1- مقدمه

عنوان مقاله حاضر «حکمت در دیوان امام حسین (ع)» است. از آن‌جایی که حکمت، مضمون ارزشمندی در میان اشعار حسین ‌بن علی (ع) است، نگارنده از میان سایر موضوعات، آن را برگزیده است. ارزشمندی موضوع را پژوهشگر بدین گونه بیان می‌نماید که حکمت، مبنای آموزه‌های دینی - اخلاقی و مضامین دیگر است. مادامی که انسان روحیه اعتماد به نفس، ایثار، ازخودگذشتگی، قیام بر ضد ستم، دفاع از حقوق خویش و مانند آن را که امام حسین (ع) و دیگر ائمه معصومین (ع) در اشعار، احادیث و خطبه‌های خود بدان اشاره کرده‌اند، در خویشتن نپروراند، سعادت دنیوی و اخروی برایش حاصل نمی‌شود.

انگیزه و هدف محقق را از پژوهش حاضر چنین بدانید :

نخست؛ شناساندن آن دسته از اشعار ایشان که مضمون حکمی دارد. دوم؛ شرح ابیات عربی به فارسی و مکتوب نمودن نکات حکمی ارزنده. سوم؛ نمایاندن این حقیقت که حکمت زمینه وصول زهد و عرفان است. چهارم؛ اشعار حکمی امام حسین (ع) از آیات کریمه حضرت حق تأثیری شگرف گرفته است.

بر کسی پوشیده نیست که مدرکات بشری هر یک به گونه‌ای اذهان بشر را به خود مشغول داشته و به نوعی بر او اثر گذاشته‌اند. در میان همه آن‌ها آنچه پیش از همه در تکامل فکر و فرهنگ انسان موثر بوده، تاریخ ادیان و مذاهب است که از جهت تاریخ عمومی، یکی از عوامل محرک تاریخ انسان‌ها، حوادث، وقایع مهم اقوام و ملل به شمار می‌رود. چه تنها با مطالعه دقیق تاریخ ادیان و مذاهب است که می‌توان موقعیت فکری و دینی هر ملتی را مشخص نمود و سیر تحولی و تطورات فرهنگ و تمدن آن را نشان داد. حکمت در دیوان امام حسین (ع) که موضوع مورد بحث ما در این مقاله است از جمله همین مذاهب انشعابی است که با انسان همراه بوده و در وجود وی مخمر است و در هر دوره و مسلکی به گونه‌ای ظاهر گشته است.  آنچه نظر انسان را در بادی امر بیش از همه جلب می‌کند، توجه خاص پیشوایان اسلام است که با دید واقع‌بینانه و عالمانه خود به مسأله می‌نگرند. از سویی دیگر به دلیل این که مسلمانان مفاهیم حکمت را با قداست و زهد مکتبی خود نزدیک می‌دیدند، هماره به حکمت اهتمام داشته و بر آن شدند که منشأ حکمت، تصوف و اصطلاحات گوناگون آن را عمیقاً درک کنند. خلاصه کلام این که حکمت، بن‌مایه تصوف و عرفان است و تصوف در اسلام با مشخصات بارزی ارائه می‌شود. در مراحل اولیه جهت تزکیه و تهذیب نفس و آراستن آدمی به ملکات فاضله باید از تمام هواجس نفسانی رهایی یابد و خود مظهر و مجلای حق گشته و در ذات الهی مستغرق شود.

2- شیوه پژوهش

اسلوب به کار گرفته شده در این پژوهش همان سبک توصیفی - تحلیلی بر مبنای کتب تاریخی متعدد از جمله «ادب الحسین و حماسه»، «بحارالانوار لددر الاخبار الأئمه والأطهار»، «کشف الغمه فی معرفه الأئمه» و مانند آن‌هاست. نخست حکمت در لغت و اصطلاح مکتوب شده است، سپس اشعار حکمی ایشان به ترتیب عناوین مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفته است. توجه بدین نکته ضروری است؛ از آنجایی که اشعار امام حسین (ع) به ایشان منسوب است، علاوه بر دیوان وی به کتب تاریخی دیگر که اشعار حسین (ع) در آن‌ها مستند است، اشاره شده است.

3- بیان مسئله

درباره زندگانی امام حسین (ع) کتب و مقالات متعدد و متنوع به قلم تحریر بزرگان درآمده است و حتی اشعاری منتسب به ایشان نیز در قالب دیوان شعر وی تدوین شده؛ اما تاکنون مضامین شعر حسین ‌بن علی (ع) از نظر بزرگان مورد کاوش قرار نگرفته است. از این روی بر آن شدم در میان تمامی درون‌مایه‌های متنوع دیوان وی حکمت را برگزینم و اشعار حکمی ایشان را تحلیل و تفسیر نمایم زیرا اشعار حکمی امام حسین (ع) در دیوان وی نسبت به سایر موضوعات از کثرت ویژه‌ای برخوردار است.

4- پیشینه پژوهش

کتب و مقالات ارزشمندی درباره شرح احوال، سیره امام حسین (ع) و حتی اشعار ایشان به‌وسیله اهل فن نوشته شده است اما تاکنون «حکمت» به عنوان موضوعی مستقل، محتوای یک مقاله یا کتاب را شامل نشده است، از این رو امید است پژوهش حاضر مددی باشد به محققان آتی که در این راه گام می‌نهند.

5- حکمت در لغت

«الحکمه» به کسر، سپس سکون و فتحه میم به معنای دل، علم، حکمت، نبوت، قرآن، انجیل و هر آن‌چه که در جایگاه آن قرار گیرد، است. فرزانگی، حکمت، شناخت برترین کارها به وسیله برترین دانش‌ها، علم و عدل، عدالت، دادگری، دلیل و سبب است. خداوند متعال می‌فرماید: (وَلَقَد آتَینَا لُقمَانَ الحِکمَهَ): همانا دادیم به لقمان حکمت را. گویند: «حِکمَهُ التَّشرِیعِ»: دلیل قانون گذاری. (ابن منظور، 1426ق: 3/901؛ الحسینی الزبیدی، 1974م: 3/562؛ حاجی خلیفه، 1951م: 443).

6- اصطلاح حکمت

حکمت در اصطلاح معانی گسترده‌ای دارد که پرداختن کامل به آن در مجال این نوشته نمی‌گنجد ولی تا جایی که در توانمان باشد به آن می‌پردازیم. حکمت در اصطلاح متکلمان در دو معنا به کار رفته است: حکمت علمی، حکمت عملی.

1- حکمت علمی

حکمت علمی عبارت است از بهترین علم به بهترین معلوم که مصداق اعم آن علم خداوند به ذات و افعال خود است.

2- حکمت عملی

حکمت عملی خود بر دو قسمت است؛ یکی به معنای احکام و اتقان در آفرینش و تدبیر موجودات؛ دیگر به معنای تنزه خداوند از افعال نارواست. علامه حلی (543-606 ق = 1071-1134م) معنای یاد شده از حکمت را چنین بیان کرده است؛ حکمت گاهی به معنای معرفت اشیاست و گاهی به معنی انجام کاری به وجه تکمیل و احسن و چون هیچ معرفتی برتر از معرفت خداوند نیست، پس خداوند به هر دو معنا حکیم است. تنزه و پیراستگی؛ فخرالدین رازی (648-726 ق = 1176-1254 م) در این باره گفته است: حکمت عبارت است از تقدس خداوند از انجام آنچه نارواست. بدین قرار حکمت، اکتساب فطرت ثانی و علم به ماهیت و اعیان اشیاء و توجه به نفس الامر است که این همان ساحت و موطن دوم بشر و مرحله‌ای از مراحل سیر او از ظاهر به باطن امور محسوب می‌شود. ورای این دو موطن (معرفت علمی و عملی) موطن و ساحت سومی نیز هست  و آن علم بی‌واسطه حضوری به اعیان و حقایق اشیاء است که انسان از طریق دل و انس به حق، حاصل می‌کند. (العاکوب، 1989م: 25-40

7- انگیزه‌های امام حسین (ع) از مضامین حکمی در شعر

نخستین انگیزه ایشان از حکمت، برقراری ارتباط میان زهد و حکمت است؛ زیرا حکمت مطلع زهد است و اگر انسان بخواهد به خوشبختی دنیا و آخرت دست یابد ضروری است که کارهای نیک انجام دهد. کارهایی که ائمه (ع) به دفعات در خطبه‌ها، احادیث و اشعار خود بدان اشاره فرمودند و این همان راز جاودانگی بشریت در آخرت است. انگیزه دوم ایشان، فراخواندن مردم به نیکی است؛ مانند: انفاق، اطعام یتیم، صبر، بخشش، سخاوت، عدل، انصاف، احترام به معلم، انقلاب در ضدیت با ستم، دفاع از حق و قناعت است. سومین انگیزه ایشان را باید در نهی از اعمال ناپسند مانند: اسراف و تبذیر، بخل و حسد، در نکوهش ستم و اندوختن ثروت جست (دیوان حسین‌بن علی (ع): 96-139).

می‌توان نخستین انگیزه امام حسین (ع) را به ضرورت این چنین بیان نمود: رهایی، آزادی، گذر از جهان مادی، زهد و ورع و تقوی، توسل به درگاه حق، صفای باطن، زدودن رنگ‌ها و تیرگی‌های نفس و سرانجام اتکای به حق و بریدن از هر چه جز اوست.

این است مظاهر مشخصه و بارز حکمت، زهد و عرفان، با رسیدن به وارستگی که بایسته انسان است از هر چه رنگ تعلق است به درآیند و با الهام از نیروی غیبی و امداد از فیض ربانی در بساطت هستی دور از هیاهو بزیند. رهایی، رهایی انسان از انسان و رهایی از رهاشده‌ها، می‌خواهم از رهایی هم رها شوم، زیرا رهایی یافته نیز با فرار و گریز از غم‌ها با حالتی ترسان و لرزان در گوشه‌ای لمیده و سکوت وحشت‌زای تنهایی و عزلت را بر فریادهای ناهنجار توده‌ها برگزیده است. ای کاش کاشکی وجود نداشت و آرزوهای ناشناخته و امیال ناخواسته، روح آدمی را نمی‌فسرد و رهایی در خارج از همه این غم‌ها و تیرگی‌ها، تحقق می‌یافت. اگر رهایی به معنای مطلق خود مستقلاْ وجود پیدا می‌کرد، چگونه هستی‌ای با خود می‌آورد و آیا این نوع هستی با مفهوم رهایی مطلق که در ازلیت هستی قرار دارد، ارتباط پیدا می‌کرد و یکی می‌شد؟ یا هستی مبهمی در عالم خیال برای آن فرض می‌کردیم که تنها در عالم تخیل در آرزوی وصول آن می‌زیند و هیچ‌گاه به آن نخواهند رسید؟ و آیا بر فرض رهایی، آدمی از چهره زندگی و ترکیب بدر خواهد آمد یا در صورت متنوع و دگرگون هستی در عالم مظهریت و پدیده باقی خواهد ماند؟ بیان حال در مقال نمی‌گنجد و مقال نیز به زبان حال در نمی‌آید. چه هر دو نامفهوم و از مغزی تراوش می‌کنند که در حیطه امکان، عجز و ناتوانی خویش را در معرض نمایش قرار داده است.

نگاه در نگاه غرق می‌شود و هر دو جز پنداری نخواهند بود که ناخودآگاه در لابه‌لای هستی خود که حاکی از تزاحم و تضاد است، جلوه‌گر می‌شوند. در میان این همه ابهام و ناباوری، انسان موجودی ناشناخته، برمی‌خیزد و در بلندای اندیشه خود و ژرفای بینشش، چهره خدایی به خود می‌گیرد. او در صورت انسانی، ادعای خدایی می‌کند و ندای «انا الحق» درمی‌دهد و در ورای خلقت مادی می‌اندیشد و تجلی‌گاه فکرش سر بر آستان قدس برمی‌آورد و با بیان «بار دیگر از ملک پران می‌شوم/آنچه اندر وهم آید آن شوم» از چهره‌ها و پدیده‌ها بالاتر می‌رود و رویدادها و حوادث را درمی‌نوردد. این انسان به اصطلاح والا چه می‌گوید؟ در حالی که ثقل حیات وی را در خود حل کرده و نیازهای مادی وی را احاطه کرده است، می‌خواهد در بساطت هستی و آرامش خارج از سنگینی حیات زندگی کند.

تصوف و عرفان زاییده حکمت است و در این مرحله انسان را در جهان ویژه‌ای قرار می‌دهد. وی با وهم، خیال و مالیخولیا آسمان و زمین را به هم می‌بافد و از سنگ پنبه و از ریشه، تیشه می‌سازد. او از روابط معقول اشیا خارج گشته و بدون توجه به مناسبات عادی امور با ذکر صغری و کبراهای نامعقول به نتایج خاصی می‌رسد که به هیچ وجه با موازین عقلی و علمی ارتباط ندارد و چون با این اندیشه خود نمی‌تواند توجیهی در تبیین روابط اشیا ارائه دهد، ناچار با گزینش رابطه نامعقول، جهان را هیچ می‌شمارد و بر آن می‌شود که از همه نمودها و پدیده‌ها، بالاتر رفته و با جرأت بگوید: «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» (دیوان حافظ: 28) (گل‌بابا سعیدی، 1377 ش: 78-79).

8- نشانه‌های حکمت در اشعار امام حسین (ع)

1-8- در نکوهش ستم

علی‌ بن عیسی ‌بن ابوالفتح اربلی گفت: روزی مردی از اهل «سَلع» این ابیات را برایم خواند. گفتم: آن‌ها را برایم بنویس. گفت: این چه ردای خوبی است که داری! و من آن ردا را همان روز به ده دینار خریده بودم. آن را بر دوش او افکندم و او هم آن ابیات را برایم نگاشت و آن، چنین است: ابوعبدالله حسین‌ بن علی ‌بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم ‌بن عبد مناف ‌بن قُصی گفت: (میبدی، 1374 ش: 1/10)

«ذَهَبَ الذین اُحُبُّهُم و بَقیتُ فیمَن لا أحِبُّه
فیمَن أراهُ یَسبُّنی ظهر المَغیبِ وَ لاأسُبُّه
یَبغی فَسادی مااستَطاعَ و آمُرُهُ ممّا أرُبُّه
وَ یری ذُبابَ الشَّرِّ مِن حَولی یَطِنُّ و لا یَذُبُّه»

(دیوان امام حسین (ع): 106؛ الاربلی، 1381، 2/246؛ صابری الهمدانی، 1395، 22 و 23)

آن‌ها که دوستشان می‌داشتم، رفتند و در میان آنان که دوست نمی‌دارمشان مانده‌ام، آن که می‌بینم در پشت سر دشنامم می‌دهد و من با او چنین نمی‌کنم تا تواند تباهی احوال مرا می‌جوید حالی که من بدانچه روزگارش را نیک گرداند فرمانش می‌دهم. از کینه‌ای که دارد نیرنگ بازی می‌کند و بدین کار، من تن درنمی‌دهم و می‌بیند که شر، چون یک مگس به دور من می‌پرد و آن را نمی‌داند: (الاربلی، 1381 ق: 1/10 – 15)

«أفلا یعیجُ بِعقلهِ أفلا یَثُوبُ إلیهِ لُبُّه
أفلا یری أنَّ فِعلَهُ مِمّا یَسورُ إلَیهِ غِبُّه
حَسبی بِرَبّی کافیاً ما أختَشی و البَغیُ حَسبُه
وَ لَعَّلَ مَن یُبغی عَلَی هِ فَما کَفاهُ اللهُ رَبُّه»

 (دیوان امام حسین (ع): 22)

پس آیا از خرد خویش بهره نمی‌گیرد و آیا دانایی‌اش به وی باز نمی‌گردد. آیا نمی‌بیند که کار او فرجام ناخوش را بدو باز خواهد فرستاد؟ مرا پروردگارم بس است، تا از آنچه می‌ترسم برکنارم دارد، و او را نیز زیاده خواهی‌اش بس خواهد بود و بسا روزی که دیگری بر وی ستم کند و خدای، ستم از وی باز نگرداند. و خداوند بلند مرتبه می‌فرماید:

وَیَومَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیهِ یَقُولُ یَا لَیتَنِی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبِیلا. یَا وَیلَتَی لَیتَنِی لَم أَتَّخِذ فُلَاناً خَلِیلا. لَقَد أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکرِ بَعدَ إِذ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیطَانُ لِلإِنسَانِ خَذُولا. (سوره فرقان، آیه 27-29)

بنابراین بر انسان ضروری است که با پذیرفتن عبرت‌ها و نصایح ائمه (ع) از حقد، ستم و جور بر دیگران دوری نماید و با استعانت از اندیشه و خیالی بکر و سالم با دیگران ارتباط برقرار کند.

2-8- بخشش کردن

امام حسین (ع) در رابطه با بخشش کردن می‌گوید: «آن‌گاه که دنیا به تو روی آورد، از آن بر همه مردم ببخش، پیش از آنکه از دست برود که نه بخشیدن از آن بکاهد، آن‌گاه که روی کرده باشد و نه تنگ چشمی بر جایش بدارد، آن‌گاه که روی گردانده باشد»: (الاربلی، 1381 ق: 2/245)

«إذ جادَتِ الدُّنیا عَلَیکَ فَجُد عَلَی النّاسِ طرّاً قَبلَ اَن تَنَفَّلَتِ
فَلا الجُودُ یُفنیها إذا هیَ أقَلَت وَ لا البُخلُ یُبقیها إذا ما تَوَلَّتِ»

(دیوان امام حسین (ع): ص 114؛ المجلسی، 1403ق: 44/191؛ امین، بی‌تا: 1/579)

هر انجمن فشرده که داریم سرانجام پراکنده خواهد شد و هر آنچه از حلال و حرام که گرد آورده‌ایم بر پسران و دخترانمان پخش خواهند کرد. هم در میان آنان که پیش از مرگ درخور پشیزی و نه هم‌سنگ دانه‌ای، نمی‌دانستیمشان و دوستان پس از ده روزی فراموشمان کنند حالی که دیگر، استخوان‌هایی پوسیده گشته‌ایم و گویی که به مهر با ایشان نیامیخته بودیم و گویا که دوستی همدل، هرگز در میانشان نمی‌زیسته است. (شریفی، 1385 ش: 50-55)

3-8- رستگاری و نیکوکاری

امام حسین (ع) پیرامون نیکوکاری چنین فرموده است: «از کارها آن را بجوی که تو را به راه درستی و رهایی برد و آنچه به زودی از آن امید به نجات بندی و رستگاری، در آن روز که بر موی پیشین سر مردمان چنگ اندازند»

«عَلَیکَ مِنَ الاُمورِ بِما یُؤدَّی إلی سُنَنِ السَّلامَهِ وَ الخَلاصِ
وَ ما تَرجُو النَّجاهَ بِهِ و شیکاً وَ فَوزاً یَومَ یُؤخَذُ بالنَّواصی»

 (دیوان امام حسین (ع): ص 144؛ صابری الهمدانی، 1395ق: ص 55)

هم چنین ایشان تاکید کردند که به بخشش خداوند نتوان رسید مگر با پاک کردن جان از گناهان و نیکی به مردمان باایمان به نرمی تمام و خیرخواهی برای دوران و نزدیکان؛ اگر دست به کار نیکی زنی رستگار شوی و اگر روی گردانی بی‌پناه مانی. خداوند متعال در سوره الرحمن، آیه 41 چنین فرموده‌اند: «گناهکاران از چهره‌هایشان شناخته شوند و پس با موی پیشین سرها و با پاهایشان به چنگ آیند.» در پایان قصیده امام حسین (ع) بدین‌گونه بر رستگاری انسان‌ها تأکید نمودند:

«فَلَیسَ یُنالُ عَفُو اللهِ إلّا بِتَطهیرِ النُّفوسِ مِنَ المَعاصی
وَ بِرِّ المؤمنینَ بِکُلِّ رِفقٍ وَ نُصحٍ لِلأدانی و الأقاصی»

 (دیوان امام حسین (ع): ص 144؛ صابری الهمدانی، 1395ق: 55؛ الحائری، 1993: 415)

4-8- گمراهی انسان

امام حسین (ع) درباره گمراه شدن انسان چنین سروده است:

کَفَی بالمَرءِ عاراً اَن تَراهُ مِنَ الشَّأنِ الرَّفیعِ إلی اِنحطاطِ
علی المذمومِ مِن فِعلٍ حریصاً عَلَی الخیراتِ منقَطِعَ النَّشاطِ
یُشیر بکفِّهِ اَمراً و نهیاً اِلی الخُدّامِ مِن صَدرِ البِساطِ...
لَقد خابَ الشّقِیُّ وَ ضَلَّ عَجزاً وَ زالَ القَلبُ مِنهُ عَنِ النِّیاطِ

(دیوان امام حسین (ع): 148؛ صابری الهمدانی، 1395: 56)

«ننگ یک مرد را همین بس که ببینی از جایگاه خویش به سراشیب می‌غلتد بر کارهای نکوهیده آزمند است و بر انجام نیکی‌ها بی‌اشتیاق از فراز جایگاه خویش، با اشاره انگشت بر چاکران فرمان می‌راند، پندارد که آوازخوانی و پای‌کوبی او بر پل صراط می‌گذارند که بدبخت، ناکام است و از ناتوانی گمراه و شاهرگش بریده است و دل مرده»

(صابری الهمدانی، 1395 ق: 56).

5-8- پاک‌دامنی

امام حسین (ع) اندیشه پاک‌دامنی و خویشتن‌داری را بدین گونه پرورانده است، آیا روی سرزنش خود سوی دیگران کنم، حالی که کژی کار خویشم تمام هویدا باشد؟ اگر مرد پنجاه سال بزید و در وی هیچ نشانه پاک‌دامنی به چشم نیاید هرگز بر او امید رستگاری نرود که او خود آهنگ بیراهه کرده و خویشتن را به هلاکت افکنده است:

«أ أقصُدُ بِالمَلامَهِ قَصدَ غیری وَ أمری کُلُّهُ بادی الخِلافِ
إذا عاشَ إمرؤٌ خمسینَ عاماً وَ لَم یُرَ فیهِ آثارُ العَفافِ
فَلا یُرجی لَهُ اَبَداً رَشادٌ فَقَد أردی بنیَّتِهِ التَّجافی»

(دیوان امام حسین (ع): 148؛ ابن‌الاثیر، 1971 م: 173؛ صابری الهمدانی، 1395ق: 57)

تأکید امام حسین (ع) چنین است که چرا از خود انصاف ندهم و همه توان خویش را در راه راستی به کار نبرم، وای بر من اگر اندرزهایم دیگران را سود رساند و خود، جز چند قافیه‌ای بهره نبرم.

6-8- غرور

کبر و غرور مایه هلاکت اسان است تا آنجا که امام حسین (ع) این گونه اشعاری را به نظم درآورده است:

«فَإِنَّ سَدورَهُ أمسی غُروراً وَ حَلَّ بِهِ مُلِمّاتُ الزَّوالِ
وَ عُرِّیَ عَن ثیابٍ کانَ فیها وَ ألبِسَ بَعدُ أثوابَ اِنتِقالِ»

 (دیوان امام حسین (ع): 178؛ صابری الهمدانی، 1395ق: 53)

بی‌پروای او به خودکامگی گرایید و بلای نیستی بر او فرود آمد و از آن چه در بر داشت برهنه شد سپس پوشاک سفر بر تن کرد از آن پس که خودپسندانه از اسبان، سواری می‌گرفت اکنون او را مردمان، بر دوش خود می‌برند، به سوی گوری که در آن تنها رها خواهد شد حالی که دیگر، خویشان و غلامان از او دورند. راه بر میراث خوار خود گشود و پشت کرد و آن منش‌های بلند، از مرگ بازش نداشت:

«وَ بَعدَ رُکُوبِهِ الأفراسَ تَیهاً یُهادی بینَ أعناقِ الرِّجالِ
إلی قَبرٍ یُغادَرُ فیهِ فَرداً نَأی مِنهُ الأقارِبُ و المَوالی»

 (دیوان امام حسین (ع): 178؛ العسقلانی، بی‌تا: 178؛ صابری الهمدانی، 1395 ق: 53)

«خداوند متعال در سوره لقمان آیه 18 می‌فرماید: «گونه‌ات را با تکبر از مردم برنگردان و با غرور بر روی زمین راه مرو، زیرا خداوند هر متکبر فخر فروشی را دوست ندارد.»

7-8- در نکوهش مال اندوزی

مال اندوزی صفت نکوهیده‌ای است که امام حسین (ع) آن را منع کرده است:

«کُلَّما زِیدَ صاحِبُ المالِ مالاً زِیدَ فی هَمَّهِ وَ فی الاشتِغالِ
قَد عَرَفناکِ یا مُنَغِّصَهَ العی شِ یا دارَ کُلِّ فانٍ و بالِ
لَیسَ یَصفُو لِزاهِدٍ طَلَبُ الزُّه دِ إذا کانَ مُثقَالاً بِالعِیالِ

 (دیوان امام حسین (ع): ص 170؛ امین، بی‌تا: 1/621)

هرچند که دارایی مرد دارا برافزاید اندوه و گرفتاری وی فزونی گیرد. شناخته‌ایم تو را ای مایه تیرگی زندگی و ای خانه هر آن چه کهنه شونده است و نیست گردنده. هیچ زاهدی زهد ناب نخواهد یافت اگر بار خانواده‌ای گران، بر دوش داشته باشد. خداوند متعال در سوره کهف آیه 46 چنین بیان داشته است: «ثروت و فرزندان زینت و زیور زندگی دنیوی هستند و کارهای نیک، از جهت پاداش نزد پروردگار برتر است.»

8-8- مرتکب گناه شدن

«در میانه گناهان و گرفتاری‌ها جای گرفتیم و در هنگامه نافرمانی‌ها و نادرستی‌ها آمدیم کسی از میان رفته و نیکان خوار شده و به خواری آنان نادانان بزرگ گشته‌اند، آمران به معروف روی گردانیده‌اند و نیست کسی تا مردم را از زشتی باز دارد. سرور به بندگی غلام خویش درآمده است و دیگر هیچ ارج و پایه‌ای ندارد. این یکی به آزمندی و مال اندوزی سرگرم است و آن دیگر غافل است و مست و بی‌خبر.»:

«وَقَعنا فِی الخَطایا وَ البَلایا و فی زَمَنِ انتِقاضٍ وَاشتِباهِ...
وَ صارَ الحُرُّ للملوکِ عَبداً فَما لِلحُرِّ مِن قَدرٍ وَ جاهِ
فَهذا شُغلُهُ طَمَعٌ و جَمعٌ وَ هذا غافِلٌ سَکرانُ لاهِ»

(دیوان امام حسین (ع): ص 212؛ صابری الهمدانی، 1395ق: 54)

9-8- معاشرت با مردم

معاشرت با مردم دارای آدابی است که امام حسین (ع) در ابیات ذیل بدان اشاره نموده است:

«وَ کُم بَشّاً کریماً ذَا انبساطٍ وَ فیمَن یَرتَجیکَ جمیلَ رَأیِ
بعیداً عن سبیلِ الشَّرِّ سَمحاً نَقِیَّ الکَفِّ عَن عیبٍ وَ ثَأیِ
مُعیناً لِلأراملِ والیَتامی اَمینَ الجَیبِ عَن قُربٍ وَ نَأیِ...
تَلَقَّ مَواعِظی بقبولِ صِدقٍ تَفُز بالأمنِ عندَ حلُولِ لأیِ»

گشاده‌رو باش، بزرگوار، خوشخو و به آن که بر تو امید بسته، نیک نظر. از راه بدی دوری گزین و بخشنده باش و دست خود از عیب و کاستی پاک بدار. بیوگان و یتیمان را یاور و دور و نزدیک را خیرخواه باش. نکوکار باش و درست کردار، نه فروگذار و در وفای عهد خویش نیک بکوش پندهایم را به راستی بپذیر تا به هنگام تنگدستی امان یابی. (دیوان امام حسین (ع): 218؛ صابری الهمدانی، 1395ق: 54)

10-8- دوراندیشی

محمد‌بن ابوطلحه روایت کرد و گفت: یک عرب بادیه نشین به مسجدالحرام داخل شد و به کنار حسن‌بن علی (ع) که گروهی به دور او گرد آمده بودند، ایستاد و از یکی از هم‌نشینان وی پرسید: این مرد کیست؟ او گفت: این حسن‌بن علی‌بن ابوطالب (ع) است. عرب گفت: هم او را خواستم. شنیده‌ام که اینان به شیوایی سخن می‌گویند، و من بیابان‌ها، کویرها، دره‌ها و کوه‌ها را پیموده‌ام تا با او به گفت‌وگو بنشینم و از دشواری‌های زبان عرب وی را بپرسم. مرد گفت: اگر برای این آمده‌ای، از آن جوان بپرس؛ و به حسین (ع) اشاره کرد. عرب سوی حسین (ع) رفت و بر وی سلام داد. حسین (ع) پاسخ سلام او داد و پرسید که چه حاجتی دارد. عرب گفت: من از دیار قیصر و نخل‌های کوتاه و بوته‌های پنبه و چاه‌های پرآب نزد تو آمده‌ام. حسین لبخندی زد و گفت: هر آن‌چه خواهی بگو که من تو را پاسخ خواهم داد. عرب گفت: من مردی بیابان‌نشینم و بیشتر گفتار من به شعر است و خود دیوان عرب است. حسین (ع) گفت: هر آن‌چه خواهی بگو که من، بر آن نمط پاسخت خواهم داد. عرب گفت: روزگار شگفتی‌های بسیار دارد برای آن کس که شادی و اندوهش را چشیده باشد، پس اگر مرد صاحب نظر صائب، در آن ژرف‌بینی و دوراندیشی کند از آمد و شد شبانه روز برای خویش پند برخواهد گرفت.

حسین (ع) گفت: گفتی، پس اکنون از من بشنو؛ و در همان حال سرود:

«وَ أصلُ الحَزمِ اَن تُضحی وَ رَبُّکَ عنکَ فی الحالاتِ راضِ...
فَلَو یُعمِل ذُو رأیٍّ أصیلٍ فیهِ رأیَیهِ
لألقی عِبرَهً مِنهُ لَهُ فی کَرِّ عَصرَیهِ
فَمَا رَسمٌ شَجَارنی قَد مَحَث آیاتِ رَسمَیهِ
سَفُورٌ دَرَّجَت ذَیلَینِ فِی بَوغَاءَ قَاعَیهِ»

«هیچ ویرانه‌ای اندوهگینم نساخت که نشانه‌های ویرانی آن را ناپدید کرده است: با دوزان، که چونان زنی نقاب از چهره برگرفته دامن کشان از خاک آن گذر کرده است که زوزه کشان، با سوز سرما پیاپی وزیدن گیرد و جامه ویرانه را به هم آورد، چه بسا ابر در هم تافته که غروب ستاره‌اش نزدیک شد با بارانی ریزان آمد که بسیار از روزنه‌های آن فرو می‌ریخت برق آن خجسته است و هیچ نکوهشی بر آن نیست. رعد آن همه جا را فراگرفته است و هیچ نکوهشی بر آن نیست، بسیار پرآب است و ریزان آنگاه که ریسمان از کمر بگشاید؛ پس آن دیار، کهنه و تهی شد از دوری گزیدن ساکنانش» (دیوان امام حسین (ع): 208-204)

11-8- روزی حلال

نیاز پیوسته انسان به روزی حلال در زندگی امری اجتناب ناپذیر است. دیدگاه امام حسین (ع) در ارتباط با روزی حلال بدین گونه است؛ هر انجمن فشرده که داریم سرانجام پراکنده خواهد شد و آنچه از حلال و حرام که گرد آورده‌ایم بر پسران و دخترانمان بخش خواهند کرد و هم در میان آنان که پیش از مرگ درخور پشیزی و نه هم‌سنگ دانه‌ای، نمی‌دانستیمشان و دوستان پس از ده روزی فراموشمان کنند حالی که دیگر، استخوان‌هایی پوسیده گشته‌ایم، گویی که به مهر با ایشان نیامیخته بودیم و گویا که دوستی هم‌دل، هرگز در میانشان نمی‌زیسته است:

«فَعُقبی کُلِّ شیءٍ نَحنُ فیهِ مِنَ الجَمعِ الکثیفِ إلی شَتاتِ
وَ ما حُزناهُ مِن حِلٍ وَ حُرمٍ یُوَزَّعُ فی البنینَ و فی البَناتِ»

(دیوان امام حسین (ع): 116)

9- نتیجه

  1. حکمت زمینه پیدایش زهد است؛ مادامی که حکمت و اخلاق حکمی در انسان محقق نگردد، زهد حاصل نمی‌شود.
  2. حکمت در اشعار امام حسین (ع) از یک منبع واحد سرشته شده است که همان قرآن است.
  3. اسلوب امام حسین (ع) در نظم اشعار حکمی، سهل و بدون تکلف است زیرا توده مردم مخاطب وی هستند.
  4. انگیزه اصلی امام حسین (ع) از نظم اشعار حکمی فراخواندن عامه مردم به اعمال نیک و بازداشتن آن‌ها از اعمال زشت و ناپسند است تا بدین گونه سعادت دنیوی و اخروی آنان تضمین شود.

منابع

قرآن کریم.

ابن‌ الأثیر، المبارک ‌بن محمد، (1971م)، جامع الاصول فی احادیث الرسول، تحقیق عبدالقادر الأرناؤوط، نشر مطابعه الملاح.

ابن‌ منظور، ابوالفضل محمد بن مکرم، (426 ق- 2005 م)، لسان العرب، مراجعه و تدقیق یوسف البقاعی.

الإربلی، ابوالحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح، 1381 ق، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، علق علیه الفاضل المحقق، الحاج سید هاشم الرسولی إهتم بطبعه الوالد المعظم الحاج السید علی بنی هاشمی، مکتبه بنی هاشمی، تبریز.

امین، محسن، بی‌تا، اعیان الشیعه، دارالمعارف.

الحائری، محمدحسین، (1413 ه- 1993 م)، دایره المعارف الشیعیه العامه.

حاجی خلیفه (افندی مصطفی)، بی‌تا، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، منشورات مکتبه المثنی.

حافظ، (1386 ش)، دیوان حافظ، به اهتمام جهانگیر منصور، نشر دوران، چاپ سی و ششم.

الحسینی الزبیدی، محمد مرتضی، (1369 ه- 1976 م)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق محمود الطناحی، راجعه مصطفی حجازی و عبدالستار احمد فراج، لجنه فنیه بوزاره اعلام.

سعیدی، گل بابا، (1377 ش)، سیری در عرفان، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی طریق کمال، چاپ اول.

شریفی و زینالی، محمود و سیدحسین، و...، (1385 ه.ش)، فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، نشر معروف، چاپ چهارم.

صابری الهمدانی، احمد، (1395 ه.ق)، ادب الحسین و حماسته، قم.

العاکوب، عیسی، (1989 م)، تاثیر الحکم الفارسیه فی الادب العربی، الطبعه الاولی.

عبدالرحیم، محمد، (1383 ه.ش)، دیوان امام حسین (ع)، ترجمه امیر جابری، انتشارات خورشید آخرین، چاپ اول.

العسقلانی، شهاب الدین ابی‌الفضل احمد بن علی، بی‌تا، تهذیب التهذیب، الطبعه الاولی.

المجلسی، محمدباقر، (1403 ه- 1983 م)، بحار الانوار الجامع لدرر اخبار الائمه الاطهار، داراحیاء التراث العربی، بیروت – لبنان، الطبعه الثالثه.

میبدی، احمد، (1374 ه.ش)، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید به فارسی از کشف الاسرار و عده الابرار اثر خواجه عبدالله انصاری، انتشارات اقبال، چاپ سوم.