مقدمه

در مکتب اسلام وظایف و تکالیف در حد توانایی انسان‌ها تعریف شده است. هر کس به هر میزان که قدرت ذهنی،‌ مالی، ‌اجتماعی ‌و بدنی دارد تکلیف دارد:‌ «لَایُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إلّا وُسْعَهَا»[1] ( بقره: 286). این اصل کلی بر تمام احکام اسلام حکومت دارد (نک: جمعی ازنویسندگان، تفسیر نمونه 1353:‌ 14/267). آیا این اصل مهم دینی در نهضت عاشورا مورد توجه بوده و امام حسین (ع) با ارزیابی شرایط و توانایی خود اقدام به قیام نموده یا فراتر از توانایی خود عمل کرده است؟‌

توضیح مطلب اینکه امام حسین (ع)، در انگیزه قیام خود،‌ به انحرافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در جامعه اسلامی اشاره می‌کند و خود را در برابر اسلام و مسلمانان و اصلاح امور،‌ مسئول می‌داند. مسئله‌ای که مطرح می شود این است:‌ آیا شرایط اجتماعی برای قیام فراهم بوده و امام حسین (ع)‌ توانایی لازم برای دستیابی به اهداف را داشته است تا مکلف به انقلاب باشد؟‌ و یا قیامش سری دیگری داشته است؟‌ در این مقاله این مسئله را بررسی می‌کنیم.

دو نگاه متفاوت به نهضت عاشورا

مورخان در اینکه جامعه اسلامی در عصر امام حسین (ع)‌ از جهات مختلف دچار انحراف بوده و یزید بن معاویه، شایستگی لازم برای خلافت اسلامی نداشته است، اتفاق نظر دارند. اما درباره فراهم بودن شرایط اجتماعی برای قیام و توانایی امام حسین (ع)‌ برای مواجه با امویان، دو دیدگاه متفاوت وجود دارد.

محققانی که با نگاه دنیاگرایانه[2] نهضت امام حسین (ع) را تفسیر کرده‌اند،‌ به هر دو پرسش پاسخ منفی داده‌اند و سعی کرده‌اند نهضت عاشورا را ناشی از ارزیابی نادرست امام (ع) از توانایی خود و امویان عنوان کنند و ایشان را در دست‌یابی به اهداف ناموفق جلوه دهند.

ابن خلدون می‌نویسد:‌

«حسین (ع) دید که قیام بر ضد یزید به سبب فسق وی واجب و ضروری است، به ویژه بر کسی که توانایی چنین قیامی را داشته باشد. او گمان کرد خود به سبب شایستگی و داشتن شوکت و نیرومندی،‌ بر این امر تواناست. امام درباره شایستگی،‌ همچنان که گمان می‌کرد درست بود و بلکه بیش از‌ آن هم لیاقت داشت اما درباره شوکت اشتباه می‌کرد» (ابن خلدون، مقدمه 1413: 1/ 288).

شیخ محمد طنطاوی مصری می‌نویسد:

«حسین بن علی از روش خوش‌گمانی به کسانی که گرد او جمع شده بودند و به شدت او را برای قبضه کردن خلافت تحریک می‌کردند،‌ اطمینان پیدا کرد. از این‌رو قیام کرد، اما از طرفی قدرت و شوکت دستگاه حاکم را به حساب نیآورد و از طرف دیگر، فریب‌کاری مردم عراق را که گذشته پدر و برادرش را فریب داده بودند از نظر دور داشت» (مجله رساله الاسلام:‌ 185).

عبدالوهاب، محب‌الدین خطیب مصری و شیخ محمد خضری نیز مشابه ابن خلدون قیام امام حسین (ع)‌ سخن گفته‌اند[3] (نک: ابن العربی، العواصم من القواصم: 232؛ عفیف، محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه، 1354: 2/ 129).

اما مورخان و محققان شیعه که نهضت عاشورا را قیامی برای احیای ارزش‌های اسلامی می‌دانند[4]، معتقدند شرایط جامعه اسلامی در سال 61 هجری، چنین قیامی را اقتضا می‌کرده و مطابق احکام عمومی اسلام، قیام بر ضد امویان ضرورت داشته و به عنوان یک تکلیف شرعی بر همگان واجب بوده و امام حسین (ع)‌ در ارزیابی شرایط اجتماعی و توانایی خود برای تغییر وضعیت و دست‌یابی به اهداف تعریف شده موفق بوده است. بنابراین، دو مطلب باید بررسی شود:

1. شرایط سیاسی و اجتماعی جهان اسلام در سال 60 هجری چگونه بوده و امام حسین (ع)‌ چه اهدافی را از نهضت عاشورا داشته است؟

2. توانایی‌های امام حسین (ع)‌ در موجه با امویان و دست‌یابی به اهداف کدامند؟‌

قبل از آنکه مسائل فوق را بررسی کنیم، این نکته را یاداوری می‌کنیم که از نظر شیعه، سیره سیاسی و اجتماعی امام حسین (ع)‌ همانند سیره عبادی او حجت است و‌ آن حضرت همانند دیگر معصومان مصون از خطا و لغزش می‌باشد (نک: مجله کوثر معارف شماره2، مقاله « دلایل حجیت سیره سیاسی و اجتماعی اهل بیت»).

از این رو، باید در شرایط گوناگون بینیم امام چگونه عمل کرده است تا او پیروی کنیم. به همین دلیل، این قلم بر‌ آن نیست تا برای امام معصوم (ع) تعیین تکلیف کند، بلکه درصدد تبیین و تفسیر رفتار امام است.

شرایط سیاسی و اجتماعی مستعد قیام

جهان اسلام در سال 60 هجری به صورت بنیادی به عقب برگشته بود. به همین جهت امام حسین (ع) از گناهان کوچکی که میان عامه مردم شایع بود سخن نگفتند، بلکه از تغییر رویه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و بازگشت آن‌ها از حالت اسلامی به حالت جاهلی شکوه می‌کردند. بدعت‌ها جایگزین قرآن و سنت شده بودند. تبعیض و تباهی‌های اجتماعی گسترش یافته و افراد فاسق و منافق، سرنوشت امت اسلام را به دست گرفته بودند و شخصیت و عزت مسلمانان در اثر اختلافی که امویان به وجود آوردم بودند به شدت اسیب دیده بود. این مطلب از مسلّمات تاریخی است و نیازی نمی‌بینیم استنادات تاریخی را در این جا ذکرکنیم (جمعی از پژوهشگران، تاریخ و مقتل جامع امام حسین (ع) 1389: 1/ 239 - 260، عبدالمحمدی، زمینه‌های ‌قیام عاشورا 1385).

این شرایط در اواخر حکومت معاویه نیز وجود داشت، اما به سبب پیچیدگی شخصیت معاویه و ظاهرسازی‌های وی امکان یک نهضت همه جانبه نبود. با روی کار آمدن یزید که شخصیتی ناصالح و متجاهر به فسق و جور بود، مشکلات مضاعف شد؛ زیرا آنچه معاویه پنهانی انجام می‌داد او علنا مرتکب می‌شد. به تعبیر امام حسین (ع)، با قرار گرفتن او در مسند خلافت اسلامی، فاتحه اسلام را می‌بایست خواند و با اسلام خداحافظی کرد (ابن اعثم، الفتوح 1411: 5/ 17: خوارزمی، مقتل الحسین (ع) 1418: 180). بیعت با یزید پشت پا زدن به همه ارزش‌های اسلامی بود و تاییدی بود بر همه جنایاتی که او و کارگزان فاسقش مرتکب می‌شدند (امینی، الغدیر 1366: 10).

از طرفی آسیب‌پذیری یزید بیش از پدرش بود، چون فساد وی و عدم صلاحیت برای خلافت اسلامی حتی سال‌ها قبل از مرگ معاویه نیز برای بسیاری از مردم ‌آشکار بود. به همین دلیل، زمانی که معاویه برای بیعت از مردم مدینه برای یزید به‌ آن شهر سفر کرده بود، امام حسین (ع) با نادرست خواندن این کار به او فرمود:

«تو می‌خواهی مردم را درباره یزید به اشتباه بیندازی، و طوری از او سخن می‌گویی که گویا صفات فرد ناشناس و غایبی را بیان می‌کنی و چیزهایی از یزید میدانی که دیگران نمی‌دانند، در حالی که یزید خود را به مردم شناسانده و افکارش را ‌آشکار کرده است. در شناخت یزید همین بس که با سگ‌ها بازی می‌کند، و کبوتر باز است و با کبوتران مسابقه می‌دهد، و با زنان آوازه‌خوان و نوازنده به انواع لهو و لعب و بازی‌های حرام سرگرم است. و او را می‌بینی که در این گونه امور نیرومند است. ای معاویه، خواسته‌ات را رها کن. آیا این ستم‌هایی که بر این مردم روا داشته‌ای تو را کافی نیست و می‌خواهی بیش از‌ آن خدا را ملاقات کنی؟» (دینوری، الامامه و السیاسه: 1/ 208). امام حسین (ع) در مقابل ولید نیز به این مطلب اشاره کرد و از یزید به عنوان کسی که علنا گناه می‌‌کند یاد کرد (خوارزمی، همان: 267).

بنابراین، از سویی انحطاط گسترده فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دامن جهان اسلام را فراگرفته بود، و از سوی دیگر یزید که نماد فساد بود، به عنوان خلیفه پیامبر بر قدرت تکیه زده بود. این شرایط قیام بزرگی را اقتضا می‌کرد و امام حسین (ع) خود را شایسته‌تر از هر کسی برای قیام می‌دید. حضرت، سکوت و تقیه را جایز نمی‌دانست و بر همگان نیز قیام بر ضد یزید را یک تکلیف شرعی می‌دانست. سخنان و نامه‌های امام حسین (ع) که درباره انگیزه نهضت عاشورا نقل شده، بیانگر این است که قیام حضرت با هدف امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با بدعت، مبارزه با ستمگران و اصلاح جامعه بر اساس دین بوده است. معنای این سخن این است که امام (ع) بر اساس احکام عمومی اسلام، خود را موظف به دفاع از دین و مظلومان می‌دانسته و توانایی انجام این مسئولیت را داشته و دستور خصوصی از جانب خداوند متعال دریافت نکرده و اگر احیانا برخی ازسخنان حضرت موجب تکلیف خاص باشد، باید به این محکمات ارجاع داده شوند.[5]

رسالت امام حسین (ع) نسبت به اسلام و مسلمانان

قیام عاشورا واکنشی بود به انحرافات گسترده‌ای که جهان اسلام را فرا گرفته بود.‌ آن حضرت در سخنرانی‌ها و نامه هایی که به اشخاص و قبایل فرستاده، انگیزه قیام خود را بر اساس چند حکم شرعی معرفی کرده است. این احکام عبارت‌اند از:

الف. امر به معروف و نهی از منکر؛ ب. مبارزه با بدعت؛ ج. مبارزه با ستمگران

در اینجا هر یک از عناوین را با استناد به سخنان امام حسین (ع) به اختصار توضیح می‌دهیم:

الف. امر به معروف و نهی از منکر بر اساس قرآن و سنت، امر به معروف و نهی از منکر از واجبات مسلّم اسلام است و حیات دین و جامعه اسلامی به این اصل مهم دینی وابسته است. امام حسین (ع) با تبیین نظر شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جهان اسلام، هدف از قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرده است.

امام حسین (ع) در وصیت‌نامه رسمی‌اش که هنگام خروج از مدینه به برادرش محمد بن حنفیه نوشت، درباره اهداف قیام خود فرمود:

« أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی‌ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ؛ من از روی سرمستی و گستاخی و تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم، بلکه برای طلب اصلاح در امت جدم خارج شده‌ام. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم» (ابن اعثم، همان: 5/ 30؛ خوارزمی، همان: 1/ 187؛ ازدی، مقتل الحسین 1364: 26؛ ابن شهر اشوب، المناقب 1412: 4/ 89؛ مجلسی، بحار الانوار 1403: 44/ 329).

حضرت در یکی از بیانات خود فرمود:

« أللّهُمَّ إنّکَ تَعْلَمُ إنَّهُ لَمْ یکُنْ ما کانَ مِنّا تَنافُسا فى‌سُلْطانٍ وَ لاَ الْتِماسا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلکِنْ لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاْءصلاحَ فى بِلادِکَ وَ یأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أحْکامِکَ.؛ خدایا، تو می‌دانی آنچه از طرف ما انجام گرفته است به دلیل سبقت‌جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است، بلکه برای این است که نشانه‌های دینت را به مردم نشان دهیم (بر پا کنیم) و اصلاح در شهرهایت را ‌آشکار کنیم. می‌خواهیم بندگان ستمدیده‌ات در امان باشند و به دستور‌ها، سنت‌ها و احکامت عمل شود» (حرانی، تحف العقول 1404: 239؛ مجلسی، همان: 97/ 80).

این سخنان از امام حسین (ع) نشان می‌دهد نهضت عاشورا قیامی برای احیای دین و ارزش‌های فراموش شده دینی بوده است. به همین دلیل، امام حسین (ع) از مدینه به مکه که محل رفت و آمد مسلمانان بود هجرت کرد و در مدت پنج ماهی که در مکه مشرف بود به توجیه مردم پرداخت و سپس در «یوم الترویه» که حجاج به منی و عرفات می‌رفتند، از مکه به طرف کربلا خارج شد تا مورد توجه حجاج قرار گیرد و علل خروج خود از مکه را توضیح دهد. امام (ع) در منازل مختلف و در روز عاشورا سخنرانی‌های متعددی کرد و نامه‌های متعددی به روسای قبایل نوشت. همه اینها موید این است که حرکت امام (ع) برای دفاع از دین و امر به معروف و نهی از منکر بوده است.

یکی از شواهد مهمی که تایید می‌کند حرکت امام حسین (ع) برای دفاع از دین است، به همراه بردن خانواده‌اش می‌باشد. اگر حرکت امام (ع) صرفا قیامی مسلحانه و برای به دست گرفتن حکومت بود، نمی‌بایست خانواده‌ها را به همراه خود ببرد. از آنجا که دفاع از دین و امر به معروف و نهی از منکر منحصر به مرد نیست و بر زن هم واجب است، امام (ع) خانواده خود را نیز به کربلا برد تا پس از شهادتش پیام او را به جهانیان برسانند. البته مسئله علم امام به آینده را نیز در تحلیل این امر باید مورد توجه قرار داد.

اما درباره تاثیر امر به معروف و نهی از منکر به دو نکته باید توجه کرد:

1. گاهی امر به معروف و نهی از منکر اصلاحات بنیادین را دنبال می‌کند و در جامعه تاثیر فوری ندارد، اما در درازمدت آثارش ظاهر می‌شود. نهضت پیامبران عمدتا از این نوع است. در تحلیل انقلاب امام حسین (ع) نیز این امر باید مورد توجه قرار گیرد.

2. گاهی اثر امر به معروف و نهی از منکر این است که به کلی منکر را از بین می‌برد، گاهی بخشی از‌ آن را محو می‌کند و گاهی جلوی توسعه منکر را می‌گیرد. در هر سه صورت، این امر با رعایت شرایط، واجب است.

ب. مبارزه با بدعت

از مسلّمات احکام اسلامی مبارزه با بدعت است. تفاوت مبارزه با بدعت با امر به معروف و نهی از منکر این است که اگر بدعت در دین پیدا شود ـ یعنی چیزی که در دین نیست داخل در دین شود ـ بر آگاهان و عالمان واجب است در برابر‌ آن بایستند و حکم خدا را بیان کنند. گرچه گفتن حکم خدا در شخص متخلف اثر نداشته باشد. قرآن کریم می‌فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَینَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛ کسانی را که دلایل روشن و هدایت‌کننده ما را، پس از آنکه در کتاب برای مردم بیانشان کرده‌ایم، کتمان می‌کنند هم خدا لعنت می‌کند و هم دیگر لعنت‌کنندگان (بقره: 159).

و پیامبر اکرم (ص) فرمود:

 إِذَا ظَهَرَتِ البِدَعُ فِی امَّتِی فَلیُظهِرِ العَالِمُ عِلمَهُ (کلینی، الکافی: 1/ 54).

یکی از انگیزه‌های امام حسین (ع) از قیام، مبارزه با بدعت‌ها بوده است. امام حسین (ع) در نامه‌ای که ضمن‌ آن از بزرگان بصره دعوت به همراهی کرده است، علت و هدف از نهضت خویش را چنین بیان می‌کند:

« أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ(صلى الله علیه وآله)، فَاِنَّ السُنَّهَ قَدْ أُمیتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ أُحْیِیَتْ؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش می‌خوانم. همانا سنت پیامبر (ص) از بین رفته و بدعت زنده شده است» (طبری، تاریخ الامم والملوک 1387: 4 / 266).[6]

حضرت در جواب عبدالله بن مطیع می‌فرماید:

«إِنَّ أَهْلَ الْکُوفَهَ کَتَبُوا إِلِىَّ یسْأَلُونَنِی أَنْ أَقْدِمَ عَلَیهِمْ لِما رَجَوْا مِنْ إِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اماتَهِ الْبِدَعِ‌؛ کوفیان به من نامه نوشته و از من خواسته‌اند به نزدشان بروم، چون امیدوار بودند نشانه‌های حق احیا و بدعت‌ها نابود می‌شود (دینوری، همان: 246).

ج. مبارزه با ستمگران

براساس آیات قرآن کریم و سیره همه پیامبران الهی، مبارزه با ظالم و ستمگر از واجبات است (نک: هود: 4113 حجرات: 9؛ نهج البلاغه، نامه 47، کلینی، همان: 5/ 56). حضرت اباعبدالله (ع) یکی از انگیزه‌های خود از قیام را همین امر شمرده است.

امام (ع) در خطبه‌ای که پس از برخورد با حر بن یزید ریاحی در منزل بیضه ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش رسول خدا (ص) چنین بیان کردند:

«مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ یعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یغَیرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَهِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَی‌ءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ، و انا احق من غیر؛ ای مردم! رسول خدا (ص) کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار می‌کند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، حق خداست که او را در جایگاه (پست عذاب اور)‌ آن ستمگر قرار دهد. هان (ای مردم) بدانید که اینها (بنی امیه) تن به فرمانبری از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهی را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده‌اند، درآمدهای عمومی (بیت المال) مسلمین را به خود اختصاص داده‌اند و حرام کرده‌اند و من شایسته‌ترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم» (طبری، همان: 5/ 422؛ بلاذری، انساب الاشراف 1417: 3/ 381).

امام حسین (ع) در این بیان ابتدا با استفاده از فرمایش پیامبر اکرم (ص) یک قانون کلی را بیان می‌فرماید و سپس‌ آن را بر بنی امیه، ستمگران روزگار خود، تطبیق کرده و خود را شایسته‌ترین فرد برای تغییر این وضعیت معرفی می‌کند.

حضرت در بیان دیگری زندگی با ستمگران اموی را برای خود ننگ و عار و کشته شدن در راه خدا را شهادت می‌داند:

«ألاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یعمَلُ بهِ ، و أنَّ الباطِلَ لا یتَناهى عَنهُ ، لِیرغَبِ المُؤمنُ فی لِقاءِ اللّه ِ مُحِقّا ، فإنّی لا أرَى المَوتَ إلاّ سَعادَهً ، و لا الحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما؛ آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل بازداشته نمی‌شود؟ (در چنین شرایطی) باید مومن خواهان دیدار خدا باشد. من چنین مرگی را جز شهادت، و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‌بینم (طبری، همان: 5/ 425؛ خوارزمی، همان: 2/ 5).

از آنچه گذشت روشن شد انحرافات گسترده‌ای که در جامعه اسلامی به وجود آمده بود، اسلام و مسلمانان را تهدید می‌کرده و اقتضای قیام داشته است و بر عموم مسلمانان مخصوصا بر فرهیختگان که این تهدیدات را درک می‌کردند قیام واجب بوده است. نهضت امام حسین (ع) بر اساس اظهارات خود‌ آن حضرت، بر مبنای احکام عمومی اسلام درباره امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با بدعت و مبارزه با ستمگران انجام گرفته است. اما توانایی امام حسین (ع) برای دستیابی به اهداف تعیین شده مسئله‌ای است که در اینجا درباره‌ آن توضیح می‌دهیم.

پایه‌های اصلی قدرت امام حسین (ع) در دستیابی به اهداف

بر اساس آنچه منابع تاریخی گزارش کرده‌اند، امام حسین (ع) این توانایی را در خود می‌دید که اگر قیام کند، به اهداف مورد نظرش (یعنی بیدار کردن مردم، زیر سوال بردن مشروعیت امویان و احیای ارزش‌های اسلامی) دست یابد، گرچه این کار به شهادت خود و اصحابش منجر شود. چنان که تاریخ گواهی می‌دهد، پیش بینی امام حسین (ع) درست بود و نهضت عاشورا مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد و امویان مشروعیت خلافت را از دست دادند. قیام‌های متعددی در حجاز و عراق بر ضد آنان انجام گرفت و پس از سه سال سقوط کردند.

پایه‌های قدرت حضرت چند امر بوده است که به اختصار آن‌ها را مرور می‌کنیم:

1. جایگاه خانوادگی امام حسین (ع)

امام حسین (ع) به عنوان سبط پیامبر اکرم (ص) و فرزند امیرمومنان (ع) موقعیت ممتازی بین مسلمانان داشت.‌ آن حضرت در موارد متعددی با تکیه بر جایگاه خانوادگی‌اش، بیعت با یزید را غیرممکن می‌شمارد و قیام بر ضد او را بر خود لازم می‌داند. امام (ع) در برابر حاکم مدینه، ولید بن عقبه، که از حضرت برای یزید بیعت می‌خواست فرمود:

« نَّا أَهْلُ بَیتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلاَئِکَهِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لاَ یبَایعُ بِمِثْلِهِ؛ ای امیر! ما اهل بیت نبوت و معدن رسالتیم. ماییم که فرشتگان به خانه ما رفت و آمد دارند و محل نزول رحمت الهی هستیم؛ عالم با ما آغاز گشت و با ما به پایان خواهد رسید، ولی یزید مردی است فاسق، شراب خوار، خونریزی متجاهر به فسق، شخصی همچون من با فردی چون او بیعت نمی‌کند.» (خوارزمی، همان: 1/ 267؛ مجلسی، همان: 44/ 267).

هنگامی که حضرت در مقابل سپاه عبیدالله بن زیاد قرار گرفت، با اشاره به شخصیت خانوادگی و معنوی خویش اطاعت از او را غیرممکن دانست (طبرسی، الاحتجاج 1416: 2/ 99).

حتی دشمنان امام حسین (ع) نیز به این حقیقت اعتراف داشتند. ولید در پاسخ مروان که به رفتار او در مقابل امام حسین (ع) اعتراض داشت گفت:

«وای بر تو! تو به من می‌گویی دین و دنیای خود را از دست بدهم! به خدا سوگند، دوست ندارم که مالک دنیا باشم و حسین را کشته باشم ... به خدا سوگند، کسی که خدا را با خون حسین ملاقات کند، میزان عملش سبک است و خدا روز قیامت به او نظر نمی‌کند و به او رحمت ننماید و برای او عذابی دردناک خواهد بود.» (خوارزمی، همان: 189).

مردم به سنان بن انس گفتند: «حسین بن علی، پسر فاطمه، دختر رسول خدا (ص)، و بزرگ و سرور عرب را کشتی. اکنون نزد امیرانت برو و پاداش خویش را از ایشان طلب کن. اگر برای کشتن او همه بیت المال را به تو بدهند باز کم است». او در مقابل خیمه عمر بن سعد ایستاد و با صدای بلند گفت:

«امْلَأْ رِکَابِی فِضَّهً وَ ذَهَباً، إِنِّی قَتَلْتُ الْمَلِکَ الْمُحَجَّبَا، قَتَلْتُ خَیْرَ النَّاسِ أُمّاً وَ أَباً وَ خَیْرَهُمْ إِذْ یُنْسَبُونَ نَسَبا؛
رکابم را از طلا و نقره پر کن؛ زیرا من پادشاهی گرانقدر را کشتم. بهترین مردم از نظر پدر و مادر را کشتم؛ او را که از جهت نسب نیز از همه برتر بود.» (ازدی، همان: 202).

استاد مطهری به نقل از عقاد در این باره می‌نویسد:

«موضوع نسب امام حسین (ع) و محبت زائدالوصف پیغمبر (ص) را در تحلیل قضیه کربلا نباید از یاد برد، زیرا با این مقیاس کاملا می‌توانیم بفهمیم که سپاه یزید چگونه مردمی بدون ایده‌ال و منفعت‌پرست بودند و چگونه به رغم احترامی که برای امام حسین (ع) در دل قائل بودند عمل می‌کردند» (مطهری، همان: 3/ 135).

بنابراین، امام حسین (ع) موقعیت ممتازی از نظر خانوادگی در بین مسلمانان داشت و با توجه به ویژگی‌های شخصیتی که برگرفته از دامن‌های پاک و آموزه‌های تربیتی مکتب وحی بود، این توان را در خود می‌دید که در مقابل امویان بایستد و امر به معروف و نهی از منکر کند.

2. شخصیت دینی و مذهبی امام حسین (ع)

امام حسین (ع) از نظر دینی و مذهبی نزد همه مسلمانان از اعتبار بالایی برخودار بود. عده‌ای از مسلمانان به امامت و عصمت او معتقد بودند و او را حجت خدا بر خلق و وارث خلافت پیامبر (ص) می‌دانستند و عده‌ای دیگر گرچه امامت او را باور نداشتند، فضایل معنوی او را قبول داشتند. بسیاری از مسلمانان می‌دانستند پیامبر (ص) او را به عنوان سید جوانان اهل بهشت‌، یکی از اعضای اهل بیت، محبوب خدا و رسول خدا و یکی از اصحاب کسا معرفی کرده است، و او آگاه‌ترین فرد امت (در عصر خویش) به کتاب و سنت و صاحب فضایل و کرامات می‌باشد.

قبل از اینکه نمونه‌هایی تاریخی را متذکر شویم که جایگاه دینی امام را در جامعه نشان می‌دهد، نامه یکی از شیعیان به حضرت را نقل می‌کنیم که از این جهت حائز اهمیت است. یزید بن مسعود[7] در نامه ای از طرف جمعی از شیعیان بصره با این مضمون، به امام حسین (ع) می‌نویسد:

«بعد از حمد و درود، نامه تو به من رسید و فهمیدم آنچه را مرا به‌ آن دعوت نمودی که نصیبم را از اطاعت تو دریابم و از یاری تو به بهره خود توفیق یابیم. قطعی است که خداوند متعال هرگز روی زمین را از تکاپوگران در مسیر خیر و کمال و راهنمای راه نجات به بشریت خالی نمی‌گذارد و شمایید حجت خداوندی و امانت او در زمین. شما درخت زیتونه احمدی مانند شاخه‌ها سر برآوردید. درخت محمدی ریشه اصلی است و شما شاخه‌ آن هستید. اکنون بر روی بال فرشته سعادت، قدم بر سرزمین ما بگذار. من گردن‌های قبیله بنی تمیم را برای اطاعت از تو فرود آوردم‌ام. اشتیاق آنان به اطاعت از تو شدیدتر از اشتیاق شتران تشنه برای ورود به آب است. همچنین، قبیله بنی اسد را تسلیم اوامر تو نموده‌ام و آلودگی‌های سینه‌های آنان را با اولین بارقه، با آب باران ابر شستم.» (سید ابن طاووس، اللهوف 1348: 43؛ مجلسی، همان: 44/ 37).

این نامه مخلصانه و پرمعنا از طرف یزید بن مسعود، یکی از واضح‌ترین دلایل عظمت امام حسین (ع) نزد عده‌ای از مسلمانان است که امامت او را پذیرفته بودند و او را حجت خدا بر خلق می‌دانستند. شواهد نشان می‌دهد که این دسته از مسلمانان تعدادشان زیاد نبوده است؛ اما دلایل فراوانی وجود دارد که حاکی از این است که همه مسلمانان حجاز و عراق به جایگاه والای دینی و معنوی امام حسین (ع) در مرتبه‌ای پایین‌تر از آنچه گذشت معتقد بوده‌اند. در اینجا برخی از‌ آن دلایل را متذکر می‌شویم:

الف. وقتی امام حسین (ع) وارد مکه شد، مردم گروه گروه به محضر امام (ع) رسیدند و عبدالله بن زبیر را که زودتر از‌ آن حضرت وارد مکه شده بود رها نمودند. دینوری در این باره می‌نویسد:

«وقتی حسین بن علی (ع) وارد مکه شد، مردم گرد او جمع شدند و عبدالله بن زبیر را ترک کردند. این امر بر ابن زبیر گران آمد و فهمید تا حسین (ع) در مکه است کسی نزد او نمی‌آید. و مردم صبح و شام دسته‌دسته دور حسین (ع) گرد می‌آمدند» (دینوری، همان: 209).

ب. اکثر مردم کوفه با اعتقاد به فضایل و کمالات امام حسین (ع) هزاران نامه به او فرستادند و درخواست کردند رهبری اجتماع آنان و مبارزآتشان را بپذیرد. شیخ مفید در این باره می‌نویسد:

«وقتی مردم کوفه از مرگ معاویه و استنکاف حسین بن علی (ع) از بیعت مطلع شدند، در منزل سلیمان بن صرد گرد آمدند. وی به آنان گفت: «حسین (ع) از مدینه به طرف مکه حرکت کرده است و شما شیعیان او و پدرش هستید. اگر آمادگی فداکاری در راه او را دارید، به‌ آن حضرت (ع) نامه بنویسید ... حاضران گفتند: ما آماده‌ایم در راه او جان‌فشانی کنیم و از خون خود بگذریم ... و نامه‌های متعددی برای دعوت از حسین (ع) نوشتند.» (شیخ مفید، الارشاد 1413: 2/ 378).

محتوای نامه‌هایی که مردم کوفه به امام نوشتند، به خوبی اعتقاد آنان درباره جایگاه دینی امام حسین (ع) را نشان می‌دهد.

ج. کسانی که به جنگ امام حسین (ع) آمده بودند نیز به عدالت و منزلت دینی وی معتقد بودند؛ چنان که وقتی سپاه حر با امام (ع) برخورد کردند، با او نماز جماعت برپا کردند. مورخان نوشته‌اند: پس از اینکه سخنرانی امام حسین (ع) برای سپاه «حر» به پایان رسید وقت نماز ظهر بود. حضرت به موذن فرمود: «اذان بگو.» سپس به حر گفت: «آیا می‌خواهی با سپاه خود نماز بخوانی؟» پاسخ داد: «خیر؛ بلکه با شما نماز می‌خوانیم.» آنگاه هر دو سپاه پشت سر امام حسین (ع) نماز خواندند (شیخ مفید، همان: 2/ 427؛ امینی، همان: 1/ 589).

گفت و گوی حر پس از دریافت نامه عبیدالله با اصحابش نیز از این جهت جالب توجه است. ابن اعثم در الفتوح جریان را چنین نقل کرده است:

حر گفت: «این مخذول مردود عبیدالله بن زیاد نامه‌ای به من نوشته و فرموده که حسین بن علی (ع) را گرفته پیش او ببرم. چندان که در این کار ‌اندیشه می‌کنم، از خویشتن باز نمی‌یابیم که سخنی گویم یا کاری کنم که حسین (ع) را ناخوش آید. در این کار عظیم فرومانده‌ام.» پس مردی از اصحاب حر، به نام ابوالشعشا، روی به رسول عبیدالله آوردم گفت: «مادرت در فراق و عزایت باد به چه کار آمده‌ای؟»

جواب داد: «امام خویش را طاعت داشتم و بر بیعت خویش وفا کردم و نامه امیر خویش به نزد حر آوردم.»

ابوالشعشا او را گفت: «به جان و سر من که در این طاعت که امام خویش را متابعت کردی نزد خدای تعالى عاصی شدی، خویشتن را هلاک کردی. دنیا و آخرت خود را به فساد آوردی و آتش دوزخ را برای خود مهیا داشتی. صفت امام تو این است که خدای تعالی در مصحف مجید می‌فرماید: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یدْعُونَ إِلَى النّارِ وَ یوْمَ الْقِیامَهِ لاینْصَرُونَ» (قصص: 41).

این گزارش نشان می‌دهد بسیاری از کسانی که برای جنگ با امام حسین (ع) آماده شده بودند نیز به قداست او معتقد بودند؛ حتی فرماندهی سپاه ابن زیاد، یعنی عمر بن سعد نیز منزلت الهی حسین (ع) را باور داشت. مورخان درباره او نوشته‌اند: او هنگام پذیرش فرماندهی سپاه گرفتار تحیر عجیبی بود و خود را بین دنیا و آخرت، بهشت و جهنم می‌دید و جنگ با حسین (ع) را ملازم با جهنمی‌شدن می‌دانست؛ اما در اثر بی‌بندباری و دنیاطلبی فرماندهی سپاه ابن زیاد را پذیرفت (صدوق، الامالی: 155).

حمزه بن مغیره بن شعبه که پسر خواهر عمر بن سعد بود، وقتی شنید عمر می‌خواهد به جنگ حسین (ع) برود، به او گفت:

«از اینکه تصمیم به جنگ با حسین بگیری و با خدا مخالفت نمایی و رحم را قطع کنی، به خدا پناه می‌برم. سوگند به خدا، اگر از همه دنیای خویش، مال و سلطنت روی زمین که از‌ آن تو باشد، دست برداری، بهتر است از اینکه در حالی که خون حسین به گردن تو باشد خدا را دیدار کنی.» (طبری، همان: 5/ 409؛ ابن اثیر، الکامل: 3/ 283).

عبدالله علایلی دراین‌باره می‌نویسد:

«خلافی نیست در اینکه حسین (ع) برای همه مردم محبوب بود و در میان همه گروه‌ها و طبقات مردم، برگزیدگی خاصی داشت. حسین از جاذبه‌ای برخوردار بود که همه مردم به قداست او معتقد بودند و بالاتر از دیگران به او می‌نگریستند» (علائلی، همان: 139).

بنابراین، امام حسین (ع) به دلیل‌ آن شرافت نسبی و این جایگاه دینی، موقعیت ممتازی در جهان اسلام داشت. این موقعیت از طرفی برای امام حسین (ع) مسئولیت ویژه‌ای ایجاد می‌کرد و از طرفی به او اطمینان می‌داد که اگر در برابر نظام فاسد اموی بایستد، مشروعیت‌ آن را زیر سوال می‌برد و در جلوگیری از انحرافات و بیداری مسلمانان موثر خواهد بود و اگر کشته شود، خون وی هدر نمی‌رود.

3. اصحاب با شخصیت

شخصیت معنوی و اجتماعی اصحاب امام حسین (ع) نیز یکی از عناصر اقتدار و پایه‌های مهم توانایی امام حسین (ع) در نهضت عاشوراست. اصحاب امام حسین (ع) نه تنها از نظر معنوی صاحب مقامات عالیه بودند، بلکه از نظر اجتماعی نیز عمدتا شخصیت‌های برجسته به شمار می‌رفتند.

بدون تردید، وجود افراد بزرگواری چون عباس بن علی (ع)، علی اکبر، مسلم بن عقیل، مسلم بن عوسجه، زهیر بن قین، حبیب بن مظاهر و دختر علی بن ابی طالب زینب کبری و... در سپاه امام حسین (ع)، مشروعیت قیام را نزد مردم تثبیت می‌نمود و در رسیدن‌ آن به اهداف مقدسش حائز اهمیت بود (نک: جمعی از مولفان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا 1381).

4. آگاهی مردم از فساد امویان

مطلب مهم دیگری که نباید در تحلیل نهضت عاشورا مورد غفلت قرار گیرد، آگاهی مردم از حقانیت و عدالت طلبی امام حسین (ع) و فساد امویان است. در زمان امام حسین (ع)، بر خلاف زمان امام حسن (ع)، مسلمانان به خوبی از ظلم فساد امویان مطلع بودند به ویژه مردم عراق و حجاز طعم تلخ ستم امویان را چشیده بودند. چنان که وقتی از عدم بیعت امام آگاه شدند، نامه‌های فراوانی به حضرت نوشتند. گرچه به دلیل سرسپردگی خواص به دنیا و زبونی و پستی خودشان حاضر به فداکاری نشدند، ولی پیروان جبهه حق و باطل را می‌شناختند. این مسئله از عوامل عمده برای نهضت عاشوراست.

در اینجا تنها به دو مستند تاریخی اشاره می‌کنیم: مجمع بن عبدالله خطاب به امام حسین (ع) گفت:

«وأمّا سائِرُ النّاسِ بَعدُ، فَأَفئِدَتُهُم تَهوی إلَیکَ، وسُیوفُهُم غَدا مَشهورَهٌ عَلیکَ؛ توده مردم دل‌هایشان به سوی تو متمایل است و اما فردا شمشیرهایشان علیه تو از نیام بر خواهد آورد.» (طبری، همان: 5/ 405؛ دینوری، همان: 245).

فرزدق نیز پس از گزارش بی‌وفایی مردم کوفه به امام حسین (ع) گفت:

قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ وَ سُیوفُهُمْ عَلَیْکَ (ابن اثیر، همان: 4 / 41)

در روز عاشورا عده‌ای نظاره‌گر کشته شدن امام بودند و اشک می‌ریختند و دعا می‌کردند و می‌گفتند: خدایا، حسین را یاری کن (مقرم، مقتل الحسین 1372: 189).

این شرایط اجتماعی به امام حسین (ع) این اطمینان را می‌داد که اگر این قیام منجر به شهادتش شود، جلوی جریان انحرافی را تا حد زیادی خواهد گرفت و حکومت امویان را از مشروعیت خواهند ‌انداخت.

نتیجه از آنچه گذشت روشن شد در سال 61 هجری انحرافات گسترده‌ای جهان اسلام را فرا گرفته بود و مطابق قرآن و سنت قیام برای اصلاح آن‌ها واجب بود. امام حسین (ع) با توجه به موقعیت فردی و اجتماعی که داشت، خود را شایسته‌تر از هر کسی برای قیام و اصلاح امور می‌دانست. امام (ع) با جایگاه رفیعی که در جامعه اسلامی داشت، می‌دید اگر با عده‌ای از افرادی که آن‌ها نیز از چهره‌های دینی و مذهبی هستند بر ضد حکام فاسد اموی (که مسلمانان نیز با سابقه بد آنان اشنا بودند) قیام کند، آنان را مفتضح می‌کند و اسلام عزیز را از تحریف و التقاط حفظ می‌نماید. لذا سرمایه‌گذاری در این امر را مطلوب می‌دانست و یقین داشت این سرمایه‌ها هرچه گرانقدر باشد، می‌تواند اسلام را حیات مجدد ببخشد و ارزش دارد.

به بیان دیگر، امام حسین (ع) به دلیل آگاهی‌هایی که از شرایط اجتماعی و وضعیت خود و دشمن داشت، بر این باور بود که اگر به همراه اصحاب صالح خود بر کاخ بلورین امویان که با نیرنگ و زور و تزویر برپا شده است ضربه وارد کند،‌ آن را متلاشی می‌نماید. چنان که تاریخ نشان داد، ارزیابی امام حسین (ع) از اوضاع جهان اسلام درست و واقع‌بینانه بود و قیام او برای همیشه اسلام را بیمه کرد.

کتاب‌نامه

قرآن کریم.

ابن اعثم، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1372.

ابن اعثم، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، محقق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ق.

ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب ال ابی طالب، محقق، یوسف البقاعی، بیروت، انتشارات ذوی القربی، 1421ق.

ابوبکر بن العربی، العواصم من القواصم، تحقیق و تعلیق محب‌الدین الخطیب، قاهره، قاصر المکتبه السلیفه.

ازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (ع)، تحقیق حسن الغفاری، قم، چاپخانه علمیه، دوم، 1364.

استادی، رضا، بیست مقاله، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374.

امینی، عبد الحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366.

بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، 1417ق.

جعفری، محمد تقی، امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت تهران، موسسه نشر آثار محمد تقی جعفری، 1380.

جمعی از پژوهشگران تاریخ، تاریخ و مقتل جامع امام حسین (ع)، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی 8، 1389.

جمعی از مولفان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، قم، 1381.

جمعی از نویسندگان، کار با تفسیر نمونه، تهران، دار الکتاب الاسلامیه، 1353 ق.

حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1404ق.

خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (عتحقیق محمد السماوی، قم، 1418ق.

دینوری، ابن قیبه، الامامه و السیاسه، قاهره، مکتبه و المصطفی البایی.

دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر، قاهره، دار احیاء الکتب العربی. 18. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، تهران، انتشارات جهان، 1348.

شیخ صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن حسین، الامالی، موسسه البعثه، اول، 1417ق.

شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، 1413ق.

طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، دار اسوه، دوم، 1416ق.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، محقق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث العربی، 1387 ق.

عبد الرحمن، محمد بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، (المقدمه)، بیروت، دارالمکتبه 1413ق.

عبد المحمادی، حسین، زمینه‌های ‌قیام عاشورا، قم، نشر زمزم هدایت، 1385. 25. عفیفی، محمد، محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه، بیروت، دار الفکر، 1354.

علائی، عبدالله، برترین هدف در برترین نهاد، مترجم سید محمد مهدی جعفری، تهران، فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374.

قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، فی مصیبه سیدنا الحسین المظلوم، محقق رضا استادی، قم، مکتبه بصیرتی، 1405ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363.

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، دوم، 1403.

مجله رساله الاسلام، قاهره، ش1، ص 85.

مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، قم، صدرا، 1367.

مقرم، عبد الرزاق، مقتل الحسین (ع)، انتشارات شریف الرضی، 1372.