یکی از حوادث برجسته در دوره شکل‌گیری امامیه شهادت سومین امام یعنی حضرت اباعبدالله(ع) در صحرای کربلا به سال 61ق/680م بود. امام حسین (ع) را نمی‌توان صرفاً به عنوان یک قیام‌کننده بی‌پروا که حیات خود و خانواده‌اش را به خطر انداخت، نگاه کرد. او در حالی‌که انتقاد شدیدی نسبت به سلوک معاویه داشت، نپذیرفت که بیعت با وی را بشکند. اما امام حسین (ع) دست بیعت به یزید نداد، کسی که معاویه با نقض پیمان خود با امام حسن (ع)، او را به عنوان جانشین خویش منصوب کرد.

تصمیم اولیه امام حسین (ع) برای پیگیری دعوت شیعیان کوفه ـ به‌رغم هشدارهای زیادی که دریافت کرده بود ـ و دید وی نسبت به پیامبر (ع) که ایشان را حامل یک رسالت الهی می‌دانست، چاره‌ای برایش جز عمل به وظیفه باقی نمی‌گذاشت، حال نتیجه آن هر چه بود. امام حسین (ع) مانند پدرش امیرالمؤمنین (ع)به شدت بر این باور بود که خاندان پیامبر (ع) برگزیدگان الهی برای رهبری جامعه‌ای هستند که توسط پیامبر (ع) پایه‌گذاری شده بود، همان‌طور که خود پیامبر (ع) برگزیده شد؛ وی این حق را غیرقابل انتقال و تحصیل آن را وظیفه و لازم می‌دانست. اما در نهایت، امام حسین (ع) به محض اینکه فهمید دیگر حامیانی در کوفه ندارد، پیشنهاد داد که عراق را ترک کند؛ این عبیدالله ‌بن زیاد بود که بیهوده به دنبال تحریک ایشان برای آغاز جنگ بود.

روایت‌ها و داستان‌هایی که درباره حوادث مربوط به کارزار کربلا، پس از آن شکل گرفت، یک مظهر مذهبی از ابتلای امام حسین (ع) و شهادت ایشان ایجاد کرد. در واقع حادثه غمبار کربلا، به حافظه جمعی شیعه برجستگی زیاد و نمادینی بخشید. این ماجرا تبدیل به نمادی شد که موجب شکل‌گیری حالات و انگیزه‌های طولانی و قوی در میان شیعیان شد؛ در نهایت حس جمعی و همچنین هویت متمایز فرقه‌ای شیعیان، سبب تمایز بیشتر آنان از عامه مسلمانان شد. شاید تاکنون در طول تاریخ اسلام هیچ حادثه‌ای آن‌گونه که حادثه شهادت امام حسین (ع) و یارانش در شکل‌دهی هویت و حس جمعی شیعی نقش ایفا کرده‌اند، نقشی نداشته است. چرا که گرچه پیش از شهادت امام حسین (ع) مسلمانان به دو گروه اصلی یعنی حامیان خاندان علی (ع) و معاویه تقسیم شده بودند، اما یک جامعه شیعی که به خاطر آیین‌های خاص و یک حافظه جمعی مشترک متمایز شده باشند، هنوز وجود نداشت.

این حادثه همچنین حرکتی بود به سمت نقش بعدی امام شیعه؛ یعنی حرکت از جایگاه یک فعال سیاسی که به دنبال برقراری حاکمیت عادلانه بود به سوی یک جانشین صامت سیاسی بعد از امام حسین (ع). در آن زمان بیشتر از آنکه امامت به عنوان نهادی فعال برای جبران اشتباهاتی که در حق اهل بیت (ع) رخ داده، شناخته شود، به عنوان حامل دانش فقهی ـ سیاسی از وحی اسلامی معرفی شده بود؛ درحالی‌که برای جامعه مسلمانان به‌طور عمومی از نیمه اول سده دوم هجری دوره بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی بود، برای شیعه مرحله بحرانی بازنمایی خویش در برابر رقبا و جریان‌های مذهبی دارای حمایت سیاسی بود.

در نهایت تأثیر تراژدی کربلا بر وجدان مذهبی مسلمانان همیشه عمیق بوده است و فراتر از تخصیص آن به انگیزه‌های هیجانی و توبه‌طلبانه در میان شیعیان بوده است و همواره انگیزه بزرگ‌ترین شخصیت این تراژدی مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. حادثه کربلا خُلقیاتی را در شیعه ایجاد کرد که منجر به تمایز نظام عقیدتی شیعه شد که بر پایه اعتقاد به رهبری الهی و ایده‌آل که از جانب خدا منصوب می‌شود، ساخت یافته بود. از نگاه تشیع کربلا به گفتمانی برای مخالفت با قدرت ظالم که در حادثه شهادت امام حسین (ع) به اوج خود رسید، تبدیل شد.