مقدمه

در میان نظریه‌های شیعی درباره فلسفه قیام سیدالشهدا (ع)، دو نظریه بیش از همه خودنمایی نموده و نظر بیشتر دانشمندان شیعی را به خود جلب کرده است. در ادبیات عاشورا‌پژوهی، از این دو نظریه به نظریه «شهادت» و «حکومت» تعبیر می‌شود. [1]

کتاب «شهید جاوید»، در سال 1348شمسی منتشر شد. هدف این کتاب، اثبات نظریه حکومت بود. این دیدگاه، بازتاب متفاوتی در میان مراجع تقلید، علما، حوزه‌های علمیه و حتی محیط‌های غیرحوزوی آن سال ها داشت.[2] پس از انتشار این کتاب، سخن از چرایی قیام عاشورا رونق یافت و در این باره، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیار بحث شد. در این میان، اصلیترین[3] یا یکی از اشکالات بسیار مهم مطرح شده درباره نظریه حکومت آن است که چرا امام (ع) پس از آگاهی از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه بازنگشت.

به دیگر سخن، اگر هدف امام (ع) از برپایی قیام، تشکیل حکومت بود، با آگاهی از شرایط کاملاً منفی کوفه، باید به حجاز بازمی گشت.[4] بازنگشتن امام (ع) آشکارا نشان می‌دهد که هدف قیام آن حضرت دستیابی به حکومت نبوده است.

همین اشکال، به کسانی هم که عنصر اصلی قیام آن حضرت را دعوت کوفیان می‌دانند، وارد است. گویا مؤلف «شهید جاوید» نخستین کسی است که به این اشکال پاسخ داده است.[5] طرفداران نظریه حکومت، پاسخ وی را مناسب دیدند و پیوسته آن را تکرار می‌کنند.

یکی دیگر از ابهامات تاریخی نظریه حکومت، آن است که چرا امام (ع) پس از دریافت نامه مسلم بن عقیل و آگاهی از مساعد بودن فضای کوفه برای حضور آن حضرت، دو هفته در مکه درنگ کرد. به این پرسش نیز تنها مؤلف کتاب «شهید جاوید» پاسخ داده است.[6]

این تحقیق توصیفی - تحلیلی، پاسخ‌های کتاب «شهید جاوید» را به دو اشکال مطرح شده درباره نظریه حکومت نادرست می‌داند اما با وجود این، به هیچ وجه نظریه شهادت را تأیید نمی‌کند زیرا آن را ناتمام می‌داند. از نگاه ما، نظریه حکومت با پاسخ‌های موجود، امتدادی فراتر از منزل «زُباله» نخواهد داشت؛ مگر آنکه قائلان نظریه حکومت، پاسخی درخور به دو اشکال مطرح شده بدهند و این نظریه را تا برخورد امام (ع) با سپاه حربن یزید امتداد بخشند.

1. پیشینه تحقیق

پژوهشی مستقل درباره موضوع این مقاله یافت نشد اما در شماری از آثار عاشورایی پنجاه سال اخیر، اشاراتی هم به فلسفه قیام عاشورا شده است. از آن‌هاست:

  1. شهید جاوید، حسین بن علیه نعمت الله صالحی نجف آبادی (1385)
  2. حماسه حسینی، مرتضی مطهری (1358)
  3. حسین وارث آدم، علی شریعتی (1356)
  4. حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، لطفاله صافی گلپایگانی (1407ق)
  5. بررسی تاریخ نهضت حسینی، مجموعه آثار عاشورایی محمدابراهیم آیتی (1348)
  6. عاشورا شناسی، محمد اسفندیاری (1388)
  7. فلسفه عاشورا از دیدگاه اندیشمندان مسلمان جهان، بخش علی قنبری (1379)
  8. سرگذشت کتاب شهید جاوید، رضا استادی (1383)
  9. نهضت عاشورا، جستارهای کلامی، سیاسی و فقهی (1387)
  10.  نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا، غلامحسین زرگری نژاد (1386)
  11.  عاشوراپژوهی با رویکردی به تحریف شناسی تاریخ امام حسین (ع) محمد صحتی سردرودی (1385)
  12.  تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء (1393)
  13.  بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی، سیدعلی فرحی (1383)
  14.  دانشنامه امام حسین (ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، محمد محمدی ری شهری (1388)
  15.  درایت و روایت یا عقل و نقل در هدف نگاری قیام عاشورا، اسماعیل عامری (1394)

در میان آثار یادشده، «شهید جاوید«، بارزترین اثر برای اثبات نظریه حکومت است. بر پایه نظریه حکومت، قیام امام (ع) ، برای برکناری یزید از خلافت و بازگرداندن حکومت به صاحبان اصلی آن، یعنی اهل بیت (ع) بوده است. صالحی نجفآبادی، احیاگر نظریه حکومت در عصر حاضر، پس از مطرح شدن آن در آثار شیخ مفید (413ق) و سید مرتضی (436ق) در قرن پنجم هجری[7] است. مؤلف «شهید جاوید« ضمن تبیین نظریه خویش و تلاش برای اثبات آن، کوشیده است استنادات نظریه شهادت را کنار زند و به اشکالات مطرح شده درباره نظریۀ حکومت پاسخ گوید.

2. اشکال نخست: عدم بازگشت امام (ع) عالی از «ثعلبیه» پس از خبر شهادت مسلم

تعداد منازل مکه تا کربلا را 35[8] یا 38[9] منزل گفته‌اند. طبق هر دو قول، «ثعلبیه» بیست و یکمین منزل است. بر پایه گزارش طبری از ابومخنف، پس از توقف کاروان حسینی در این منزل، دو مرد از قبیله بنی اسد که پس از پایان حج به سرعت مسیر کوفه را پیموده بودند تا خود را به امام (ع) برسانند و از سرنوشت آن حضرت مطلع شوند، نزد ایشان آمدند. آن دو با اشاره به اینکه مردی صاحب رأی، راستگو، بافضیلت و خردمند از قبیله بنی اسد، در منزل «زَرود» (منزل بیستم) خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را به آن‌ها داده است، آن حضرت را از این موضوع مطلع ساختند و امام (ع) را سوگند دادند و از ایشان خواستند به مسیر خود ادامه ندهد و از همان جا بازگردد؛ زیرا در کوفه یاوری ندارد و چه بسا ممکن است کوفیان در برابر آن حضرت برخیزند اما فرزندان عقیل بن ابی‌طالب برخاستند و گفتند: «به خدا سوگند باز نخواهیم گشت، مگر آنکه خون مسلم را بخواهیم یا آنچه را برادرمان چشید، بچشیم». امام (ع) نیز رو به آن دو مرد اسدی کرد و فرمود: «پس از اینان، زندگی گوارا نیست». آن دو می‌گویند: «دانستیم که او مصمم بر رفتن است». افزون بر فرزندان عقیل، بعضی از اصحاب امام (ع) نیز گفتند: «به خدا تو مثل مسلمین عقیل نیستی. اگر به کوفه وارد شوی، مردم به سوی تو می‌شتابند».[10]

شیخ مفید نیز این خبر را در «الارشاد» با دو تفاوت نسبت به گزارش طبری نقل کرده است.[11] نخست آنکه طبق گزارش طبری، پس از درخواست دو مرد اسدی از امام (ع) برای بازگشت به حجاز، بنوعقیل ناگهان برخاستند و با سخنانی که گذشت، مخالفت خود را با بازگشت به حجاز اعلام کردند. عبارت «فَوَثَبَ عند ذلک بنوعقیل بن ابی طالب»؛ بر این مطلب صراحت دارد؛ اما براساس خبر شیخ مفید، آن حضرت پس از شنیدن خبر شهادت مُسلم و هانی، نگاهی به بنوعقیل انداخت و خطاب به آنان فرمود: «ما تَرون، فقد قُتِلَ مُسلم»[12] یعنی «نظر شما چیست؟ همانا مسلم کشته شده است». آنان در پاسخ به امام (ع) سخن یاد شده را گفتند.

دیگر آنکه در گزارش طبری، جمله «تو مثل مُسلم نیستی» با عبارت «فقال له بعض اصحابه»، به برخی اصحاب نسبت داده شده است؛ اما در نقل شیخ مفید، عبارت «فقال له اصحابه» به چشم می‌خورد که فاقد کلمه «بعض» است.

1-2. اشکال منتقدان و پاسخ مؤلف «شهید جاوید»

شاید مهم‌ترین چالش نظریه حکومت، چرایی بازنگشتن امام (ع) به حجاز پس از آگاهی از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و اطلاع از تغییر شرایط کوفه است. از آنجا که گزارش طبری فاقد نظرخواهی امام (ع) از بنوعقیل است و مؤلف شهید جاوید نمی‌توانست بدان تمسک جوید، به گزارش او اشاره‌ای نکرده و با استناد به گزارش شیخ مفید، به نظرخواهی امام (ع) از بنوعقیل و سخن برخی از اصحاب درباره تفاوت جایگاه امام (ع) با مسلم در میان کوفیان اشاره کرده است. وی در پایان می‌نویسد: «بنابراین، صحیح‌ترین نظر همان بود که برادران مسلم و یک عده از یاران امام (ع) اظهار کردند و از این رو مورد تصویب آن حضرت واقع شد و بدین‌گونه شورای صحرا رأی قطعی خود را صادر کرد که باید به کوفه بروند و کاروان امام (ع) تصمیم گرفت راه خود را به سوی کوفه ادامه دهد».[13]

بر پایه پاسخ مؤلف «شهید جاوید»، ادامه حرکت کاروان حسینی از «ثعلبیه»، پس از آن صورت گرفت که امام (ع) با برادران مسلم و برخی دیگر از اصحاب مشورت کرد و آنان به تفاوت جایگاه امام (ع) با پسرعمویش اشاره کردند و امیدوار بودند که بتوان در کوفه از ظرفیت نامهنگاران بهره گرفت.[14]

2-2. نقد و بررسی پاسخ

1. تأمل در گزارش شیخ مفید، که مستند اصلی پاسخ مؤلف «شهید جاوید» است، نشان می‌دهد امام (ع) در «ثعلبیه» با بنوعقیل و دیگر اصحاب مشورت نکرد؛ بنابراین، بازنگشتن امام (ع) مسبوق به مشورت با بنوعقیل و استدلال گروهی از اصحاب نبوده است و مؤلف «شهید جاوید« برای پاسخ به اشکال مطرح شده، برداشت شخصی خویش را از گزارش شیخ مفید، گزارشی تاریخی تلقی کرده و به عنوان جواب اشکال، بیان نموده است. ممکن ‌است گفته شود هر چند در گزارش طبری نشانی از نظرخواهی نیست اما در گزارش شیخ مفید، آن حضرت جویای نظر برادران مسلم شد و این همان مشورت کردن با بنوعقیل است.

باید توجه داشت که نقل طبری و بلاذری با خبر شیخ مفید متفاوت است و با فرض برتری و ترجیح خبر «الارشاد« بر گزارش آن‌ها، نظرخواهی امام (ع) از برادران مسلم، نه برای مشورت با ایشان، بلکه برای سنجش میزان آمادگی آنان پس از شهادت برادرشان بوده است. شاهد این سخن آن است که امام (ع) تنها از بنوعقیل نظرخواهی کرد و از اهل بیت (ع)، بقیه بنی‌هاشم و نیز یاران خویش چیزی نپرسید. اگر پرسش امام (ع) از برادران مسلم، مشورت با آن‌ها تلقی شود، باید پرسید چرا امام (ع) به جای بنوعقیل، با برخی از یاران و همراهانش که تجربه نظامی داشتند و در کوفه زندگی می‌کردند و کوفیان را بهتر از بنوعقیل می‌شناختند، مشورت نکرد؟! برادران مسلم نسبت به اصحاب و بقیه بنی‌هاشم چه مزیتی داشتند که امام (ع) تنها با آنان مشورت کرد؟

امام (ع) از ابتدای قیام تا عصر عاشورا، هیچگاه شورای مشورت برپا نکرد و در عین احترام به ناصحانی مانند ابن عباس، ابن عمر، ابن زبیر، ابن حنفیه، ابن مطیع و دیگران، به سخن آنان ترتیب اثر نداد. این در حالی بود که دانش و تجربه آن‌ها کمتر از بنوعقیل نبود. حرکت امام (ع) بر پایه مشورت با بنوعقیل و اصحاب و اهل بیتش نبود که با آشفته گشتن اوضاع، بر پایه رأى مشورتی آن‌ها به راه خود ادامه دهد یا بازگردد.

همچنین سخن مؤلف «شهید جاوید« درباره مشورت امام (ع) با اصحاب نیز، به اندازه مشورت با برادران مسلم، ضعیف و خدشه پذیر است. نمی‌توان ادامه عدم بازگشت امام (ع) را به سخن یک یا چند تن از یاران ایشان که گفتند: «تو مثل مسلم نیستی» مستند کرد زیرا به فرض پذیرش نظرخواهی آن حضرت از بنوعقیل، نه در گزارش شیخ مفید و نه در نقل طبری، به مشورت آن حضرت با یارانش اشاره نشده و سخن بعضی از آن‌ها درباره تفاوت جایگاه سیدالشهدا (ع) با مسلم، در جواب مشورت با ایشان بیان نشده است؛ بلکه یک‌باره و پس از مواجه شدن با وضع جلسه و پس از سخن بنوعقیل و نیز در حمایت از سخن امام (ع) که فرمود: «لا خیر فی العیش بعد هؤلاء» ابراز شده است.

وانگهی، برداشت دو مرد اسدی از سخن امام (ع) درباره بیخیر بودن زندگی بعد از شهادت یاران، آن بود که امام (ع) مصمم است به کوفه برود. این مطلب پیش از اظهارنظر بعضی از اصحاب بود. قرینه  دیگر آنکه امام (ع) پس از اظهارنظر آن عده از اصحاب سکوت کرد و سخن آنان را رد یا تأیید نکرد.

تفاوت عبارت طبری و شیخ مفید، که یکی سخن را به بعضی از یاران و دیگری به همه آن‌ها نسبت داد، اشکال پیش گفته را مخدوش نمی‌سازد زیرا برداشت مؤلف «شهید جاوید» نیز از عبارت «الارشاد»، همه اصحاب نیست؛ برخی از آنان است چرا که در سخنی که پیش‌تر از وی نقل شد، تعبیر «شماری از یاران» دیده می‌شود و این بدان معناست که حتی صالحی نجفآبادی نیز به وجود نظر مخالف در میان همراهان امام (ع) اعتقاد دارد. چه بسا گفته شود: سخن برخی از اصحاب برای تقویت سخن بنوعقیل و در مخالفت با رأی عدهای دیگر از اصحاب بوده که عقیده داشتند امام (ع) باید به حجاز بازگردد زیرا چنان‌که به زودی خواهد آمد، ابن سعد و نویسنده «الامامه و السیاسه» نیز اخباری در این باره نقل کرده‌اند.[15]

2. اگر نظرخواهی امام (ع) از برادران مسلم، به مفهوم مشورت با آنان باشد، بخشی از گزارش ابن ‌سعد[16] و نویسنده «الامامه و السیاسه» [17]تأیید می‌شود.

توضیح آنکه طبق گزارش آن‌ها، امام (ع) پس از آگاهی از اوضاع کوفه و شهادت مُسلم، می‌خواست به حجاز بازگردد و حتی علی‌اکبر (ع) نیز با توجه به بیوفایی کوفیان، از امام (ع) درخواست کرد بازگردند ولی برادران مسلم آن حضرت را تحت فشار قرار دادند و ایشان را به ادامه مسیر برانگیختند.

تفاوت برداشت صالحی نجفآبادی از گزارش ابومخنف با گزارش ابن سعد و نویسنده «الامامه و السیاسه»، آن است که صالحی، ادامه حرکت امام (ع) به کوفه را پیامد مشورت امام (ع) با همراهانش میداند اما آن‌ها بر این باورند که علت بازنگشتن امام (ع) ، مخالفت بنوعقیل است. در عین حال، نتیجه هر دو سخن یکی و این است که عامل اصلی بازنگشتن امام (ع) بنوعقیل بودند.

مؤلف «شهید جاوید»، گزارش «الامامه و السیاسه» را درباره آگاه شدن امام (ع) از شهادت مسلم به صورت ناقص و گزینشی بازگو کرده است؛ چرا که وی سخن بنوعقیل را در مخالفت با بازگشت کاروان، به گونهای بیان می‌کند که گویی در حال گزارش پاسخ آنان به نظرخواهی امام (ع) از آنان است. طبق گزارش «الامامه و السیاسه» هنگامی که آن حضرت تصمیم گرفت بازگردد؛ بنوعقیل به امام (ع) گفتند: «أترجع وقد قتل أخونا، وقد جاءک من الکتب مانثق به؟ فقال لبعض أصحابه: والله ما لی عن هؤلاء من صبر، یعنی بنی عقیل».[18]

حال آنکه صالحی می‌نویسد: «برادران مُسلم که پنج نفر بودند و نظر آنان در تصمیم شورا بسیار مؤثر بود، به امام (ع) گفتند: وقد جاءک من الکتب ما نثق به؛ یعنی نیروهای ملی کوفه به طور داوطلبانه نامه‌های فراوانی درباره زعامت و تشکیل حکومت به شما نوشتند و ما به پشتیبانی این جمعیت انبوه و مشتاق اطمینان داریم» [19]

چنان که ملاحظه می‌شود، صالحی گزارش را تقطیع کرده و بخش نخست گزارش (أترجع وقد قتل أخونا) را حذف کرده و آن گاه برداشت خویش را در قالب گزارش تاریخی ارائه داده است. ایشان جمله «وقد جاءک من الکتب ما نثق به» را به عنوان پاسخ بنوعقیل به مشورت امام (ع) با آن‌ها آورده است. حال آنکه اصل گزارش، درباره مخالفت آن‌ها با تصمیم امام (ع) برای بازگشت به حجاز است.

صالحی در حالی برای پاسخگویی به چرایی عدم بازگشت امام (ع) از «ثعلبیه»، به بخش نخست خبر «الامامه و السیاسه» استناد کرده، که طبق بخش دوم همان گزارش، امام (ع) علت ادامه حرکت خود به سوی کوفه را بیتابی برادران مُسلم بیان داشته است. همچنین مقصود او از این سخن که «نظر بنوعقیل خیلی در تصمیم شورا مؤثر بوده»، روشن نیست. شاید از نظر وی، پنج نفر بودن آن‌ها با اینکه چون برادرشان به شهادت رسیده بود یا هر دوی اینها سبب می‌شد تا سخن آن‌ها، حتی اگر برخلاف نظر امام (ع) و علی اکبر باشد، باز هم ترجیح داده شود.

علت اینکه مؤلف «شهید جاوید» مخالفت بنوعقیل را در خبر «الامامه و السیاسه»، به مشورت تغییر داده، آن است که او مانند هر عالم شیعی و بلکه هر انسان منصفی، نمی‌تواند علت ادامه حرکت امام (ع) به کوفه را مخالفت برادران مُسلم با تصمیم آن حضرت برای بازگشت به حجاز بداند و از این رو، صالحی نخواسته است تمام گزارش را بپذیرد و بدان ملتزم شود؛ لذا به نقلِ قسمت دوم سخن بنوعقیل بسنده کرده و از بیان قسمت نخست سخنان آن‌ها خودداری نموده است و چون در پی منطبق کردن گزارش «الامامه و السیاسه» با برگزاری شورای صحرا بوده، مخالفت بنوعقیل را مشورت معرفی کرده است.

در واقع لازمه پذیرش این قسمت از استناد صالحی نجفآبادی به خبر «الامامه و السیاسه» آن است که بپذیریم سیدالشهدا (ع) قصد بازگشت داشته، اما سخن بنوعقیل و برخی اصحاب، ایشان را از بازگشت منصرف ساخته است!

زیرا در هیچ یک از گزارشها و حتی در میان کلمات مؤلف «شهید جاوید» مطلبی که نشان دهد نظر آن حضرت نیز موافق با بعضی از اصحاب یا برادران مسلم بوده، وجود ندارد بلکه چنان‌که گذشت، گزارش ابن سعد و مؤلف «الامامه و السیاسه» نیز برخلاف آن است. شاید یکی از علل تأثیر فراوان نظر بنوعقیل در تصمیم شورا، آن باشد که آنان توانستند رأی امام (ع) را برگردانند و ایشان را برای ادامه مسیر متقاعد سازند.

البته گزارش «الطبقات الکبرى» و«الامامه و السیاسه» مبنی بر اینکه امام (ع) متأثر از سخن برادران مسلم، برای خون‌خواهی پسرعموی خود، به راهش ادامه داد، قابل پذیرش نیست. گویا سازندگان چنین خبری خواسته‌اند از ارزش قیام عاشوار بکاهند و آن را گونه‌ای تصفیه حساب قومی و قبیله‌ای معرفی کنند که برخاسته از تعصبات کور و خشن عرب جاهلی است.

اگر به لحاظ تاریخی، بداهت ناتوانی کاروان حسینی برای خون‌خواهی و مبارزه با لشکر ابن زیاد در زمان حضور آنان در «ثعلبیه» قابل اثبات نباشد، خطبه امام (ع) در «زُباله» و جدا شدن بیشتر همراهان ایشان در آن منزل، بداهت این ناتوانی را آشکار می‌سازد.

ادامه حرکت کاروان حسینی براساس مخالفت بنوعقیل، با برداشتن بیعت از همراهان در «زباله» ناسازگار و غیرقابل جمع است. کدام فرمانده در حالتی که نیاز مبرم به نیروی بیشتر دارد، همراهانش را با دست خویش از اطراف خود پراکنده می‌کند؟! غربال و تصفیه نیروها در «زُباله»، با حرکت برای انتقام‌جویی سازگار نیست؛ از این‌رو، نمی‌توان فلسفه ادامه حرکت امام (ع) را، جمله احساسی براداران مُسلم یا حسِّ انتقام‌جویی دانست؛ زیرا شرایط به گونه‌ای پیش رفت که آنان حتی از عهده دفاع و دفع خطر از خود و خانواده خویش نیز بر نمی‌آمدند، چه رسد به انتقام و خون خواهی. در منازل بعدی و تا روز عاشورا نیز هیچ سخنی از امام (ع)، بنوعقیل و دیگر یاران آن حضرت درباره ادامه حرکت آنان به سوی کوفه برای خون‌خواهی مسلم وجود ندارد.

افزون بر آنکه اندکی پس از «ثعلبیه»، پیام مسلم درباره لزوم بازگشت امام (ع) در قالب نامه محمد بن اشعث و عمربن سعد در «زُباله» به دست آن حضرت رسید،[20] و همین برای راضی نمودن بنوعقیل به بازگشت کاروان حسینی کفایت می کرد.

3. هواداران نظریه حکومت، باید پیامدهای پاسخ خود به اشکال پیش گفته را بپذیرند. یکی از این آثار، نادرست بودن سخن برادران مسلم و بعضی از یاران است؛ چون گذر زمان نشان داد که آنان اشتباه کردند. به عبارت دیگر، طبق پاسخ موجود، علت گرفتار‌شدن امام (ع) در محاصره سپاه حُر بن یزید ریاحی و در نهایت شهادت آن حضرت، مشورت بنوعقیل و برخی از یارانش بوده است. امام (ع) در شب عاشورا از همه همراهانش خواست از تاریکی شب استفاده کنند و جان خود را نجات دهند چرا که مقصود اصلی دشمن، کسی جز ایشان نیست. آن حضرت با اشاره به اینکه از دست دادن برای بنوعقیل کافی است، از ایشان خواست برگردند ولی آن‌ها نپذیرفتند.[21] لحن سخنان امام (ع) خواننده را به این مطلب رهنمون می‌شود که علت حضور همراهان ایشان در چنان شرایطی، نه سخن، پیشنهاد یا مخالفت بنوعقیل یا مشورت بعضی از یاران، بلکه تصمیمات و عملکرد خود امام (ع) بوده است. صالحی به این نکته مهم تصریح کرده است که امام (ع) پس از برخورد با سپاه حُر، حداقل پنج بار بر آن شدند که بازگردند، ولی با ایشان موافقت نشد.[22] پس اگر امام (ع) براساس مشورت با برخی از یاران و برادران مُسلم به چنین وضعی دچار شده بود، جا داشت آنان از آن حضرت برای گفتار خویش که چنین وضعیتی را برای ایشان پدید آورده بود، پوزش بخواهند اما چنین چیزی در منابع مشاهده نمی‌شود.

4. با چشم‌پوشی از مجموع مطالب پیش گفته و با فرض قبول اینکه امام (ع) در منزل «ثعلبیه» شورای صحرا ترتیب داد و ادامه حرکت کاروان نیز بر اساس مشورت در این شورا بود، لزوم برپایی مجدد شورای مشورتی در منزل «زُباله» برای بررسی رویدادهای جدید که مهم‌ترین آن‌ها رسیدن پیغام مسلم و اطلاع از بسته‌شدن راه‌های ورود به کوفه بود،[23] بیش از پیش ضروری به نظر می رسید. جالب آنکه مؤلف «شهید جاوید» از تدابیر ابن زیاد در بستن راه‌های منتهی به کوفه از فاصله پانزده فرسخی برای ممانعت از نزدیک شدن امام (ع) به این شهر سخن گفته است.[24]

بنابراین امام (ع) باید بار دیگر شورای صحرا تشکیل می‌داد و به مشورت با بنوعقیل، بقیه بنی‌هاشم و یارانش می‌نشست. عجیب آنکه نه تنها چنین اتفاقی نیفتاد، بلکه امام (ع) به جای بیان سخنان امیدوارکننده درباره حوادث پیش رو، با جملاتی صریح که از هجوم خطرات در آینده‌ای نزدیک خبر می‌داد، بیعت خویش را از همگان برداشت و آنان را در جدا شدن یا ادامه مسیر با خود و اهل بیتش آزاد گذاشت.[25]

بنابراین، حتی اگر بپذیریم امام (ع) براساس مشورت با بنوعقیل و برخی از یارانش به راه خویش ادامه داد و مسیر «ثعلبیه» تا «زباله» را پیمود، باید پذیرفت که اعتبار این مشورت در «زباله» پایان یافت؛ چون در آن منزل پیغام رسمی و مستند مسلم بن عقیل درباره بی‌وفایی کوفیان و اوضاع نابسامان کوفه و لزوم بازگشت امام (ع) به دست آن حضرت رسید. این بدان معناست که سخن بنوعقیل و بعضی از اصحاب با پیغام مسلم تعارض پیدا کرد و دلیلی نداشت که امام (ع) سخن آنان را بر سخن سفیر خود در کوفه ترجیح دهد.

به ویژه آنکه حوادث پیش‌رو و گذشت زمان نشان داد نظر مسلم درباره لزوم بازگشت امام (ع) درست بود و پیغام وی درباره لزوم بازگشت امام (ع) به حجاز، پیش از گرفتار شدن کاروان در محاصره سپاه حُر بن یزید به آن حضرت رسید و اگر کاروان به راه خود ادامه نمی‌داد، ایشان در محاصره نمی‌افتادند. مُسلم در آخرین لحظات زندگی نیز به فکر انجام دادن مأموریت خویش بود و تلاش می‌کرد با گزارشی جدید، گزارش پیشین خود را اصلاح کند تا امام (ع) به خطر نیفتد؛ از این رو، لحظاتی پیش از شهادت، در ضمن وصیتی از محمد ‌بن ‌اشعث[26] یا عمر بن سعد[27] که در مجلس عبیدالله بن زیاد حاضر بودند، خواست تا برای بازداشتن امام (ع) از آمدن به کوفه، قاصدی از طرف او به سوی آن حضرت روانه کنند.

بنا بر گزارش ابومخنف، محمد بن اشعث، مردی شاعرپیشه به نام إیاس بن ممثل طائی را که با او رفت وشد داشت، به سوی امام (ع) روانه کرد تا هم پیغام مسلم و هم خبر شهادت او را به آن حضرت برساند.[28]

به گفت إیاس، وی در منزل «زُباله» با امام (ع) با برخورد می‌کند و نامه را به ایشان تقدیم می‌کند. آن حضرت پس از خواندن نامه و آگاهی از اوضاع کوفه، به إیاس می‌فرماید: «آنچه مقدر است، همان می‌شود. جان خود و فساد امت را به خدا واگذار می‌کنیم».[29] توصیه و سخنی از ایاس به امام (ع) درباره نرفتن ایشان به کوفه، در خبر نیست اما به نظر می‌رسد، آن حضرت سخن پیش گفته را در جواب درخواست او در این باره فرموده است.

پس از آن، امام (ع) همراهانش را گرد آورد و در جمع آنان نوشتهای بیرون آورد و خواند: «بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد، گزارشی دردناک و ناگوار رسیده است: مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن بقطر کشته شدند. شیعیانِ ما، ما را تنها گذاشته‌اند. هر کدامتان که میخواهد جدا شود، جدا شود که حقی بر او نداریم».[30]

بعد از سخنان امام (ع)، مردم از اطراف ایشان پراکنده شدند و تنها خواص آن حضرت[31] و کسانی که از مدینه و مکه با ایشان آمده بودند و نیز اندکی از کسانی که در میانه راه به کاروان حسینی پیوسته بودند، باقی ماندند.[32]  

آن‌گونه که منابع نیز بیان کرده‌اند، امام (ع) همراهانش را آزاد نهاد تا با اختیار کامل و آگاهی از سختی‌های پیش رو، راه خود را برگزینند. بی‌تردید، همچنان که امام (ع) از هنگام شروع سفر، از افراد مختلف درباره اوضاع کوفه می‌پرسید، از إیاس نیز پرسش نموده و او ایشان را از وضعیت نابسامان و اختناق آلود آن شهر باخبر کرده است.

با وجود پیغام مسلم بن عقیل در لحظات پایانی عمر به امام (ع) و سخن آن حضرت درباره کنار کشیدن شیعیان، آیا آن حضرت باز هم بر پایه مشورت انجام شده با بنوعقیل و برخی از اصحاب به راه خویش ادامه می‌دهد؟! و در پاسخ ابن عباس، ابن عمر، ابن زبیر و دیگران که از خطرات رفتن امام (ع) به کوفه می‌گفتند، به نام مسلم استناد می‌جوید؟[33] صالحی نجف‌آبادی نیز تصریح کرده است که نامه اعتمادانگیز مُسلم، امام (ع) را راهی کوفه کرده بود؛[34] حال چگونه آن حضرت نتیجه مشورت با برادران مسلم را به پیغام جدید مسلم ترجیح میدهد؟! منطقی نیست که امام (ع) سخن کسانی را که در کوفه حضور ندارند و اطلاعاتشان به اندازه مسلم نیست، به پیغام مسلم ترجیح دهد.

مؤلف «شهید جاوید»، آنجا که از برتری نظر مُسلم نسبت به رأى تحذیرکنندگان امام (ع) درباره آمادگی کوفیان سخن می‌گوید، می‌نویسد: «بدون هیچ گونه تعصبی باید گفت: چون اطلاعات مسلم دقیق‌تر و واقع بینانه‌تر بوده است، طبعاض نظر مسلم بن عقیل با ارزش‌تر و به صلاح نزدیک‌تر بوده است».[35] لازم بود ایشان همین گفته را درباره درخواست مسلم از امام (ع) و برتری سخن وی بر بنوعقیل و بعضی از اصحاب نیز قائل می‌شد اما عجیب آنکه سخن صالحی در این باره عکس است. به عبارت دیگر، وی مشورت برادران مسلم را بر سخن مسلم ترجیح داده است!

بنابراین، اگر برخی از عاشوراپژوهان، درباره برتری و درستی تصمیم امام (ع) نسبت به سخن ناصحان و مخالفان خروج ایشان از مکه چنین می‌نویسند: «به عکس مخالفت امثال ابن عباس، ابن زبیر، محمد بن حنفیه و دیگران که در حجاز بودند، بزرگان و خردمندان شیعی کوفی بیهیچ اختلافی مشوق امام (ع) برای آغاز حرکت به سوی عراق بودند»،[36] باید پذیرفت که پای چنین استدلالی از «ثعلبیه» یا «زُباله» به بعد می‌لنگد؛ چون با تغییر اوضاع، از مُسلم گرفته دیگر دوستداران امام (ع)، موافقی با ادامه حرکت ایشان سراغ نداریم.

با وجود این، نمی‌توان پذیرفت که ادامه حرکت کاروان حسینی از منزل «زُباله»، بر اساس مشورت بنوعقیل و برخی از اصحاب بوده است! به ویژه آنکه پس از اطلاع عبیدالله بن زیاد از حرکت امام (ع) به سوی کوفه، او حُصین بن نمیر را مأمور کرد تا با سپاهی بالغ بر چهار هزار نفر در قادسیه مستقر شود و اجازه ندهد امام (ع) و یارانش به کوفه نزدیک شوند؛ همچنین نگذارد کسی از کوفیان به آن حضرت بپیوندد؛[37] و آن حضرت از این موضوع مطلع بودند.[38] این بدین معناست که مأموران عبیدالله تمامی راه‌های دسترسی و ورود به کوفه را مسدود کرده بودند و هر کسی با اندک تأملی می‌فهمید که امام (ع) نمی‌تواند وارد کوفه شود. پس چرا امام (ع) باز هم به حرکت خویش ادامه می‌دهد؟

طرفداران نظریه حکومت، تاکنون به این پرسش پاسخ درخوری نداده‌اند؛ چنان‌که نویسنده «شهید جاوید« نیز سکوت را بر سخن گفتن در این باره ترجیح داده است. [39]

3-2. پاسخ پیشنهادی

از منظر نگارندگان، هواداران نظریه حکومت، در پاسخ به چرایی بازنگشتن امام (ع) از منزل «ثعلبیه» می‌توانند به غیررسمی بودن خبر تکیه کنند. خبر دریافتی امام (ع) درباره شهادت مسلم و هانی در «ثعلبیه»، از طریق غیررسمی به ایشان رسیده بود و بدیهی است که نمی‌توان از آن حضرت انتظار داشت که به اخبار تنها یک نفر ترتیب اثر دهد و به حجاز بازگردد. برای همین، دو مرد اسدی پیش از بیان خبر به امام (ع)، ابتدا کسی را که واقعه را از او شنیده بودند، به راستگویی، درایت و فضیلت ستودند؛ آنگاه به بیان ماجرا پرداختند تا شاید اعتماد امام (ع) را به خبر جلب کنند. شاهد این سخن، عدم اعلان عمومی خبر در «ثعلبیه» است؛ چنان‌که آن حضرت منتظر ماند و پس از دریافت گزارش رسمی و اطمینان کامل از صحت خبر، در منزل «زُباله»، یعنی سه منزل بعد از «ثعلبیه»، به سخن ایستاد و با همراهانش از شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و عبدالله بن بقطر سخن گفت و بیعت خویش را از همگان برداشت.[40] پس با فرض پذیرش مشورت امام (ع) با بنوعقیل و برخی از اصحاب، کارایی چنین مشورتی، از منزل «زُباله» فراتر نخواهد رفت و طرفداران نظریه حکومت باید به فکر پاسخی برای علت ادامه حرکت کاروان از «زُباله» باشند. صالحی نجفآبادی نیز به صراحت از قطعی تر شدن خبر شهادت مسلم در منزل «زُباله» سخن گفته است.[41] بنابراین، سؤال از علت بازنگشتن امام (ع) ما، مربوط به منزل «زُباله» است و اگر پاسخ مؤلف «شهید جاوید» یا جواب پیشنهادی نگارنده، در این باره کارساز باشد، درباره علت ادامه حرکت کاروان از «زُباله» به بعد، راهگُشا نیست. پس بهتر آن بود که صالحی به جای استناد به شورای صحرا و پاسخ دادن به چرایی ادامه حرکت امام (ع) از «ثعلبیه»، به علت بازنگشتن ایشان از «زباله» می پرداخت. با کمال تعجب، ایشان در این باره سخنی نگفته و این اشکال همچنان پابرجاست.

3. اشکال دوم: تأخیر امام (ع) در خروج از مکه

پس از رسیدن انبوه نامه‌های کوفیان مبنی بر اعلام حمایت و دعوت از سیدالشهدا (ع) برای سفر به عراق، مسلم‌ بن عقیل از جانب آن حضرت مأمور شد تا برای بررسی اوضاع به کوفه برود و اگر کوفیان را آن‌گونه که در نامه‌هایشان گفته‌اند، یافت، بلافاصله به امام (ع) خبر دهد تا ایشان در اسرع وقت خود را به کوفه برساند و اگر غیر از آن بود، به سرعت به مکه بازگردد.[42] امام (ع) همچنین در نامه‌ای خطاب به کوفیان تأکید کرد: «اگر مسلم بنویسد که رأی جماعت و خردمندان و ارباب فضیلت شما بر آنچه فرستادگانتان آورده‌اند و در نامه‌هایتان خوانده‌ام متفق است، به زودی نزد شما خواهم آمد. إن شاءالله».[43] مسلم پس از ورود به کوفه و بررسی اوضاع شهر، در حالی‌که طبق برخی از گزارش‌ها هجده‌هزار نفر با وی به عنوان فرستاده سیدالشهدا (ع) بیعت کرده بودند، نامه‌ای به آن حضرت نوشت و ضمن تأیید بر محتوای نامه‌های کوفیان، از ایشان خواست بلافاصله به سمت کوفه حرکت کند.[44] گویا رعایت نکات امنیتی از سوی امام (ع)، سبب کوتاهی دست گزارشگران واقعه از برخی خبرها، همچون زمان دقیق رسیدن نامه مسلم به ایشان شده است. البته با کنار هم نهادن برخی اخبار تاریخی می‌توان به زمان تقریبی رسیدن نامه مسلم به مکه دست یافت. توجه به تاریخ تقریبی رسیدن نامه مسلم به مکه و نیز تاریخ حرکت امام (ع) به سمت کوفه، نشان از خروج آن حضرت، حداقل دو هفته پس از رسیدن نامه مسلم دارد؛ از این‌رو، علت خارج نشدن فوری امام (ع) از مکه پس از رسیدن نامۀ مسلم را می‌توان یکی از مهم‌ترین حلقه‌های مفقوده در سلسله حوادث قیام عاشورا و چالشی برای نظریه حکومت‌خواهی آن حضرت به شمار آورد.

نکته اینجاست که اگر امام (ع) به دنبال حکومت بود، نباید زمان را از دست می‌داد و لازم بود با غنیمت شمردن فرصت، بلافاصله به سوی کوفه حرکت کند. امام (ع) در هشتم ذی‌الحجه از مکه خارج شد[45] و 24 روز بعد، در دوم محرم به کربلا رسید.[46] طبق گزارش ابومخنف، مسلم 27 شب پیش از شهادتش برای امام (ع) نامه فرستاد و از ایشان خواست هر چه زودتر به سوی کوفه حرکت کند.[47] طبق گزارش‌ها، عابس بن أبی شبیب شاکری[48] و قیس بن سهر صیداوی[49] نامه مسلم را به امام (ع) رساندند. بر پایه گزارش‌هایی که در پی می‌آید، زمان لازم برای رسیدن نامه مسلم از کوفه به مکه، نباید از چهارده روز تجاوز کرده باشد.

1. مسلم بن عقیل پانزدهم رمضان سال 60ق مکه را ترک کرد و پنجم شوال وارد کوفه شد.[50] هرچند او بیست روز پس از خروج از مکه به کوفه رسید، اما اگر دانسته شود که وی ابتدا به مدینه رفت و از آنجا به سوی عراق حرکت کرد[51]، زمان تقریبی رسیدنش از مدینه به کوفه حدود چهارده روز خواهد بود.

2. ابوحنیفه سعید بن بیان همدانی، از اصحاب امام (ع) صادق (ع) و از راویان ثقه است.[52] او را سائق‌الحاج گویند؛ زیرا حمله دار حاجیان بوده و آن‌ها را از کوفه به مکه می‌برده است. او حُجاج را چهارده روزه از کوفه به مکه می‌برده و در حضور امام (ع) صادق(ع) نیز از رسیدن چهارده روزه او به مکه سخن گفته شده است.[53]

3. با شروع قیام حرّه برضد یزید، شرایط مدینه برای امویان ساکن در این شهر، بسیار سخت شد. آنان بر آن شدند تا نامه‌ای به یزید بنویسند و از وی تقاضای کمک کنند. حبیب بن کره که مأمور بردن نامه امویان از مدینه به شام بود، نامه آنان را دوازده روزه به یزید رساند و پاسخ او را نیز در دوازده روز به مدینه آورد. جالب آنکه عبدالملک بن نوفل می‌گوید: حبیب به من گفت که ده روزه به شام رسیده بود.[54]

4. خَیران اسباطی می‌گوید: «در مدینه به حضور امام هادی(ع) رسیدم. فرمود: از واثق چه اطلاعی داری؟ گفتم: فدای شما گردم؛ هنگامی که عازم مدینه شدم، کسالتی نداشت و من به تازگی با او دیدار کرده‌ام و ده روز بیش نیست که از او جدا شده‌ام».[55] طبق این خبر، خیران مسافت بغداد تا مدینه را حداکثر در ده روز طی کرده است.

5. بر‌اساس گزارش طبری، یزید چهارده روز پس از ربیعالاول مرد و خبر مرگ او شب اول ربیعالآخر به حصین بن نمیر، فرمانده سپاه شام که در بیرون مکه برای جنگ با عبدالله بن زبیر مستقر شده بود، رسید.[56] طبق این گزارش، مدت زمان رسیدن خبر مرگ یزید از شام به مکه دو هفته بوده است.

6. طبق گزارش ابن سعد،[57] یعقوبی،[58] بلاذری،[59] طبری[60] و شیخ مفید،[61] معاویه در نیمه رجب سال 60ق مرد. پس از آن، یزید بیدرنگ نامه‌ای به ولید بن عتبه (حاکم مدینه) نوشت و ضمن ابقای او در سمتش، به وی فرمان داد تا به محض رؤیت نامه، از سیدالشهدا (ع) عبدالله بن زبیر و دیگر مخالفان بیعت بگیرد.[62]

هرچند در منابع تاریخی زمان دقیق رسیدن نامه یزید ذکر نشده است، ولی از آنجا که خروج امام (ع) از مدینه دو روز بعد از آن، یعنی در28 رجب اتفاق افتاده،[63] میتوان گفت که نامه در 26 رجب به دست ولید رسیده است. در این‌صورت، پیک یزید فاصله شام تا مدینه را یازده روزه طی کرده است.

از موارد شش‌گانه پیش گفته، دو مورد نخست به طور مستقیم درباره مدت زمان پیمودن مسیر مکه تا کوفه است و چهار مورد بعد به صورت غیرمستقیم به بحث مربوط است؛ بدین معنا که مسافت و مدت زمان طی مسیر از شام تا مکه و مدینه کمتر از کوفه تا مکه نیست.

نخستین نامه کوفیان، در دهم رمضان سال 60ق در مکه به دست امام (ع) رسید.[64] گفته شد که مسلم پانزدهم رمضان، نخست از مکه به مدینه رفت و از آنجا به سوی کوفه حرکت کرد و در پنجم شوال وارد این شهر شد و در هشتم یا نهم ذیالحجه به شهادت رسید.[65] پس توقف او در کوفه حدود 58 روز بوده است. اگر گزارش ابومخنف درباره ارسال نامه، 27 شب پیش از شهادت مسلم را درنظر بگیریم و به عقب بازگردیم، نامه باید در حدود دهم ذیالقعده برای امام (ع) ارسال شده باشد؛ و اگر بر اساس شش مورد پیش گفته زمان تقریبی لازم برای رسیدن نامه به مکه را چهارده روز بدانیم، نامه در 24 همان ماه و بلکه زودتر در مکه به دست امام (ع) رسیده است. ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه با استفاده از عمامه سیاه و لباسهای اهل حجاز، به گونه‌ای که مردم گمان کنند وی امام (ع) حسین است، در کنار هجوم مردم برای استقبال از وی نیز نشان می‌دهد که مردم در آن روزها منتظر ورود آن حضرت به کوفه بوده‌اند؛[66] حال آنکه امام (ع) روزهای بعد، از مکه خارج شد و عازم کوفه گردید.

1-3. پاسخ مؤلف «شهید جاوید» و نقد آن

صالحی نجف‌آبادی به چرایی توقف دو هفته‌ای امام (ع) پس از رسیدن نامه مسلم توجه داشته و دو علت برای آن بیان کرده است.[67]

1. امام (ع) قصد داشت با مسلمانانی که از سراسر گسترۀ جهان اسلام برای انجام دادن حج به مکه مشرف می‌شدند، دیدار کند و آنان را از تصمیم خویش آگاه سازد و از آنان برای تشکیل حکومت کمک بگیرد.[68]

2. اگر امام (ع) بلافاصله پس از رسیدن پیغام مسلم مکه را ترک می‌کرد، بهانه تبلیغاتی به دست حکومت می‌داد و چون حج یکی از شعائر بزرگ اسلامی است، دشمن تبلیغ می‌کرد که حسین بن علی برای طلب حکومت، از انجام دادن حج سر باز زده است.[69]

اشکال اساسی پاسخ نخست آن است که به لحاظ تاریخی چنین مطلبی قابل اثبات نیست؛ زیرا هیچ گزارش تاریخی دراین باره وجود ندارد. از طرفی، از آن جمعیت انبوه که برای انجام دادن حج در مکه اجتماع کرده بودند، کسی با امام (ع) همراه نشد و کسی ایشان را یاری نکرد. همچنین حضور چهار ماهه امام (ع) در مکه برای تبلیغ، کافی بود. به نظر ما منطقی بود که امام (ع) خروج بهنگام از مکه و تسلط بر کوفه را، بر دوهفته تبلیغ در مکه ترجیح دهد.

پاسخ دوم نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا چنان‌که صالحی نجفآبادی نیز معترف است،[70] عدم خروج سریع امام (ع) از مکه نیز مانع تبلیغات و تهمت‌های حکومت علیه آن حضرت نشد؛ تا آنجا که ایشان و همراهانش را خارج‌شدگان از دین خواندند. افزون بر آنکه در خارج شدن امام (ع) سبب موفقیت ایشان در انجام دادن حج نیز نشد؛ و جالب آنکه حکومت، آن حضرت را به رها کردن حج متهم کرد.

2-3. دیگر پاسخ‌های احتمالی و نقد آن‌ها

1. شاید آسان‌ترین راه برای رهایی از این ابهام تاریخی، نپذیرفتن گزارش ابومخنف دربارۀ ارسال نامۀ مسلم در 27 شب پیش از شهادت اوست. به نظر می‌رسد چنین سخنی، ادعایی بی‌دلیل و پاک کردن صورت مسئله است.

2. می‌توان اصل گزارش ابومخنف را پذیرفت و درعین حال احتمال داد که عدد اصلی در خبر وی، «سبع عشر» بوده که در نقل‌ها تصحیف شده و به «سبع و عشرون» تغییر یافته است. این پاسخ اگرچه قابل اعتناست، خالی از اشکال نیست. برای مثال، اخبار مسلم و نامه نگاشتن او به امام (ع) ، از چهل روز پس از ورودش به کوفه به پنجاه روز افزایش می‌یابد که با در نظر گرفتن توصیۀ آن حضرت به وی درباره لزوم بررسی دقیق و بهنگام، زمانی طولانی محسوب می‌شود. به علاوه، دلیلی بر تصحیف گزارش ابومخنف در دست نیست و همه مورخان بی‌هیچ اختلافی از 27 شب (سبع و عشرون لیله) سخن گفته‌اند و این نشان می‌دهد که گزارش اصلی و نسخه‌های موجود در نزد ناقلان خبر، همان 27 شب بوده است.

3. امام (ع) برای خروج از مکه نیاز به زمان کافی داشته و همین مطلب خروج ایشان را چند روزی به تأخیر انداخته است. با آنکه اصل چنین استدلالی پذیرفتنی است، اما دو هفته تأخیر برای مهیا شدن خود و همراهان زمان بسیار زیادی است. به ویژه آنکه تعداد همراهان امام (ع) در هنگام خروج از مکه، تفاوت چندانی با تعداد آنان در زمان ترک مدینه نداشت؛ اما در آن هنگام کاروان حسینی خیلی زود برای ترک مدینه آماده شد. پس نمی‌توان پذیرفت که امام (ع) از دو هفته مشغول آماده نمودن مقدمات سفر خود و همراهان بوده است.

4. جاسوسان حکومتی همه فعالیت‌های امام (ع) را تحت‌نظر داشتند و اخبار ایشان را به عمروبن سعید (حاکم مکه) می‌رساندند. بدیهی است که اخبار نامه‌های کوفیان و اعزام مسلم و اقدامات او در کوفه نیز به عمرو رسیده بود و چنان که از سخن و اقدام او برای بازگرداندن امام (ع) و همراهانش پس از ترک مکه بر می‌آید، او فرمان یافته بود مانع خروج آن حضرت از مکه شود؛ از این رو، آن حضرت به دنبال فرصتی مناسب بود و بهترین زمان ممکن برای خروج از مکه زمانی بود که همگان برای انجام دادن مناسک حج از مکه خارج می شدند. شاید عمروبن سعید گمان نمی‌کرد امام (ع) بی آنکه حج به جای آورد، به سوی عراق حرکت کند؛ حضرت از این فرصت نهایت استفاده را برد و با اهل بیت و همراهانش از مکه خارج شد. عمرو نیز با اعزام گروهی از سربازان خود به فرماندهی برادرش یحیی بن سعید سعی کرد امام (ع) را مجبور به بازگشت کند؛ تا آنجا که طرفین با تازیانه با یکدیگر درگیر شدند و چون خبر امتناع شدید آن حضرت از بازگشت به مکه، به عمروبن سعید رسید، وی به علت ترس از ایجاد درگیری، به برادرش دستور داد بازگردد.[71] نقطه ضعف این پاسخ آن است که گزارش‌های تاریخی پیش از خروج امام (ع) از مکه، آن را همراهی نمی‌کند؛ به عبارت دیگر، عدم قدرت امام (ع) بر خروج از مکه نیازمند گزارش تاریخی است و چنین گزارشی در اخبار دیده نمی‌شود. حتی آنجا که ناصحان با امام (ع) از نرفتن ایشان به کوفه سخن گفته‌اند، هیچ یک از بسته بودن راه و ممانعت و عدم امکان خروج ایشان از مکه حرفی نزده‌اند؛ بنابراین، این پاسخ نیز نمی‌تواند علت تأخیر دوهفته‌ای امام (ع) باشد.

5. خروج امام (ع) از مکه، نه در هشتم ذی الحجه، بلکه چنان که نویسنده «الاخبار الطوال» گفته، سوم آن ماه بوده است.[72] هرچند پذیرش نقل دینوری، زمان توقف امام (ع) را کاهش می‌دهد، ولی اصل اشکال باز هم به قوت خود باقی است؛ افزون بر آنکه خروج امام (ع) در روز شهادت مسلم بوده و مورخان تأکید دارند که شهادت وی در هشتم یا نهم ذیالحجه بوده است.[73] به علاوه برخی روایات فقهی، همچون صحیحه معاویه بن عمار از امام (ع) صادق نیز از خروج امام (ع) در روز ترویه سخن گفته است.[74]

3-3. پاسخ پیشنهادی

به نظر نگارندگان، بهترین پاسخی که می‌تواند این ابهام تاریخی را برطرف سازد، گزارش ابن‌ سعد در کتاب «الطبقات الکبرى» است. طبق گزارش مورد نظر، امام (ع) پیش از ترک مکه نامه‌ای به مدینه فرستاد و در آن از بنی عبدالمطلب خواست به مکه بیایند و به ایشان بپیوندند.[75]

لحن خبر در کنار تأمل در شواهد و قرائن نشان می‌دهد که این نامه پس از رسیدن نامه مسلم به مکه بوده است. اگر مدت زمان رسیدن نامه امام (ع) به مدینه در کنار زمانی برای آماده شدن و حرکت عدهای از بنی‌هاشم و نیز مدت زمان رسیدن آنان به مکه لحاظ شود، ابهام تاریخی مورد بحث به راحتی قابل حل است.

ارسال چنین نامه‌ای تا پیش از رسیدن پاسخ مثبت مسلم درباره آماده بودن شرایط کوفه و هنگامی که اصل حرکت امام (ع) هنوز حتمی نشده است، منطقی به نظر نمی‌آید. ابن سعد نیز خبر را پس از درخواست ابن عباس از امام (ع) برای نرفتن به کوفه آورده و معلوم است که چنین درخواستی باید پس از رسیدن نامه مسلم و تصمیم امام (ع) برای رفتن بوده باشد. همچنین در گزارش یاد شده، از آمدن محمد بن حنفیه به مکه و مخالفت وی با قیام و حرکت امام (ع) به کوفه سخن گفته شده است.

واقع مطلب آن است که اگر تأخیر امام (ع) در خروج از مکه، چالشی برای طرفداران نظریه حکومت به شمار آید، کمکی به قائلان نظریه شهادت نخواهد کرد زیرا اگر آن حضرت بلافاصله پس از رسیدن نامه مسلم و حتی در همان روز دریافت نامه هم حرکت خویش را آغاز می‌کرد، باز هم پس از شهادت مسلم و از دست رفتن کوفه و تثبیت موقعیت ابن زیاد به آنجا می‌رسید. باید پذیرفت که مشکل اصلی، دیر خارج شدن امام (ع) از مکه نبود؛ بلکه عدم یاری کوفیان بود که ابتدا سبب شکست مسلم در کوفه شد و در مرحله بعد واقعه عظیم کربلا را رقم زد.

نتیجه‌گیری

مهم‌ترین چالش‌های پیش‌روی نظریه «حکومت»، دو ابهام و پرسش تاریخی منتقدان این نظریه درباره علت بازنگشتن امام (ع) پس از دریافت خبر شهادت مسلم بن عقیل و دگرگون‌شدن اوضاع کوفه در «ثعلبیه»، و علت عدم حرکت امام (ع) از مکه بلافاصله پس از دریافت نامه مسلم درباره مناسب بودن شرایط کوفه و بیعت بسیاری از کوفیان با اوست. پاسخ قائلان نظریه حکومت به تبع مؤلف «شهید جاوید» به اشکال نخست، آن است که امام (ع) با یاران و برادران مسلم مشورت کرد و چون نظر همراهان ادامه حرکت به سوی کوفه بود، کاروان حسینی به حجاز بازنگشت. عدم مشورت امام (ع) با بنوعقیل و یاران، در کنار عدم توانایی پاسخ یادشده برای توجیه حرکت امام (ع) تا هنگام برخورد با سپاه هزار نفری حر بن یزید ریاحی، از اشکالات جواب یادشده است. درباره اشکال دوم، کنار هم نهادن تاریخ رسیدن نامه مسلم به امام (ع) و زمان خروج ایشان از مکه، نشان از آن دارد که آن حضرت حدود دو هفته پس از وصول نامه مسلم به سوی کوفه حرکت کرده است. پاسخ نویسنده «شهید جاوید» آن است که امام (ع) برای آنکه حکومت، ایشان را به ترک حج متهم نکند و نیز استفاده از فضای تبلیغی مناسب آنجا در روزهای شلوغ مکه، در خروج از حرم الهی عجله نکرد. پاسخ صالحی نجف‌آبادی به هیچ وجه اشکال مطرح شده را برطرف نمی‌کند زیرا امام (ع) با تأخیر دوهفته‌ای، باز هم موفق به انجام دادن مناسک حج نشد. پس حکومت باز هم می‌توانست به ایشان تهمت بزند. خروج آن حضرت در روز ترویه هم مانع تهمت‌ها و تبلیغات حکومت علیه امام (ع) و همراهانش نشد. در مقام سنجش، برتری خروج سریع از مکه و تسلط یافتن بر کوفه، با افزایش مدت توقف در مکه برای تبلیغ بیشتر، بر کسی پوشیده نیست. ادامه حرکت امام (ع) به سوی کوفه با وجود تأکید مسلم بن عقیل بر لزوم بازگشت آن حضرت به حجاز، با حکومت‌خواهی آن حضرت ناسازگار است.

منابع

 ابن اعثم، احمدبن اعثم، الفتوح، تحقیق على شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.

ابن داود، حسن بن على، الرجال، تهران، دانشگاه تهران، 1342.

ابن سعد، محمدبن سعد، ترجمه الامام الحسین، تحقیق سیدعبدالعزیز طباطبایی، بی جا، الهدف للإعلام والنشر، بی‌تا

ابن نما حلی، جعفر بن محمد، شیر الاحزان، قم، مؤسسه الامام (ع) المهدی (عج)، 1406ق.

استادی، رضا، سرگذشت کتاب شهید جاوید، قم، قدس،1383.

اسفندیاری، محمد، عاشوراشناسی، قم، صحیفه خرد، 1388.

اسلامی، حسن، «کاروند کتاب شهید جاوید»، کتاب ماه دین، 1390، ش 170، ص 86-100.

اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.

برقی، احمد بن محمد، المحاسن، تحقیق جلال الدین محدث ارموی، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ق.

بلاذری، احمدبن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397ق.

جمعی از محققان، نهضت عاشورا جستارهای کلامی، سیاسی و فقهی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1387.

حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامه الحلی، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، نجف، دارالذخائر،1411ق.

دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، قم، منشورات الشریف الرضی، 1382.

دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسیه المعروف بتاریخ الخلفاء (منسوب)، تحقیق على شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410ق.

زرگری نژاد، غلامحسین، نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا، تهران، سمت، 1386.

صافی گلپایگان، لطف الله، حسین شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، مشهد ، مؤسسۀ نشر و تبلیغ، 1407ق.

صالحی نجف آبادی، نعمت الله، شهید جاوید، تهران، امید فردا، 1382.

صحتی سردرودی، محمد، عاشوراپژوهی با رویکردی به تحریف شناسی تاریخ امام (ع) حسین، قم، خادم الرضا، 1385.

صدوق، محمدبن علی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، 1387ق.

عامری، اسماعیل، درایت و روایت یا عقل و نقل در هدف نگاری قیام عاشورا، قم، صحیفه خرد، 1394.

علم الهدی، علی بن حسین، تنزیه الأنبیاء، قم، منشورات الشریف الرضی، 1409ق.

فرحی، سیدعلی، بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1383.

قنبری، بخشعلی، فلسفه عاشورا از دیدگاه اندیشمندان مسلمان، تهران، بین الملل، 1379.

کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407ق.

گروهی از تاریخ پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، زیرنظر مهدی پیشوایی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ع) خمینی، 1393.

محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه امام حسین، قم، دار الحدیث، 1388.

مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، 1409ق.

مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.

المسائل العکبریه، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.

یعقوبی، احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارالصادر، بی‌تا.