایش‌ها و تمایل‌های مذهبی و سیاسی آنان است. گرایش‌های مذهبی، به شکل بارزی در رجزها ایراد شده و در واقعه کربلا نمود یافته و همین امر، انگیزه‌ای شده تا از نظر کمی در طول سده‌های نخستین به تعداد رجزها افزوده شود. منابعی که تا قرن ششم در گزارش از واقعه کربلا به نقل رجزهای شهدای کربلا توجه کرده‌اند، دارای دو رویکرد تاریخی و داستانی هستند. در رویکرد اول، نگاهی کاملا تاریخی به حوادث شده است. ازاین‌رو، تقدم و تاخر اتفاق‌ها و پیگیری خط طبیعی آن‌ها در گزارش‌ها مشهود است و رجزهای واقعه کربلا نیز در این گونه منابع تغییر چندانی نیافته است. کهن‌ترین و معتبرترین این گونه منابع، کتاب مقتل الحسین (ع) نگاشته لوط‌بن یحیی ازدی (م 151 ق)، معروف به ابومخنف است. قرب زمانی این شخصیت به حادثه عاشورا، و نقل روایت به واسطه شاهدان عینی و گاه با یک یا دو واسطه، ارزش این مقتل را مضاعف کرده است؛ اما متاسفانه اصل کتاب به دست ما نرسیده و همه یا برخی از گزارش‌های وی، در خلال متون تاریخی دیگر مانند: تاریخ طبری، مقاتل الطالبین و ارشاد مفید، به طور مستقیم یا به واسطه شاگرد وی، یعنی هشام کلبی، قابل مشاهده و باعث ارزشمندی کتاب‌های مذکور در شناخت رجزهای عاشورایی شده است. در مقابل گزارش‌های ابومخنف، دسته‌ای از مورخان با الهام‌گرفتن از اهرم داستان و عدم توجه کافی به سیر طبیعی وقایع و ترتیب زمانی آن‌ها، برخی گزارش‌های نادرست را به گزارش‌های صحیح ضمیمه کرده‌اند که موجب سردرگمی خوانندگان شده است. در این منابع، تعداد رجزهای عاشورایی نسبت به منابع نخستین، زیادتر و با محتوایی متفاوت نقل شده است. شاید اولین کسی که با این رویکرد به نقل گزارش‌های عاشورا پرداخته، ابن‌اعثم کوفی باشد و سپس، در قرون بعد، خوارزمی و ابن‌شهر آشوب از کسانی هستند که بیشترین تاثیر را از ابن‌اعثم گرفته‌اند و رجزهای بسیاری را به رجزهای موجود در منابع نخستین افزوده‌اند.

 

مقاله حاضر، رجزهای شهدای کربلا را با دو رویکرد بررسی می‌کند؛ نخست، روشن می‌سازد نویسندگان تواریخ مربوط به عاشورا، با چه رویکردهایی به گزارش واقعه عاشورا پرداخته‌اند و دوم اینکه رویکرد آن‌ها تا چه اندازه در نقل رجزهای شهدای کربلا دخیل بوده و در دوره زمانی قرون دوم تا ششم، چه مقدار به حجم رجزها اضافه گردیده است. با توجه به اینکه در ظرف زمانی قرون دوم تا ششم، بیشترین تطور در کمیت رجزها رخ داده، این ظرف زمانی برای بررسی حجم رجزها مورد توجه قرار گرفته است. مطالعات انجام‌شده نشان می‌دهد که تحقیقات همه‌جانبه‌ای در باب تحلیل رجزهای عاشورایی انجام نشده و از آنجا که اطلاعات رجزها بخشی از دانش تاریخ است، تحلیل و گونه‌شناسی رجزها می‌تواند مورخ را در رهیافت به هویت تاریخی یک پدیده راهنمایی کند و تطور یک گزاره تاریخی را روشن سازد. برای دستیابی به شیوه و مقدار تطور رجزها، مطالب آن‌ها با دو رویکرد تاریخی و داستانی مورد توجه قرار گرفته است. در رویکرد تاریخی، رجزها به عنوان یک مقوله تاریخی مورد توجه و تحلیل قرار گرفته است؛ اما در رویکرد داستانی، قصه‌ای شدن رجزها و تطور آن‌ها در قرون متمادی و گونه‌های مختلف آن‌ها مورد توجه بوده است. شایان ذکر است، برای احتراز از طولانی شدن بحث، تنها به ابیات اول رجزها اشاره کرده‌ایم و مراجعه به اصل رجزها را به عهده خوانندگان عزیز نهاده‌ایم.

 

الف) رویکرد تاریخی به رجزهای واقعه کربلا

بازخوانی و شناسایی رجزهای واقعه کربلا با رویکرد تاریخی، بیانگر نوع نگرش و روابط و مناسبات اصحاب امام حسین (ع) با واقعه کربلاست. آشنایی با این رجزها، علاوه بر اینکه موجب فهم و آشنایی ما با رویکردها و دیدگاه‌های مختلف آنان به عنوان حاملان میراث شیعی است، تحولات درونی این رجزها را نیز در طی قرون متمادی روشن می‌سازد. از منظر تاریخی، منابعی که به رجزهای کربلا پرداخته‌اند، عبارت‌اند از:

 

1-تسمیه من قتل مع الحسین (ع) من ولده و إخوته و أهل بیته و شیعته

اثر مذکور، نگشاته فضیل‌بن زبیر اسدی رسان کوفی (م قرن دوم) نخستین آثار برجای‌مانده از تاریخ کربلاست. خاندان فضیل، از راویان و مشایخ شیعی کوفی می‌باشند و کتاب او نیز مورد وثوق محدثان است[i]. این کتاب، تنها به آوردن نام شهدای کربلا بسنده کرده است. به نظر می‌رسد، معرف در صدد معرفی اجمالی شهدای کربلا بوده؛ هرچند در برخی موارد، نام قاتلان آن‌ها را نیز ضبط کرده و در یکی دو مورد نیز توضیحاتی کوتاه[ii] همراه با مطالبی درباره حوادث پس از شهادت امام حسین (ع) آورده است. اهمیت این رساله کوچک، در قدمت و مسندبودن آن است. ازاین‌رو، داده‌های آن می‌تواند معیار سنجش مطالب بعد از او قرار گیرد. در این رساله کوچک، شمار نام‌های همراه امام که به شهادت رسیده‌اند، 106 نفر ذکر شده است که این، نشان از تلاش وی برای دستیابی به اسامی همه شهدای کربلا می‌باشد. وی با اینکه تعداد شهدای کربلا را بیش از سایر منابع ذکر کرده، در میان آن‌ها تنها دو رجز را نقل نموده است؛ یکی، رجزی برای حضرت علی‌اکبر (ع) که چنین است:

أنا علیُّ بن الحسَینِ بن علیّ       نَحنُ و بیتِ اللهِ أَولَی باالنَّبی[iii]

شاید بتوان از میان رجزهای بنی‌هاشم، اصیل‌ترین رجز را، رجز علی‌اکبر (ع) دانست؛ زیرا اولا، کوتاه است و با شرایط جنگی و زمانی سازگاری دارد و ثانیا، علت ایراد چنین رجزی از طرف وی در منابع ذکر شده و ثالثا، اغلب منابع کهن تاریخی برجای‌مانده، به آن اشاره کرده‌اند[iv].

رجزی دیگر را نیز برای شهیدی با نام هَفهاف‌بن مُهَنَّد نقل کرده که پس از شهادت امام حسین (ع) به نبرد پرداخت و به شهادت رسید. این در حالی است که در منابع بعدی، گزارشی در مورد او وجود ندارد. متن این رجز، چنین است:

یا اَیُّهَا الجُندُ المُجَنَّدُ              اَنا الهَفهافُ بن المُهَنَّد[v]

شاید مختصر گویی وی می‌تواند دلیلی و یا حداقل شاهد موجهی بر عدم نقل رجزهای دیگری باشد که در منابع دیگر به‌وفور به آن‌ها اشاره شده است.

 

2- الطبقات الکبری

دومین منبع کهنی که به واقعه کربلا پرداخته، کتاب الطبقات الکبری نوشته محمدبن سعد (م 230 ق)، مشهور به کاتب واقدی است. وی با اینکه سنی متعصبی است و سعی دارد هیچ‌گونه مطلبی را که به شکلی تعریض به صحابه و یا تابعین باشد، ذکر نکند، ولی در شرح حال امام حسین (ع) به طور مفصل به حادثه عاشورا پرداخته است. ابن‌سعد پس از ذکر تولد، نسب، ویژگی‌ها، فضایل و مناقب سیدالشهداء (ع)، واقعه عاشورا را گزارش کرده است. وی با اینکه مفصل‌تر از فضیل‌بن زبیر به این رخداد پرداخته، ولی با این حال، تنها همان رجز علی‌اکبر (ع) را با یک مصرع بیشتر آورده[vi] و غیر از آن، رجزی را نقل نکرده است.

 

3- أنساب الأشراف

بلاذری (م 279 ق)، مولف کتاب مذکور، از برجسته‌ترین تاریخ‌نگاران اسلامی در سده سوم و از مهم‌ترین شاگردان محمدبن سعد، علی‌بن محمد مدائنی و مصعب‌بن عبدالله زبیر به شمار می‌رود. کتاب وی، گرچه در موضوع انساب عرب است، اما درج گزارش‌های مهم تاریخی در آن موجب شده که کتاب او، یک منبع اساسی در تاریخ اسلام دانسته شود. بخش مهمی از این کتاب، به خاندان ابوطالب، امیر مومنان (ع) و فرزندان ایشان، به‌ویژه سیدالشهداء (ع) اختصاص داده شده است که حدود 80 صفحه از این بخش، به فرزندان حضرت علی (ع)، امام حسین (ع) و حادثه عاشورا مربوط می‌باشد. ازاین‌رو، أنساب الأشراف یکی از منابع مهم در تاریخ عاشورا به حساب می‌آید. همچنین، گزارش‌های او با وجود برخی تفاوت‌ها، در مجموع، همسو و مؤید گزارش‌های ابن‌سعد و ابومخنف است؛ اما در نقل رجزهای شهدای کربلا، اختلاف چشمگیری با ابن‌سعد دارد. از همین رو، وی ضمن نقل رجز علی‌اکبر (ع)[vii]، رجزهای زیر را نیز برای شهدای دیگر کربلا گزارش کرده است:

-بدربن مغفل:

اَنا ابنُ جُعفی وَ اَبی الکِداعُ          وَ فی یَمینی مُرهِفٌ فَزاعٌ[viii]

-بشیر بن عمرو:

اَلیَومَ یا نَفسُ اُلاقی لِلرَّحمَنِ        وَ الیَومَ تُجزَینَ بِکُلِّ إِحسانِ[ix]

-حبیب‌بن مظاهر:

اَنا حَبیبٌ وَ اَبی مُظاهِرُ             فارِسُ هَیجاءَ وَ حَربٍ تُسعَرُ[x]

-حُربن یزید ریاحی:

أضرِبُ فی أَعراضِهِم بِالسَّیفِ        عَن خَیرِ مِن حَلّ مِنَی وَ الخَیفِ[xi]

-حویّ، غلام ابوذر:

کَیفَ تَرَی الفُجّارُ ضَربَ الاَسوَدِ       بِالسَّیفِ صَلتا عَن بَنی مُحمّد[xii]

-زهیربن قین:

أنا زُهَیرُ وَ أنا ابنُ القَینِ         أذودُهُم بِالسَّیفِ عَن حُسَینِ[xiii]

در رجزی که از حر نقل شده، امام، بهترین کسی است که در خیف و منا فرود آمده و یا زهیربن قین خطاب به امام (ع)، ایشان را به ملاقات جد و پدر و برادر بزرگوارشان بشارت می‌دهد؛ در حالی که ایراد چنین رجزهایی، با این مفاهیم بلند از این دو شهید که در واپسین لحظات عمر به امام (ع) ایمان آورده‌اند، ممکن است این سوال را در ذهن به وجود آورد که چگونه آن‌ها با داشتن این گونه عقاید تا مدت‌ها از امام کناره‌گیری می‌کرده‌اند؟

-عبدالله‌بن عمیر کلبی:

إِن تُنکِرونی فَاَنا ابنُ کَلبٍ         حَسبی بِیتی فی عُلَیمٍ حَسبی[xiv]

-عبدالرحمن‌بن عبدالله‌بن کَدَن یَزَنی:

إِنّی لِمَن یُنکِرُنی اِبنُ الکَدَنِ        إِنّی عَلَی دِینِ حُسَینِ وَ حَسَنِ[xv]

-عمروبن قرظه انصاری:

قَد عَلِمَت کَتیبَهُ الاَنصار             اَنّی سَاَحمی حَوزَهَ الدِّمار[xvi]

-نافع‌بن هلال جملی:

أرمی بِها مُعَلِّماً أفواقُها        وَ النَّفسُ لا یَنفَعُها إِشفاقُها[xvii]

-یزیدبن زیادبن مهاصر:

اَنَا یَزیدُ وَ اَبِی المُهاصِر           اَشجَعُ مِن لَیثِ بَغیلٍ خادِر[xviii]

 

4- تاریخ الإمم و الملوک

بعد از بلاذری، طبری (م 310 ق)، از دیگر مورخانی است که ذیل حوادث سال‌های 60 و 61 ق به بیان اتفاق‌هایی پرداخته که به واقعه عاشورا منجر گردیده است. توجه به تاریخ طبری از آن جهت اهمیت دارد که بیشتر گزارش‌هایش از واقعه عاشورا با واسطه هشام کلبی از ابومخنف نقل شده است. او ضمن آوردن برخی رجزهای سابق[xix]، با ذکر چند رجز جدید دیگر، تعداد رجزها را اندکی بیش از بلاذری نقل کرده که به قرار زیر هستند:

-حبیب‌بن مظاهر:

اُقسِمُ لَو کُنّا لَکُم اَعدادا           اَو شَطرَکُم وَلّیتُمُ اَکتادا[xx]

او همچنین، دو رجز زیر را برای حربن یزید ریاحی آورده است:

اَلَیتُ لا اُقتَلُ حَتّی اُقتَلا           وَ لَن أصابَ الیَومَ إِلّا مُقبِلا[xxi]

اِن تَعقِروا بی فَأنا اِبنُ الحُرِّ         اَشجَعُ مِن ذی لِبَدٍ هِزَبرٍ[xxii]

-عبدالله و عبدالرحمن غفاری:

قَد عَلِمَت حَقّاً بَنو غِفارِ               وَ خِندِفٌ بَعدَ بَنی نَزارِ[xxiii]

-نافع‌بن هلال:

اَنا الجَمَلی، اَنا عَلَی دِینِ عَلی[xxiv]

در میان رجزهای غیر بنی‌هاشم، رجز نافع‌بن هلال بیش از دیگر رجزها جنبه اعتقادی و البته تاریخی دارد. از همین رو، با کنار هم نهادن رجز وی با رجز دشمنش (مزاحم‌بن حریث)، درگیری دو اندیشه علوی و عثمانی قابل رصد است که در جنگ‌های جمل و صفین نیز مشابه آن وجود دارد.

-یزیدبن زیادبن مهاصر:

اَنا ابنُ بَهدَلَه                            فُرسانِ العَرجَلَه[xxv]

 

 

5- مروج الذهب و معادن الجوهر

این کتاب، تالیف تاریخ‌نگار و جغرافی‌دان مشهور، مسعودی (م 346 ق) است که از نوادگان صحابی معروف، عبدالله‌بن مسعود (م 32 ق) می‌باشد. او حدود هشت صفحه کتاب خود را به بیان واقعه کربلا اختصاص داده و در میان رجزهای شهدای کربلا، تنها به رجز حضرت علی‌اکبر (ع) –البته با یک مصرع بیشتر- اشاره کرده است که شرح آن پیش‌تر گذشت[xxvi].

 

6- مقاتل الطالبین

ابوالفرج اصفهانی (م 356 ق)، مولف کتاب مذکور با روایات مستند، قیام‌ها و کشته‌های خاندان ابوطالب را گزارش کرده و حدود 44 صفحه را به مقتل امام حسین (ع) و اهل‌بیت او اختصاص داده است؛ اما با وجود این، از میان شهدای بنی‌هاشم در واقعه عاشورا، تنها با دو بیت بیشتر، همان رجز علی‌اکبر (ع) را تکرار کرده[xxvii] و رجز دیگری را برای شهدای کربلا نقل نکرده است.

 

7-شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الأطهار

قاضی نعمان مغربی (م 363 ق)، در این کتاب بیش از 50 روایت درباره شهادت سیدالشهداء (ع) و واقعه عاشورا نقل کرده است. با این حال، وی نیز همانند برخی مورخان قبل از خود، از میان رجزهای شهدای کربلا، تنها به رجز علی‌اکبر (ع) با اختلاف در برخی کلمات، اشاره کرده است[xxviii].

 

8- الإرشاد إلی معرفه حجج الله علی العباد

شیخ مفید (م 413 ق) با آنکه بیشترین حجم از این کتاب را به شرح حال سیدالشهداء (ع) و حادثه عاشورا اختصاص داده، اما با وجود این، غیر از شش رجز از رجزهایی که ذکرشان گذشت[xxix]، به رجز دیگری اشاره نکرده است.

 

9- إعلام الوری بأعلام الهدی

طبرسی (م 548 ق) نیز در کتاب مذکور حدود 40 صفحه به بیان رخداد عاشورا پرداخته است. اگرچه او تصریح نکرده که گزارش واقعه عاشورا را از شیخ مفید گرفته، اما با بررسی و مقایسه میان گزارش او و شیخ مفید، به سهولت دانسته می‌شود که وی تمام گزارش شیخ مفید را در این باره به‌اختصار و با اندکی تغییر در برخی کلمات، نقل کرده است[xxx]. او نیز تنها به نقل چهار رجز اکتفا نموده است[xxxi].

 

10- المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم

ابوالفرج عبدالرحمن‌بن جوزی (م 597 ق) نیز بخشی از کتاب مذکور را به بیان حادثه عاشورا اختصاص داده است. اخبار او، شباهت‌های بسیاری به گزارش‌های طبری دارد؛ ولی با وجود این، در باب رجزهای شهدای کربلا، به خلاف طبری که چندین رجز نقل کرده، فقط رجز علی‌اکبر (ع) را گزارش کرده است[xxxii].

تا اینجا رجزها را از نظرگاه منابعی که رویکرد تاریخی داشتند، مرور کردیم و برای بهتر نشان دادن آمار رجزهای مذکور در این منابع، توجه به جدول‌های زیر لازم می‌نماید.

 همان‌طور که مشاهده می‌شود، بدون استثناء همه منابعی که در گونه تاریخی جای می‌گیرند، تنها به یک رجز از رجزهای شهدای بنی‌هاشم اشاره کرده‌اند که همان رجز علی‌اکبر (ع) است. بر پایه این گزارش‌ها، می‌توان ادعا کرد که منابع کهن تاریخی، بر رجز علی‌اکبر (ع) نوعی اتفاق نظر دارند.

 

ب) رویکرد داستانی به رجزهای واقعه کربلا

یکی از نتایج مهم این پژوهش در بازخوانی رجزها، بررسی رواج و اوج و فرود رجزهایی است که تطور و گسترش آن‌ها را نمی‌توان از اقبال و ادبار نگرش‌های مذهبی و گاه سیاسی، به دور دانست. این بخش از نوشته، متکفل بررسی شکل‌گیری رجزهایی است که در دوره‌های مختلف ساخته شده و به اصل رجزهای عاشورایی اضافه گردیده است؛ اما منابعی که از منظر داستانی به رجزهای کربلا پرداخته‌اند، عبارت‌اند از:

 

1-کتاب الفتوح

بر پایه گزارش ابن‌اعثم (م 314 ق) در کتاب الفتوح، رجزهای شهدای کربلا، اعم از بنی‌هاشم و غیر بنی‌هاشم، به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش پیدا کره است. از همین رو، وی در مجموع، بیش از 40 رجز را برای شهدای کربلا گزارش کرده است. اینکه خود او این رجزها را مکتوب کرده یا آن‌ها را از منابع دیگری که در اختیار داشته گرفته، به هر روی، نشان از رویکرد داستان‌گونه وی دارد و دست‌کم این مطلب را ثابت می‌کند که او دقت کافی در نقل برخی گزارش‌ها را نداشته است. ازاین‌رو، به منفردات وی باید با دیده احتیاط نگریست؛  مگر آن دسته از گزارش‌هایی که در مقایسه با منابع قبل و یا معاصر وی در بوته آزمایش قرار گیرد. وی علاوه بر نقل برخی رجزهای سابق[xxxiii] با مقداری اختلاف، رجزهای کاملا جدیدی را نیز نقل کرده است که در میان آن‌ها دو رجز نسبتا طولانی را برای امام حسین (ع) آورده که یکی از آن‌ها، به هفده بیت، و دیگری، به هفت بیت می‌رسد. این در حالی است که در میان منابع کهن دیگر، رجزی از امام (ع) قابل رصد نیست. آغز دو رجز مذکور، دو بیت زیر است:

کَفَرَ القَومُ وَ قِدماً رَغِبوا            عَن ثَوابِ اللهِ رَبِّ الثّقَلَینِ[xxxiv]

أنا ابنُ علیِّ الخَیرِ مِن آلِ هاشِمٍ  کَفانی بِهَذا مَفخراً حینَ أفخَرُ[xxxv]

به نظر می‌رسد، این رجزها در واقع، زبان حال‌هایی بوده که به نظم درآمده و حالت رجز به خود گرفته‌اند. گویا سازنده این‌ گونه رجزها، با تکیه بر سلسله مراتب معنوی شهدای کربلا، سعی کرده‌ با آوردن چند رجز طولانی از امام حسین‌بن علی (ع)، وانمود کند که رجز طولانی، بیشتر با شأن سیدالشهداء (ع) سازگار است. ابن‌اعثم در الفتوح، برخلاف منابع کهن دیگر، رجزهای متعدد دیگری نیز برای بنی‌هاشم نقل کرده که به نوبه خود، از منفردات وی به حساب می‌آید که در ذیل به آن‌ها اشاره می‌شود.

-ابوبکربن علی (ع):

شَیخی عَلیُّ ذُو الفِخارِ الأطوَلِ   مِن هاشِمِ الخَیرِ الکَریمِ المُفضِلِ[xxxvi]

-جعفربن عقیل:

أنا الغُلامُ الأبطَحیُّ الطّالِبُ         مِن مَعشَرِ فی هاشِمِ وَ غالِبِ[xxxvii]

-جعفربن علی (ع):

إنّی أنا جَعفَرٌ ذو المَعالی        اِبنُ عَلیِّ الخَیرِ ذُو النَّوالِ[xxxviii]

-عباس‌بن علی (ع):

أقسَمتُ بِاللهِ الأعَزِّ الأعظَم            وَ بِالحُجورِ صادِقاً وَ زَمزَم[xxxix]

-عبدالله‌بن حسن (ع):

إن تُنکِرونی فَأنا فَرعُ الحَسَنِ  سِبطُ النَّبیِّ المُصطَفَی وَ المُؤتَمَنِ[xl]

-عبدالله‌بن علی (ع):

اَنا اِبنُ ذِی النّجدَهِ وَ الاِفضالِ     ذاکَ عَلیُّ الخَیرِ ذُو الفَعالِ[xli]

-عبدالله‌بن مسلم:

اَلیَومَ اَلقَی مُسلِماً وَ هُوَ اَبی   وَ فِتیَهً ماتوا عَلَی دینِ النَّبی[xlii]

-عبدالرحمن‌بن عقیل:

أبی عَقیلٌ فَاعرِفوا مَکانی           مِن هاشِمِ وَ هاشِمٌ إخوانی[xliii]

-عثمان‌بن علی (ع):

إنّی أنا عُثمانُ ذُو المَفاخِرِ     شَیخی عَلیٌّ ذُو الفَعالِ الطّاهِرِ[xliv]

-علی‌بن حسین (ع):

أنا علی بنُ الحُسَینِ بنِ عَلی        مِن عُصبَهِ جدِّ أبیهِم النّبی[xlv]

-ایشان در رجزی دیگر، این‌چنین گفت:

اَلحَربُ قَد بانَت لَها حَقائِق          وَ ظَهَرتَ مِن بَعدِها مَصادِق[xlvi]

-عمربن علی (ع):

أضرِبُکُم وَ لا أرَی فیکُم زُحَر        ذاکَ الشَّقیُّ بِالنَّبیِّ مَن کَفَر[xlvii]

وی در رجزی دیگر، این‌چنین گفت:

خَلّوا عِداه اللهِ خَلّوا عَن عُمَر   خَلّوا عَن الّلَیثِ العَبوسِ المُکفَهر[xlviii]

-عون‌بن عبدالله‌بن جعفر:

إن تُنکِرونی فَأنا ابنُ جَعفَرِ      شَهیدُ صِدقِ فی الجِنانِ الزَّهرِ[xlix]

-محمدبن عبدالله‌بن جعفر:

نَشکوا اِلی اللهِ مِنَ العُدوانِ         فِعالَ قَومٍ فی الرَّدیَ عَمیانِ[l]

ابن‌اعثم، همچنین، برای شهدای دیگر غیر از بنی‌هاشم نیز رجزهای زیر را گزارش کرده است:

-انیس‌بن معقل:

أنا اَنیسٌ وَ أنا ابنُ مَعقَلِ        وَ فی یَمینی نَصلُ سَیفٍ مُصقَلِ[li]

-بریربن خضیر:

اَنا بُرَیرٌ وَ اَبی خُضَیرٌ            لَیسَ یَروعُ الاُسدِ عِندَ الزّئرِ[lii]

-جناده‌بن حارث:

أنا جُنادٌ وَ أنا ابنُ الحارِثِ          لَستُ بِخَوّارِ وَ لا بِناکِثٍ[liii]

-حجاج‌بن مسروق:

اَقدِم هُدیت هادیاً مَهدیّا           فَالیَومَ تَلقَی جَدّکَ النَّبیّا[liv]

 

شباهت فراوان در میان برخی رجزها، مخاطب را دچار تردید می‌کند که ایا آن رجز توسط یک نفر خوانده شده و به‌اشتباه به شهید دیگر هم نسبت داده شده؟ و یا آنکه چند رجز متفاوت، از چند نفر است؟ به عنوان نمونه، میان رجزهایی که به زهیربن قین، حجاج‌بن مسروق و سعیدبن عبدالله حنفی منسوب است، آن‌قدر شباهت وجود دارد که مشخص نیست گوینده اصلی آن، کدام یک از آن‌ها بوده است.

-خالدبن عمرو:

صَبراً عَلَی المَوتِ بَنی قَحطانِ     کَیما تَکونوا فی رِضَی الرَّحمَنِ[lv]

-سعیدبن عبدالله حنفی:

اَقدِم حُسین الیَوم تَلقَی اَحمَدا  وَ شَیخُکَ الخَیرُ علیّا ذَا النَّدی[lvi]

-شعبه‌بن حنظله:

صَبراً عَلَی الأسیافِ وَ الأسِنَّه         صَبراً عَلَیها لِدُخول الجَنَّه[lvii]

-عمروبن جناده:

أصِفِ الخَناقَ مِن اِبنِ هِندٍ وَ ارمِدٍ     مِن عاهَهٍ لِفَوارِسِ الأنصارِ[lviii]

-عمروبن خالد:

اَلیَومَ یا نَفسُ اِلَی الرَّحمَن        تَمضینَ بِالرّوحِ وَ بِالرَّیحان[lix]

-عمروبن عبدالله مذحجی:

قَد عَلِمَت سَعدٌ وَ حَیٌّ مَذحج         اَنّی لَدَی الهَیجاءِ غَیرُ مُخرَج[lx]

-عمروبن مطاع جعفی:

أنا ابنُ جُعفٍ وَ أبی مُطاعُ            وَ فی یَمینی مُرهِفٌ قَطّاعٌ[lxi]

بلاذری، مشابه رجز اخیر را در أنساب الاشراف با دو بیت و یک مصرع کمتر برای شخصی با نام بدربن مغفل گزارش کرده است[lxii].

-قره‌بن ابی‌قره غفاری:

قَد عَلِمَت حَقّاً بَنو غِفارٍ               وَ خِندِفٌ بَعدَ بَنی نِزارٍ[lxiii]

 

طبری نیز مشابه رجز اخیر را با یک مصرع کمتر از ابن‌اعثم و در سه بیت، برای عبدالله و عبدالرحمن غفاری نقل کرده است؛ اما مشخص نکرده که کدام یک از دو برادر، این رجز را خوانده است[lxiv].

-مالک‌بن انس:

قَد عَلِمَت مالِکٌ وَ دودانَ         وَ الخِندِفیّونُ وَ مَن قَیسُ غَیلانَ[lxv]

-مسلم‌بن عوسجه:

إن تَسألوا عَنّی فَإِنّی ذو لَبَدٍ    مِن فَرعِ قَومٍ مِن ذُرَی بَنی أسَدٍ[lxvi]

-هلال‌بن رافع بجلی[lxvii]:

أنا الغُلامُ التَمیمیُ البَجَلی      دِینی عَلَی دِینِ حُسَینِ بنِ عَلیِ[lxviii]

-یحیی‌بن سلیم:

لاَضرِبَنّ القَومَ ضَرباً فَیصَلاً        ضَرباً شَدیداً فی الغُداهِ مُعجِلاً[lxix]

 

ضمن آنکه در الفتوح به مآخذ این رجزها هیچ اشاره‌ای نشده است؛ در مواردی نیز رجزهای بسیار طولانی ذکر شده که با توجه به کوتاهی زمان واقعه و شرایط جنگی، ممکن است اصل صدور برخی از آن‌ها مورد تردید قرار گیرد. همچنین، رجزهای عاشورا در مقایسه با رجزهایی که منابع از نبردهای پیشین همچون نبرد صفین نقل کرده‌اند، بسیار بیشتر است. این در حالی است که جنگ صفین، بسیار طولانی‌تر از عاشورا بوده است؛ هرچند ممکن است گفته شود تمام رجزهای صفین نیز نقل نشده است. یکی دیگر از نکات قابل تأمل اینکه در میان فراوانی رجزهایی که ابن‌اعثم گزارش کرده، به جز در مواردی اندک، اشاره‌ای به رجزهای دشمنان سیدالشهداء (ع) نشده است؛ درحالی‌که رجزخوانی، به‌خصوص در میان اعراب، یک سنت دوطرفه است؛ به این معنا که با رجز خواندن یک طرف جنگ، طرف دیگر او نیز به خواندن رجزی در مقابل وی اقدام می‌کند و حال آنکه کمتر می‌توان در منابع به رجزی از ناحیه دشمنان امام (ع) دست یافت. فقط در یک مورد، هنگامی که نافع‌بن هلال خود را پیرو دین علی (ع) معرفی می‌کند، شخصی در مقابل او خود را بر دین عثمان می‌خواند. این در حالی است که منابع کهن، رجزهایی را که در جنگ صفین و جمل، از دو سپاه متخاصم نقل شده، گزارش کرده‌اند. گویی فقدان رجزهای بنی‌هاشم در منابع، این احساس را به وجود آورده است که مگر می‌شود اصحاب امام (ع) رجز خوانده باشند، ولی بنی‌هاشم که بر آن‌ها فضیلت دارند، رجزی را ایراد نکرده باشند. از همین رو، رجزهایی با نام شهدای بنی‌هاشم در منابعی چون: الفتوح، مقتل خوارزمی و ابن‌شهر آشوب، فراوان به چشم می‌خورد؛ به‌طوری که تا قبل از این منابع، هیچ‌کدام از این رجزها سابقه‌ای نداشته‌اند. این ورود بی‌رویه، تا جایی پیش رفته که حتی برای عمربن علی (ع) که به اذعان منابع دست‌اول، در کربلا حضور نداشته[lxx]، رجز نقل شده است[lxxi].

 

2-الأمالی

شیخ صدوق (م 381 ق) در الأمالی علاوه بر نقل برخی رجزهایی که تا عصر او در منابع پیش از وی آمده[lxxii]، دو رجز زیر را نیز از دو نفر گزارش کرده که تنها در روند فراوان‌سازی و افزایش حجم رجزها قابل توجیه است.

-عبدالله‌بن مسلم‌بن عقیل:

اَقسَمتُ لا اُقتَلُ اِلّا حُرّا           وَ إن رَأَیتُ المَوتَ شَیئاً مُرّا[lxxiii]

-قاسم‌بن حسن (ع):

لا تَجزَعی نَفسی فَکُلُّ فانٍ            اَلیَومَ تَلقینَ ذَرِی الجِنانِ[lxxiv]

 

3- روضه الواعظین و بصیره المتعظمین

ابن‌فتال نیشابوری (م 508 ق) نیز در کتاب مذکور، تنها به نقل برخی رجزهای گذشته پرداخت است؛ اما در راستای فراوان‌سازی رجزها نقشی نداشته و فقط به نقل رجزهای گذشته اکتفا کرده است[lxxv].

 

4- مقتل الحسین (ع)

این اثر، نوشته موفق‌بن احمد خوارزمی (م 568 ق) است. وی نیز رجزهای فراوانی همسو با ابن‌اعثم نقل کرده[lxxvi] که بیشتر آن‌ها همان نقل‌های ابن‌اعثم است؛ اما در برخی موارد نیز به رجزهای جدیدی اشاره کرده که نه تنها در کتاب الفتوح وجود ندارد، بلکه در هیچ منبع دیگری قبل از او قابل رصد نیست.

-عبدالله‌بن حسن (ع):

إن تُنکِرونی فَأنا ابنُ حَیدَرَه       ضَرغامُ آجامِ وَ لَیثٌ قَسوَرَه[lxxvii]

در این بین، گفتنی است که تطبیق برخی رجزها با وقایع تاریخی، مشکل به نظر می‌رسد؛ به عنوان نمونه، رجز اخیر را که خوارزمی برای عبدالله‌بن حسن (ع) آورده، در صورتی با ایشان سازگاری دارد که وی همچون جنگجویی به قلب سپاه دشمن بزند و به نبرد بپردازد؛ درحالی که طبق گزارش‌های تاریخی، او اصلا در میدان جنگ برای نبرد کردن حاضر نشده است و آنچه گزارش شده، این است که وی خود را به امام رساند و دستش را برای دفاع از سیدالشهداء (ع) در مقابل شمشیر ابجربن کعب قرار داد که در نهایت، دستش قطع شد و به شهادت رسید[lxxviii]. صرف نظر از مباحث اسنادی، با توجه به اینکه رجزخوانی، مقدمه‌ای برای ورود به کارزار می‌باشد، رجزخوانی عبدالله در ماجرای شهادتش که به صورت دفعی و ناگهانی بوده، ممکن است مورد تردید قرار گیرد.

-غلام ترکی:

اَلبَحرُ مِن طَعنی وَ ضَربی یَصطَلی وَ الجَوُّ مِن سَهمی وَ نَبلی یَمتَلی[lxxix]

وی همچنین، در میان رجزهایی که نقل کرده، به نبرد جوانی اشاره می‌کند؛ درحالی که نامی از او نبرده و با این حال، رجزی را برای او و مادرش که در کربلا همراه وی بوده، نقل کرده که این گونه است:

أمیری حُسَینٌ وَ نِعمَ الأمیرُ         سُرورُ فُؤادِ البَشیرِ النَّذیرِ[lxxx]

-رجز مادر آن جوان:

أنا عَجوزٌ فی النِّساءِ ضَعیفَهٌ             بالیهٌ خاویهٌ نَحیفَهٌ[lxxxi]

 

5- مناقب آل ابی‌طالب (ع)

پس از خوارزمی، ابن‌شهر آشوب (م 588 ق) رجزهای فراوانی را نقل کرده که برخی از آنان، همان گزارش‌های ابن‌اعثم و خوارزمی است[lxxxii]؛ ولی برخی دیگر، از منفردات خود اوست[lxxxiii]. رجزهای جدیدی که وی نقل کرده، به قرار زیر هستند:

-امام حسین (ع):

اَلمَوتُ خَیرٌ مِن رُکوبِ العارِ     وَ العارُ أولَی مِن دُخولِ النّارِ[lxxxiv]

این رجز، در دیوان منسوب به امیر مؤمنان (ع) آمده است[lxxxv]. از همین رو، امکان دارد که ابن‌شهر آشوب به‌اشتباه این رجز را به سیدالشهداء (ع) منتسب کرده باشد.

-امام حسین (ع):

اَنا الحُسَینُ بنُ عَلیٍ                       اَحمی عِیالاتِ اَبی[lxxxvi]

همچنین، وی سه رجز زیر را برای حضرت عباس (ع) آورده که به نوبه خود جدید هستند:

لا اَرهَبُ المَوتَ اِذَ المَوتُ رَقا    حَتّی اُوارَی فی المَصالِیتِ لَقا[lxxxvii]

وَ اللهِ إن قَطَعتُمُ یَمینی              إنّی اُحامی أبَداً عَن دِینی[lxxxviii]

یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّارِ           وَ اَبشِری بِرَحمَهِ الجَبّارِ[lxxxix]

به نظر می‌رسد، سازنده یا سازندگان برخی از این رجزها، تلاش داشته‌اند که لحظه‌لحظه وقایع را با رجزها به تصویر کشند. از همین رو، برای حضرت عباس (ع) به هنگام میدان رفتن، یک رجز، و در هنگام آب برداشتن از فرات، یک رجز، هنگامی که برمی‌گردد و دست راستش قطع می‌شود، یک رجز و نیز به هنگام قطع دست چپ، رجز دیگری را گزارش می‌کنند. این رویکرد، با وجود اهداف قابل توجه منابع، موجب شده است که اعتبار این دسته از رجزها مورد تردید جدی قرار گیرد.

-قاسم‌بن حسن (ع):

إنّی أنا القاسِمُ مِن نَسلِ عَلیٍّ      نَحنُ وَ بَیتِ اللهِ اَولَی بِالنَّبی[xc]

صرف نظر از اصل و اعتبار رجزها، افرادی که رجزها به آن‌ها منتسب شده، از دیگر نکات قابل تامل در برخی از منابع است؛ به عنوان نمونه، ابن‌شهر آشوب چند رجز جدید را برای اشخاصی آورده که تا قبل از وی، نامی از این افراد در منابع کهن دیده نشده است.

-قاسم‌بن علی (ع):

یا عَصبَهُ جارَت عَلَی نَبیُّها       وَ کَدَّرَت مِن عَیشِها ما قَد نَقِی[xci]

-ابراهیم‌بن حصین:

أضرِبُ مِنکُم مَفصَلاً وَ ساقاً           لِیُهرَقَ الیَومَ دَمی إِهراقاً[xcii]

-ابوثمامه:

عَزاءً لِآلِ المُصطَفَی وَ بَناتِهِ     عَلَی حَبسِ خَیرِ النّاسِ سِبطِ مُحَمَّدٍ[xciii]

-احمد الهاشمی:

اَلیَومَ اَبلو حَسبی وَ دِینی               بِصارِمٍ تَحمِلُهُ یَمینی[xciv]

-مالک‌بن دودان:

اِلَیکُمُ مِن مالِکِ الضِّرغامِ           ضَربَ فَتًی یَحمی عَنِ الکِرامِ[xcv]

عدم وجود برخی رجزها در کتاب‌های تخصصی و دست‌اول، اطمینان به آن‌ها را قدری دشوار کرده است؛ به عنوان نمونه، بسیاری از رجزهای بنی‌هاشم، به خصوص طالبیان، در مقاتل الطالبین وجود ندارد. با آنکه کتاب مذکور به طور مشخص، به زندگانی و شهادت آن‌ها پرداخته؛ ولی به غیر از رجز علی‌اکبر (ع) به هیچ‌کدام از رجزهای دیگری که توسط ابن‌اعثم و بعدها خوارزمی و ابن‌شهر آشوب آمده، اشاره‌ای نکرده است.

تا اینجا رجزها از نظر منابعی که رویکرد داستانی داشتند، مورد بررسی قرار گرفت. اکنون برای بهتر نشان دادن آمار رجزهای مذکور، توجه به جدول‌های زیر مناسب به نظر می‌رسد.

 

          

   

 

 

همان‌طور که مشاهده می‌شود، در میان پنج منبع مذکور، ابن‌اعثم، خوارزمی و ابن‌شهر آشوب، بسیار بیشتر از صدوق و ابن‌فتال نیشابوری رجز نقل کرده‌اند. شایان توجه است که رویکرد خوارزمی و ابن‌شهر آشوب در نقل رجزها، متفاوت می‌باشد؛ چه اینکه ابن‌شهر آشوب به فراخور ذکر مناقب آل ابی‌طالب، رجزهای بیشتری نسبت به خوارزمی از بنی‌هاشم ذکر کرده است؛ درحالی که در نقل رجزهای غیر بنی‌هاشم؛ خوارزمی از ابن‌شهر آشوب سبقت گرفته است. اکنون در پایان و در قالب چند جدول، همه منابعی که از قرن دوم تا ششم رجزهای شهدای کربلا را گزارش کرده‌اند، در کنار یکدیگر ترسیم می‌شوند تا هر چه بهتر دو رویکرد تاریخی و داستانی و تاثیر آن‌ها بر رجزهای شهدای کربلا به تصویر کشیده شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودارهایی که تا کنون ترسیم شد، ناظر بر اصل رجزهایی بود که منابع از قرن دوم تا ششم گزارش کرده‌اند. اکنون لازم است تا با رسم جدولی دیگر، تعداد ابیات رجزهای ذکرشده در منابع، باز شناخته شود؛ تا ضمن روشن شدن حجم و اندازه رجزها، تفاوت میان منابع با دو رویکرد مذکور و تاثیر آن بر کوتاهی و بلندی رجزها، هرچه بهتر قابل بررسی باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

نتیجه‌گیری

هدف مقاله حاضر، نشان دادن تفاوت دو رویکرد تاریخی و داستانی در منابع و تاثیر این رویکردها بر گزارش رجزهای رویداد عاشورا بود. آنچه از مجموع این تحقیق به دست آمد، تطور رجزها در رویکرد داستانی بود که میان منابع نام‌برده، ابن‌اعثم و بعد از وی، خوارزمی و ابن‌شهر آشوب، از سردمداران این نوع رویکرد به حساب می‌آیند و رجزهای فراوانی که این سه نفر گزارش کرده‌اند، با منابع دیگر تفاوت چشمگیری دارد و حقیقت صدور آن‌ها را با چالش‌های جدی روبه‌رو می‌کند و از همین رو، بسیاری از رجزهایی را که این دست از منابع به شهدای کربلا منسوب کرده‌اند، نمی‌توان از جانب شهدا دانست و به احتمال فراوان، بخش عمده آن‌ها، زبان حال‌هایی بوده است که بعدا توسط برخی افراد به شکل رجز درآمده و در دوره‌های بعد افزوده شده است و دست‌کم با وجود برخی قراین پیش‌گفته، اعتماد به صدور همه آن‌ها در صحنه کربلا، قدری دشوار می‌نماید.

 


[i]. ن.ک: فضیل‌بن زبیر، «تسمیه من قتل مع الحسین (ع)»، تصحیح حسینی جلالی، مجله تراثنا، سال اول، 1406 ق، ش 2، ص 127؛ «التسمیات طلیعه المؤلفات فی الحضاره الاسلامیه»، جلالی، مجله تراثنا، ش 2، ص 11.

[ii] . فضیل‌بن زبیر، پیشین، ص 150 – 151.

[iii] . همان، ص 150؛ ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1418 ق، ج 10، ص 471؛ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الاإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق، ج 2، ص 106؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، بیروت: دار احیاء العربی، 1408 ق، ج 8، ص 185.

[iv] . فضیل‌بن زبیر، پیشین، ص 150: «من علی، فرزند حسین (ع)، فرزند علی (ع) هستم. به پروردگار کعبه قسم که ما به پیامبر (ص) نزدیک‌تر هستیم».

[v] . همان، ص 156: «ای لشکریان آماده‌شده! من هفهاف، پسر مهند هستم».

[vi] . ابن‌سعد، پیشین، ج 10، ص 471.

[vii] . بلاذری، احمدبن یحیی‌بن جابر، جمل من أنساب الأشراف، بیروت: دار الفکر، 1417 ق، ج 3، ص 146.

[viii] . همان، ص 198: «من از قبیله جُعفی هستم و پدرم کداع است. در دستم شمشیری محکم و کوبنده است».

[ix] . همان، ص 196: «ای نَفس! امروز با خدای بخشنده ملاقات می‌کنم و امروز تو از تمام نیکی‌ها بهره‌مند می‌شوی».

[x] . همان، ص 195: «من حبیبم و پدرم مظاهر است. سوارکار میدان جنگ‌های شعله‌ور هستم».

[xi] . همان: «در راه دفاع از بهترین کسی که در منا و خیف فرود آمده، آنان را با شمشیر می‌زنم».

[xii] . همان، ص 196: «چگونه می‌بینند فاسقان فاجر، ضربه غلام سیاهی را که با شمشیر از فرزندان محمد (ص) دفاع می‌کند».

[xiii] . همان: «من زهیر فرزند قین هستم. با شمشیرم آن‌ها را از حسین (ع) دور می‌کنم».

[xiv] . همان، ص 190: «اگر مرا نمی‌شناسید، من پسر [قبیله] کلب هستم و افتخار من این است که از دودمان عُلَیم می‌باشم».

[xv] . همان، ص 196: «اگر کسی مرا نمی‌شناسد، من پسر کَدَن هستم. من بر دین حسین و حسن (ع) هستم».

[xvi] . همان، ص 192: «جنگجویان انصار خوب می‌دانند که من مدافع و وفادار نسبت به پیمانم هستم».

[xvii] . همان، ص 197: «تیری که روی آن نشان گذاشته‌ام، پرتاب می‌کنم و ترسیدن، به جان سودی نمی‌بخشد».

[xviii] . همان: «من یزید هستم و پدرم مهاصر است. شجاع‌تر از شیر ژیان خوابیده در بیشه‌ام».

[xix] . طبری، ابوجعفر محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت: دار التراث، 1387 ق، ج 5، ص 430 – 446، رجزهای 1، 5، 6، 8، 9، 11 و 13.

[xx] . همان، ص 439: «سوگند می‌خورم که اگر تعداد ما اندازه شما و یا نصف شما بود، همگی از مقابل ما فرار می‌کردید».

[xxi] . همان، ص 440: «با خود پیمان بسته‌ام که تا نکشم، کشته نشوم و امروز جز در نبردی تن‌به‌تن ضربت نخواهم خورد».

[xxii] . همان، ص 437: «اگر اسب مرا هم پی کنید، بدانید که من فرزند آزاده‌ام و شجاع‌تر از شیر ژیان هستم».

[xxiii] . همان، ص 442: «قبیله بنی‌غفار و خندف و بنی‌نزار به خوبی دانسته‌اند».

[xxiv] . همان، ص 435 و 441: «من جملی هستم. من بر دین علی (ع) هستم».

[xxv] . همان، ص 445: «من فرزند بُهدله و از سلحشوران عرجله هستم».

[xxvi] . مسعودی، علی‌بن‌ الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم: دار الهجره، 1409 ق، ج 3، ص 61.

[xxvii] . ابوالفرج اصفهانی، علی‌بن الحسین، مقاتل الطالبین، بیروت: دار المعرفه، بی‌تا، ص 115.

[xxviii] . قاضی نعمان مغربی، ابوحنیفه نعمان‌بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الأطهار (ع)، قم: جامعه مدرسین، 1409 ق، ج 3، ص 153.

[xxix] . مفید، پیشین، ص 101 – 106، رجزهای: 1، 8، 9، 16 و 18.

[xxx] . گروهی از تاریخ‌پژوهان، مقتل جامع سیدالشهداء (ع)، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1389 ش، ج 1، ص 85.

[xxxi] . طبرسی، حسن‌بن فضل، إعلام الوری بأعلام الهدی، قم: آل البیت (ع)، 1417 ق، ج 1، ص 461 – 464، رجزهای: 1، 9، 16 و 18.

[xxxii] . ابن‌جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن‌بن علی‌بن محمد، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1412 ق، ج 5، ص 340.

[xxxiii] . ابن‌اعثم کوفی، ابومحمد احمدبن علی، الفتوح، بیروت: دار الاضواء، 1411 ق، ج 5، ص 102 – 110، رجزهای: 5، 6، 7، 8، 9، 10، 12، 13 و 16.

[xxxiv] . همان، ص 115: «این قوم، کفر ورزیده و از گذشته، از ثواب خدای انس و جن روی‌گردان شده‌اند».

[xxxv] . همان، ص 116: «من فرزند علی (ع)، پاک و از نسل هاشم هستم؛ همین افتخار، مرا کفایت می‌کند».

[xxxvi] . همان، ص 112: «سرور من، علی (ع)، همان صاحب افتخارات بلند است که از تبار هاشم نیکوی بزرگوار بافضیلت است».

[xxxvii] . همان، ص 111: «من جوان ابطحی از آل ابی‌طالب و از تیره‌ای از بنی‌هاشم و غالب هستم».

[xxxviii] . همان، ص 113: «من جعفر، صاحب افتخارات و شرافت‌ها و فرزند علی نیکوکار و صاحب بخشندگی هستم».

[xxxix] . همان، ص 114: «سوگند به خدای بزرگ و ارجمند و قسم راستین به حجور و زمزم!»

[xl] . همان، ص 112: «اگر مرا نمی‌شناسید، من فرزند حسن (ع) همان نوه پیامبر برگزیده امین هستم».

[xli] . همان، ص 113: «من فرزند مردی سرافراز و بخشنده هستم؛ همان علی (ع) که مظهر نیکی و نیکوکرداری است».

[xlii] . همان، ص 111: «امروز با پدرم، مسلم و جوانان دیگری که در راه دین پیامبر (ص) جان باختند، ملاقات می‌کنم».

[xliii] . همان: «پدر من، عقیل است. پس، جایگاه مرا نزد بنی‌هاشم بشناسید. هاشمیان، برادران من هستند».

[xliv] . همان، ص 113: «من، عثمان، صاحب افتخارات هستم؛ علی نیکوکردار، بزرگ من است».

[xlv] . همان، ص 114: «من علی، فرزند حسین‌بن علی (ع) هستم؛ من از گروهی هستم که جدّ پدرشان، پیامبر خداست».

[xlvi] . همان: «حقیقت‌های جنگ آشکار شد و افراد جنگاور راستین، نمایان شدند».

[xlvii] . همان، ص 113: «شما را می‌زنم و زحر را در میان شما نمی‌بینم؛ همان بدبختی که به پیامبر (ص) کفر ورزیده است».

[xlviii] . همان: «راه را باز کنید ای دشمنان خدا! از سر راه عمر کنار بروید؛ از سر راه شیر ترش‌رو و خشمگین کنار بروید».

[xlix] . همان، ص 112: «اگر مرا نمی‌شناسید، من پسر جعفر [طیار] هستم؛ آن شهید راستین که در بهشت نورانی است».

[l] . همان، ص 111: «از دشمنی قوی که با کوری به پستی افتاده‌اند، به خداوند شکایت می‌کنیم».

[li] . همان، ص 108: «من انیس فرزند معقل هستم و در دستم شمشیر تیز و براقی وجود دارد».

[lii] . همان، ص 102: «من بُرَیر هستم و پدرم خُضَیر است که از غرش شیران غرنده باکی ندارد».

[liii] . همان، ص 110: «من جُناده پسر حارث هستم؛ نه ذلیل و نه پیمان‌شکن هستم».

[liv] . همان، ص 109: «جلو بیا [ای کسی که] از جانب خدا هدایت شده‌ای؛ هدایتی که هم هدایت‌شده و هم هدایت‌کننده‌ای! امروز با جدت پیامبر (ص) ملاقات خواهی کرد».

[lv] . همان، ص 105: «ای فرزندان قحطان! بر مرگ بردبار باشید؛ تا در رضایت خدای رحمان جای گیرید».

[lvi] . همان، ص 109: «جلو بیا ای حسین! امروز با جدت، احمد (ص) و با بهترین بزرگت، یعنی علی (ع) که صاحب کرم و بخشش است، ملاقات خواهی کرد».

[lvii] . همان، ص 105: «برای داخل شدن به بهشت، باید در مقابل شمشیرها و نیزه‌ها صبر کرد».

[lviii] . همان، ص 110: «گریبان پسر هند را بر او تنگ کن و اسب‌سواران انصار را در عمق دیارش بفرست».

[lix] . همان، ص 105: «ای نفس! امروز به سوی خدای رحمان می‌روی و به روح و ریحان الهی خواهی رسید».

[lx] . همان: «قبیله سعد و مذحج می‌دانند که من شیری هستم که در هنگام جنگ و نبرد، سخت گیرم».

[lxi] . همان، ص 107: «من از قبیله جعفی هستم و پدرم، مطاع است و در دست راستم، شمشیر قطع‌کننده‌ای می‌باشد».

[lxii] . بلاذری، پیشین، ص 198.

[lxiii] . ابن‌اعثم، پیشین، ص 106: «به‌حقیقت، قبیله غفار و خندف و نزار آگاه هستند».

[lxiv] . طبری، پیشین، ص 422.

[lxv] . ابن‌اعثم، پیشین، ص 107: «به‌یقین، مالک و قبیله دودان و نسل خندف و قیس عیلان دانسته‌اند».

[lxvi] . همان، ص 106: «اگر از حسَب و نَسَبم بپرسید، من شیری از فرزندان گروهی از بنی‌اسد هستم».

[lxvii] . وی، همان نافع‌بن هلال جملی است؛ چنان‌که مرحوم شوشتری در قاموس الرجال همین نام را ثبت کرده و متذکر شده که هلال‌بن نافع بجلی، یکی از یاران ابن‌سعد بوده است. (تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم: جامعه مدرسین، دوم، 1414 ق، ج 10، ص 337 و 340) همچنین، سماوی یادآوری کرده که جملی منسوب به جمل، تیره‌ای از مَذحِج است و اینکه در برخی کتاب‌ها بجلی آمده، اشتباه واضح است. (سماوی، محمدطاهر، أبصار العین فی أنصار الحسین (ع)، محقق: محمدجعفر طبسی، مرکز الدراسات الاسلامیه لحرس الثوره الاسلامیه، 1377، ص 147 – 150) از همین رو، به نظر می‌رسد که ابن‌اعثم به‌اشتباه وی را هلال‌بن رافع بجلی ضبط کرده است.

[lxviii] . ابن‌اعثم، پیشین، ص 110: «من جوان تمیمی بَجَلی هستم. پیرو دین حسین‌بن علی (ع) هستم».

[lxix] . همان، ص 106: «دشمنان را با ضربات شدید و سخت می‌زنم؛ ضرباتی که مرگ دشمنان را به جلو می‌اندازد».

[lxx] . ابوالفرج اصفهانی، علی‌بن الحسین، پیشین، ص 89؛ ابن‌عنبه، احمدبن علی حسینی، عمده الطالب فی أنساب آل ابی‌طالب، قم: انصاریان، 1417 ق، ص 331.

[lxxi] . ابن‌اعثم، پیشین، ج 5، ص 113. برخی از اشعار منسوب به او، چنین است:

أضرِبُکُم وَ لا أرَی فیکُم زُحَر ذاکَ الشَّقیُّ بِالنَّبیِّ مَن کَفَرَ

یا زُحَرُ یا زُحَرُ بل آنَ مِن عُمَر لَعَلَّکَ الیَومَ تَبوءُ مِن سَقَر

شَرِّ مَکانٍ مِن حَریقٍ وَ سَعَر أنَّکَ الجاحِدُ یا شَرَّ البَشَر

[lxxii] . ر.ک: صدوق، ابوجعفر محمدبن علی‌بن حسین‌بن بابویه قمی، الأمالی، تهران: کتابچی، 1376 ش، مجلس 30، ص 159 – 162، رجزهای: 1، 5، 6، 8، 12، 13، 17، 36 و 47.

[lxxiii] . همان، ص 162: «سوگند خورده‌ام که جز با آزادگی کشته نشوم؛ هرچند مرگ را چیز تلخی یافتم».

[lxxiv] . همان، ص 163: «ای نفس من! جزع و فزع نکن که هر چیزی فانی است. امروز به بالاترین درجات بهشت خواهی رسید».

[lxxv] . ن.ک: ابن‌فتال، محمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظمین، قم: دلیل ما، 1423 ق، ج 1، ص 422 – 426، رجزهای: 1، 5، 6، 8، 12، 13، 17، 36، 47، 51 و 52.

[lxxvi] . ن.ک: خوارزمی، موفق‌بن احمدبن محمد، مقتل الحسین (ع)، قم: انوار الهدی، 1423 ق، ج 2، ص 13 – 3، رجزهای: 5، 6، 7، 8، 9، 10، 11، 12، 13، 14، 15، 16، 17، 18، 20، 21، 22، 23، 24، 25، 26، 27، 28، 29، 30، 31، 32، 33، 34، 35، 36، 37، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 44، 45، 46، 47، 48، 49 و 50.

[lxxvii] . همان، ص 32: «اگر مرا نمی‌شناسید، من پسر حیدر هستم؛ شیر شجاع و قوی‌پنجه جنگل‌ها هستم».

[lxxviii] . بلاذری، پیشین، ص 202؛ طبری، پیشین، ص 451؛ ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 116؛ مفید، پیشین، ص 110. شایان ذکر است که منابع مذکور، به جز الارشاد، از وی به «نوجوان» یاد کرده‌اند و تنها مفید صراحتا نام او را «عبدالله‌بن حسن» ذکر کرده است. (همان)

[lxxix] . خوارزمی، موفق‌بن احمدبن محمد، پیشین، ص 28: «دریا از ضربت شمشیر و نیزه من به خروش می‌آید و فضا از تیرهای من پر می‌شود».

[lxxx] . همان، ص 25: «امیر من، حسین است و چه امیر خوبی است. او مایه شادمانی قلب پیامبر بشارت‌دهنده و انذارکننده است».

[lxxxi] . همان، ص 26: «من پیرزنی فرتوت و ضعیف و ناتوان در میان زنان هستم».

[lxxxii] . ن.ک: ابن‌شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علی، مناقب آل ابی‌طالب، قم: انتشارات علامه، 1379 ق، ج 4، ص 100 – 110، رجزهای: 5، 6، 7، 8، 9، 10، 11، 13، 20، 21، 22، 23، 24، 26، 27، 28، 29، 30، 31، 32، 33، 34، 35، 36، 37، 38، 39، 40، 41، 43، 44، 45، 46، 47، 48، 49، 50، 53، 54، 55 و 56.

[lxxxiii] . شوشتری معتقد است که ابن‌شهر آشوب سخنان ضعیف بسیاری نقل کرده است. (تستری، محمدتقی، پیشین، ج 1، ص 172) به همین جهت، به گزارش‌هایی از وی که منفرد است، نمی‌توان اعتماد کرد.

[lxxxiv] . ابن‌شهر آشوب، پیشین، ص 68 و 110: «مردن، بهتر از سوار شدن بر مرکب ننگ است و عار، سزاوارتر از وارد شدن در آتش است».

[lxxxv] . محمدی ری‌شهری، محمد، حکمت‌نامه امام حسین (ع)، با همکاری سید محمود طبایی‌نژاد و سید روح‌الله طبایی، مترجم: عبدالهادی مسعودی، قم: دار الحدیث، 1385 ش، ج 2، ص 333.

[lxxxvi] . ابن‌شهر آشوب، پیشین، ص 110: «من حسین‌بن علی هستم. از اهل و عیال پدرم دفاع می‌کنم».

[lxxxvii] . همان، ص 108: «هنگامی که مرگ رخ بنماید، از مرگ هراسی ندارم؛ تا آنکه در دریایی از مردان سریع و چابک فرو روم و ناپدید شوم».

[lxxxviii] . همان: «به خدا سوگند که اگر دست راست مرا هم قطع کنید، همچنان از دین خودم دفاع می‌کنم».

[lxxxix] . همان: «ای نفس! از کافران نترس؛ چراکه بشارت می‌دهم تو را به رحمت خدای جبار».

[xc] . همان، ص 106: «من قاسم، از نسل علی (ع) هستم. به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر (ص) سزاوارتر هستیم».

[xci] . همان، ص 107: «ای قوم [جاهلی] که بر علیه پیامبر خود جنگیدید و زندگی خود را پس از روشنی و خالصی، تیره و تار کردید!»

[xcii] . همان، ص 105: «امروز [با شمشیرم] آن‌قدر مفصل ساق شما را می‌زنم تا خونم ریخته شود».

[xciii] . همان، ص 104: «به سبب محاصره بهترینِ مردم که نوه محمد (ص) است، برای خاندان پیامبر (ص) و دخترانش عزا می‌گیرم».

[xciv] . همان، ص 105: «امروز با شمشیری که به دست دارم، امتحان خود را در مورد دین و شرافتم، پس می‌دهم».

[xcv] . همان، ص 104: «ضربتی از مالک، شیر ژیان، به سوی شما می‌آید؛ ضربت همان جوانی که از اهل کرامت دفاع می‌کند».