حمید الشیخ علی الشیخ جعفر

زندگی‎نامه شاعر در کتاب ذکر نشده است. نمونه‌ای از شعر رثای حسینی از کتاب احداث کربلا قرائه جدیده فی مقتل الامام الحسین علیه‌السلام که در آن نویسنده مقتل امام حسین (ع) را به صورت اشعاری محزون ارائه داده است:

ورود حضرت به کربلا

 

 

نَزَلوُ بَاِ کْنافِ الطّفُوفِ ضُحیً

 

وَاِلی الْجنِانِ عَشّیه رَحَلَوَ

رَحَلوُ وَ لکل یَشتَکی عَطشاً

 

بَیْنَ الضُّوع لَهُ بِها شَعَلِ

رَحلوَ بِاَکْباءِ افاده

 

ذُبِلَ تناهَبِهَا القَنا الذَّبلِ

رَحَلوُ بِأَوصْالِ یَفْصِلَها

 

غَرَضاً بِهِ الْاَعْداد تَتَصِلُ[1]

4- امام حسین (ع) در شعر شعبی

شعر شعبی (نبطی، بدوی)

علت نام‌گذاری اشعار به شعر شعبی وجود قبایل مختلف عرب است که هر کدام با لهجه‌ای متفاوت سخن می‎گویند و در اشعارشان نیز اوزان خاصی به‌کار می‎رود.

شعر نبطی نیز به علت نسبت آن به اولین کسی که به نام او شهرت یافت است؛ که در سرزمین شمال غربی شبه‌جزیره به‌‌‌نام «نبط» زندگی می‎کرده است.

شعر بدوی هم به علت این‌که آن را به صحرانشینان و اهالی بادیه نسبت داده‎اند (بحور اوزان الشعر الشعبی «سایت منتدیات غرابیل»)

به عقیده استاد ماجد شبر سرزمین عراق در میان سرزمین‌های عربی بیشترین شعرا را داراست و همه مناطق، محله‎ها و روستاهای آن، شاعر خاص خود را دارند. همان‌‌گونه که اهالی الفرات الاوسط در دارا بودن قریحه شعر در عالم بی‌همتا هستند.

ادبیات شعبی از سرزمین عراق و از روستایی به نام «الحسکه» در نزدیکی «الدیوانیه» نشأت گرفته است؛ که در آن بزرگان شعر فصیح زندگی می‎کردند. به مرور زمان شعری ممزوج از دو عنصر شهر و روستا شعری همراه با تخیل و روانی سبک به عنوان «الحسچ» (الحسک) که به عنوان مقدمه شعر شعبی است ارائه شده است. در جنوب عراق، هم‌چنین جنوب شرقی عراق (از لوت تا العماره) لهجه‎های دیگر وجود داشته است؛ اما در منطقه بغداد تا جنوب موصل نیز لهجه‎هایی با خصوصیات متفاوت دیده می‌شود. لهجه منطقه موصل شباهت‌هایی به منطقه الفرات الاوسط دارد.[2]

عراق در حدود 700 سال تحت ظلم استعمار بوده و در طول این زمان الفاظ ترکی، فارسی،‌ انگلیسی و مغولی بر زبان عربی فصیح اثر گذاشته است. بعد از سال 1920 م. حکومت عراق، عربی فصیح را به عنوان زبان رسمی اعلام کرد و به مرور کلمات اجنبی با کلمات فصیح عربی تعویض می‎شد و روستاهای عراقی از الفاظ عربی خود استفاده می‎کردند و در حقیقت عربی فصیح همان لغات استعمال‌ شده در قالب عربی است که عامه مردم عرب از آن استفاده می‌کنند؛ مگر کلماتی که دارای محتوای غیر عربی است.[3]

 

به عقیده استاد ماجد شبر سرزمین عراق در میان سرزمین‌های عربی بیشترین شعرا را داراست و همه مناطق، محله‎ها و روستاهای آن، شاعر خاص خود را دارند. همان گونه که اهالی الفرات الاوسط در دارا بودن قریحه شعر در عالم بی‌همتا هستند.

 

 

الشیخ عبدالعظیم الربیعی

علامه فاضل و ادیب کامل شیخ عبدالعظیم پسر مرحوم شیخ حسین پسر مرحوم شیخ علی جد علی بحرانی ربیعی که نسب آن‌ها به تغلب‌بن‌ربیعه می‎رسد، در ذیقعده سال 1323 ق. در روستای النصار آبادان به دنیا آمد. جدش از قریه «جدعلی» از روستاهای توبلی در بحرین به آنجا آمده بود. در سال 1342 ق. به نجف اشرف هجرت نمود و در آنجا نزد علماء و فضلای بزرگ حوزه علمیه استفاده علمی برد و سپس در اواخر سال 1363 ش. به وطن خویش بازگشت و در مناسبت‎های مذهبی به ارشاد مردم و نشر احکام دینی و کتابت و غیره پرداخت. از اشعار او در منابر حسین (ع) استفاده‎های زیادی می‎شود. ربیعی در اوزان مختلف اشعاری را در دیوان خویش سروده است که نمونه‎هایی از آن را می‎آوریم. از مؤلفات او کتاب «سیاسه الحسین من جزدمین»، «وفاه الرضا»، «رباعیات الربیعی»،[4] «الفیّه الربیعی فی علم النحو» هستند.[5]

 

فی وداع ابی عبدالله الحسین

 

کبّرت ضجّه للحراریر بالصّواوین

 

یصعب علی ابنات الرساله اوداع الحسین

یصعب افرا گه عالحراریر یسأل عدنان

 

الحگ بدیهن مهن یبگن جیش نسوان

یدرن یطیحن عگبه ابولیه العدوان

 

و یشوفن الولیان نومه بالمیادین

طلعن من الخیمه لعد تالی سلفهن

 

عگب الخدر لنهن یطبّن للدواوین

شافن ولیهن عالمهروافترّن اعلیه

 

وگعن بلایه ارواح کلهن فوگ رجلیه

شاعر وداع جان‌گداز حضرت با اهل‌بیت (ع) را به تصویر می‌کشد:

فریاد الله‌ اکبر که با حالت ضجه از زنان و کودکان خیام برپا شده بود، نشان از سختی وداع آن‌ها با حضرت حسین (ع) دارد.

چه سخت است خداحافظی اهل خیام با امام حسین (ع) چرا که همه آن‌ها زنان وکودکان هستند.

چرا که آنان می‌دانند که بعد از وداع با امام (ع) اسیر در دست دشمنان خواهند بود و عزیزانشان را در میدان نبرد کشته خواهند دید.

دشمن، آنان را پس از امام حسین (ع) از خیمه‌ها خارج کرده، در مجالس ابن زیاد و یزید وارد می‌کند.

هنگامی که امام حسین (ع) را دیدند که بر اسب سوار گردید، گویی روح از بدن آن‌ها خارج شده باشد خود را بر روی قدم‌های اسب انداختند.

 

5- امام حسین (ع) در ملحمات:

تعریف ملحمه:

معنی لغوی ملحمه جنگ و درگیری شدید است و این کلمه به محل جنگ و میدان کارزار نیز اطلاق شده است. در تعریف اصطلاحی ملحمه، وقتی عرب می‎گوید: «ألحم فلان الشعر» یعنی «نظمه‌ای احکم أجزائه» و بدین‌سان اشعاری که با سیاقی محکم و استوار احوال قومی را به نظم در می‎آورند و به تفصیل به جنگ‌های آنان می‎پردازند، ملحمه نامیده می‎شوند (البقاعی، 1405 ق: 262).

لفظ ملحمه قبل از دوره معاصر در ادب عربی کاربرد نداشت و در این عصر به عنوان یکی از انواع ادبی مطرح شده است. آن‌چه سابقاً به عنوان حماسه در ادب عربی مطرح بوده، نه یک نوع ادبی بلکه غرضی از اغراض شعر همچون وصف و هجو به‌شمار می‎رفته است.[6]

 

عبدالمنعم فرطوسی

در سال 1335 ق. در نجف اشرف به دنیا آمد. فقه و اصول را در محضر سید باقر احسایی آموخت و از درس آیت‌الله خویی نیز بهره‌مند شد. او در سال 1404 ق. وفات یافت و در جوار امیرالمؤمنین (ع) مدفون گردید. برخی از آثار او چنین است: «شرح کفایه الاصول» و «دیوان شعر».

 

نمایشنامه «تداعیات مابعد الطف» که برگرفته از وقایع پس از عاشورای 61 هجری است، به عنوان یک قطعه ادبی زیبا، پیام‌های اجتماعی بسیاری را به مخاطب القا می‌کند. در صحنه پنجم و آخرین صحنه نمایش، سلیمان و یارانش در صحرایی نزدیک کربلا فرود آمده، آثار قبر امام حسین (ع) از دور نمایان است.

 

 

ملحمه اهل‌البیت

این ملحمه در 25 هزار بیت زندگی پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع) را به نظم درآورده است. بخشی از آن‌که بر حیات حضرت حسین (ع) اختصاص یافته است، حدود چهار هزار بیت را شامل می‎شود که در 235 صفحه از جلد سوم این مجموعه گرد آمده است. او شاعر عالمی است که با بصیرت و نگرشی عمیق به زندگی امام حسین (ع) و واقعه کربلا می‎نگرد. وجود یک قافیه در این تعداد بسیار از ابیات از معجزات شعری محسوب می‎شود و مشابه چنین اثری در آثار ادبی غرب و شرق نادرست است.[7]

 

یا لَهَوْلِ الْمُصاب! هذا حُسَیْنٌ

 

وَ هُوَ شِلْوٌ مُقَطَّعُ الْأعْضاء

تَصْهَرُ الشَّمسُ جَسْمَه و هُوَ

 

وَ المَذاکی تَدوُسُهُ فی الْغراء

ها هنا الشَّمْسُ اُثکِلَتْ بِضُحاها

 

حینَ غَشیّ القتام وجه الذکاء

ها هنا الفتحُ قد تروّی صَریعَاً

 

وَ انْطوی للْجِهادِ خَیْرُ لوِاءِ

ها هُنا المَجْدُ وَ هُوَ صَرْحٌ تَداعی

 

حَینَ اُهْوَتْ دِعامَه العَلْیاء

ها هُنا الحُسَیْنُ تَواری

 

بَیْنَ ظِلِّ القَنا و مَهْدِ الإباء[8]

شاعر بیت را با اسلوب ندا در حوزه ندبه همراه با تعجب شروع می‎کند و به رثای حسین می‎پردازد. هنگامی که بدن امام حسین (ع) را پاره‌پاره و عریان در صحرای سوزان کربلا می‎بیند. سپس مقتل را به نظم کشیده و زیر آفتاب ماندن پیکر مقدس حضرت و لگدکوب شدن آن توسط اسب‌ها را توصیف می‎کند. شاعر با استفاده از حسن تعلیل، تیرگی آفتاب را به علت عزادار بودن برای حضرت می‎داند؛ سپس با تأکید در ابیات آخر، غم و اندوه درونی خویش را بیان می‌کند. شاعر با تشبیه حضرت به پیروزی، او را به خاک افتاده می‎بیند که پرچم‌دار جهاد تا ابدیت خواهد بود. هم‌چنین حضرت را هم‌چون قصر بلندی می‎داند که فرو افتاده است در سایه نیزه‎ها!

شاعر در مصرع آخر واژه «مهد الابا» را آورده است که شاید بیان‎گر این باشد که همه این مصائب ظلم‌ستیزی را می‎آموزد؛ هر چند در آغاز راه باشد؛ چرا که واژه مهد به معنای گاهواره برای پرورش نوزاد است.

 

ادامه دارد...

برای مطالعه بخش نخست اینجا و بخش دوم اینجا را کلیک کنید.