طبیعی است که قیام حسینی و واقعه عاشورا به دلیل آن‌که رویدادی تاریخی و نیز مهم‌ترین رویداد تاریخ اسلام به شمار می‌آید، توجه استادان و دانشجویان تاریخ، بویژه گرایش تاریخ اسلام را به خود جلب کند. نگارنده که عضوی از جامعه دانشگاهی کشور و دانشجوی مقطع دکتری تاریخ اسلام است و در فضای دانشگاهی کشور آسیب‌ها، ضعف‌ها و معایب عاشوراپژوهی دانشگاهیان را شاهد بوده، در این نوشتار از این آسیب‌ها با شما سخن گفته است.

البته بیان این آسیب‌ها به معنای انکار تلاش‌ها و دستاوردهای دانشگاهیان در این عرصه نیست. دید تاریخی به عاشورا همراه نگاه آکادمیک و دقتی که لازمه آن است، در کنار روشمندی و ارائه انواع تحلیل‌ها، دستاوردهای ارزشمندی داشته است؛ مانند کتاب «پس از پنجاه سال؛ پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‌السلام» از مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی که جامعه‌شناسی تاریخی دوره پنجاه‌ ساله بین رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا عاشوراست[1] یا کتاب «بررسی تاریخ عاشورا» از مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتی که شهید مطهری آن را کتابی مهم می‌دانست و به قول ایشان، مؤلف آن در تاریخ صدر اسلام خود سند است[2] یا تحلیل‌های شایان توجه دکتر غلام‌حسین زرگری‌نژاد در کتاب «نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا».[3]

با وجود این، عاشوراپژوهی دانشگاهیان آسیب‌هایی چشمگیر نیز داشته که لطمه‌هایی جدی به پژوهش‌های آنان در این زمینه وارد کرده است. البته این نقد و آسیب‌شناسی ناظر به فضای غالب بین استادان و دانشجویان تاریخ است و همه استادان، دانشجویان و همه آثار دانشگاهیان را در بر نمی‌گیرد. در ادامه به برخی از آسیب‌های مهم در این زمینه اشاره شده است:

 

1. ابومخنف؛ نخستین مقتل‌نویس[4]

معمولا در بین دانشگاهیان از ابومخنف با عنوان نخستین نویسنده مقتل امام حسین (ع) یاد می‌شود؛ چنان‌که در همان کتاب پیش‌گفته از دکتر زرگری‌نژاد، در فصل اول که عنوان نقد و بررسی منابع و مآخذ تاریخ کربلا را بر خود دارد، فقط به بررسی مقتل ابومخنف و مقایسه اجمالی آن با برخی دیگر از منابع طبری اکتفا شده است. درست است که جامع‌ترین متن متقدمی که به دست ما رسیده مقتل ابومخنف است که ما آن را از طریق نقل طبری در اختیار داریم، اما پیامد تأکید نادرست بر پیشگامی ابومخنف، طرح این شبهه است که چون او در سال 157 ه.ق درگذشته و در نتیجه اخبار عاشورا صد سال پس از روی دادن این واقعه مکتوب شده است، نمی‌شود چندان به آن اعتماد کرد.

پاسخ این شبهه چنین است که وفات ابومخنف حدود یک قرن بعد از واقعه عاشورا بوده، اما او کتابش را در آخرین روز عمر ننوشته، بلکه او بی‌واسطه و گاهی با واسطه از شاهدان عینی عاشورا، چه یاران اباعبدالله‌ الحسین (ع) و چه دشمنان و قاتلان آن حضرت، روایت کرده است. افزون بر این، جریان مقتل‌نگاری پیش از ابومخنف آغاز شده است. از نخستین مقاتلی که ما از وجودشان آگاهی داریم مقتل «قاسم‌بن‌اصبغ‌بن‌نباته» است که طبری، ابوالفرج اصفهانی و شیخ صدوق از آن روایت کرده‌اند و نیز مقتل «جابر جعفی» (م: 128 ه.ق) شاگرد مبرز امام باقر (ع) و امام صادق (ع) که به روایت «عمروبن‌شمر جعفی» بوده و «نجاشی» از آن یاد کرده است.

بلاذری در گزارش قیام عاشورا از منابع متنوعی استفاده کرده که از برخی از آن‌ها طبری استفاده نکرده است. روایات «هیثم‌بن‌عدی» (م: 207 ه.ق) و «ابن‌شبه نمیری» (م: 262 ه.ق) نمونه‌ای از این منابع است.

مقتل وی از منابع «مقتل‌الحسین (ع)» نوشته «نصر‌بن‌مزاحم منقری» بوده و روایاتی از آن به طور پراکنده در منابع مختلف آمده است؛ از جمله یک روایت در تاریخ طبری. به این نکته مهم باید توجه کرد که جابر جعفی خود از مشایخ ابومخنف بوده است. جالب آن‌جاست که «عبدالمجید اسماعیل اوغلو»، از محققان ترکیه، مقتل جابر جعفی را بنا بر مشهور نخستین مقتل دانسته، اما در جامعه دانشگاهی ایران که انتظار داریم از جابر جعفی بیشتر اطلاع داشته باشند، کمتر به مقتل وی اشاره می‌شود. از معاصران ابومخنف نیز روایات «عوانه‌بن‌حکم» (م: 158 ه.ق) از منابع تاریخ عاشوراست که از طریق مقتل «هشام کلبی» (م: 206 ه.ق) به طبری رسیده است[5]. حتی می‌شود به مراثی «جعفر‌بن‌عفان طائی» (م: 150 ه.ق) اشاره کرد که در محضر امام صادق (ع) مرثیه می‌خواند و به نوشته «ابن‌ندیم»، مراثی او دویست ورقه بوده است.

 

2. انحصار منابع قیام عاشورا به منابع تاریخی و طبری‌زدگی

معمول است که در فضای دانشگاهی منابع تاریخی را منحصر به آثار مورخان مانند تواریخ عمومی و تک‌نگاری‌ها بدانند و به منابع دیگر مانند منابع روایی یا اصلا رجوع نکنند یا آن‌ها را در اولویت قرار ندهند و کمتر به آن‌ها رجوع کنند. در میان منابع تاریخی نیز علاقه عجیبی به تاریخ طبری دیده می‌شود با این‌که تاریخ طبری خود تاریخ‌نگاری روایی است. علت طبری‌زدگی را شاید بتوان در این دانست که این کتاب را مستشرقان چاپ کرده و معتبرترین منبع تاریخ اسلام تلقی نموده‌اند.

با این اوصاف است که طبری (م: 310 ه.ق) را «امام‌المورخین» می‌دانند و در تاریخ اسلام آن را اصل قرار می‌دهند و حتی در مقایسه با طبری به منابع متقدم که پیش از تاریخ طبری نوشته شده و ارزش تاریخی آن‌ها بیش از طبری است، کمتر توجه می‌کنند؛ برای مثال «انساب‌الاشراف» نوشته بلاذری (م: 279 ه.ق). بلاذری در گزارش قیام عاشورا از منابع متنوعی استفاده کرده که از برخی از آن‌ها طبری استفاده نکرده است[6]. روایات «هیثم‌بن‌عدی» (م: 207 ه.ق) و «ابن‌شبه نمیری» (م: 262 ه.ق) نمونه‌ای از این منابع است.

نمونه دیگر «الاخبارالطوال» نوشته ابوحنیفه دینوری[7] (م: 282 ه.ق) و حتی «الطبقات الکبیر»[8] از ابن‌سعد (م: 230 ه.ق)، که پیش از همه این‌ها نوشته شده است. البته در چاپ‌های سابق «الطبقات الکبیر» باب «امام حسین (ع)» آن نیامده بود، اما با دستیابی به نسخه کامل آن و با تحقیق «مرحوم آیت‌الله سید عبدالعزیز طباطبایی» این بخش از کتاب چاپ شد. احتمال داده می‌شود که به «الارشاد» شیخ مفید نیز به سبب شیعه بودن مؤلف آن با غضب و کینه نگاه شده و برچسب بی‌اعتباری بر آن خورده است و این در حالی است که فصل «امام حسین (ع)» آن از بهترین مقاتل است.[9]

شیخ مفید در این کتاب هرگز از طبری نقل نکرده؛ زیرا منابع طبری و منابع دیگر پیش از وی مانند «مقتل هشام کلبی» در دسترس ایشان قرار داشته است. در منابع حدیثی نیز گزارش‌های بسیار ارزشمند از حیات امام حسین (ع) و قیام عاشورا وجود دارد و با آن‌که این منابع از نظر ساختاری با تاریخ طبری چندان تفاوتی ندارند، معمولا فضای دانشگاهی ما از آن‌ها غافل است.

برای مثال می‌شود از کتاب‌های «بصائرالدرجات» از صفار قمی (م: 290 ه.ق)، «الکافی» از شیخ کلینی (م: 329 ه.ق) (که هر دو معاصر طبری هستند) و «کامل‌الزیارات» از ابن‌قولویه قمی (م: 367 ه.ق) نام برد. این کتاب‌ها در بر دارنده روایت‌های بسیار مهمی در این ‌باره هستند؛ برای نمونه نامه‌ای از امام حسین (ع) به بنی‌هاشم در منابع کهن، فقط در «کامل‌الزیارات» آمده است[10]. در کتاب‌های شیخ صدوق نیز روایات متعددی درباره امام حسین (ع) به یادگار مانده است[11].

«محمد صحتی سردرودی» روایت‌های پنج کتاب «ثواب‌الاعمال و عقاب‌الاعمال»، «امالی»، «علل‌الشرایع»، «عیون اخبارالرضا (ع)» و «الخصال» را در کتابی به نام «مقتل‌الحسین (ع) به روایت شیخ صدوق» گرد آورده است.[12]

برخی نیز عاشورا را به نزاع هاشمی و اموی که از دوره جاهلی سابقه داشته است، تقلیل می‌دهند. نه امامت در شیعه فقط سیاسی است و نه عاشورا. عاشورا یک واقعه نیست، بلکه یک فرهنگ است که مدل و الگوی شیعه راستین در آن دیده می‌شود. ابعاد تبلیغی، تربیتی، معنوی و اخلاقی عاشورا نباید نادیده گرفته شود.

 

3. استفاده نکردن از دانش رجال و نقد بیرونی اخبار عاشورا

کسی که در ایران دکتری تاریخ اسلام می‌گیرد در دوره تحصیل خود، حتی دو واحد هم علم رجال نمی‌خواند و با این علم آشنایی ندارد؛ بنابراین به نقد بیرونی گزارش‌های تاریخی اقدام نمی‌کند و در ارجاعات به این مسأله اکتفا می‌کند که مطلب مورد نظر در «تاریخ طبری» یا «تاریخ یعقوبی»[13] آمده است؛ برای مثال این ادعا مطرح می‌شود که امام حسین (ع) از معترضان به صلح برادر خود با معاویه بوده است و بعد این ادعا به نوشته «ابن‌اثیر»، «ابن‌عساکر» و «ابن‌کثیر» مستند می‌شود[14]. در نقد این ادعا، می‌شود گفت که در «الامامه و السیاسه»، «انساب‌الاشراف» و «الاخبارالطوال» خلاف این ادعا مطرح و نشان داده شده که امام حسین (ع) کاملا به صلح امام حسن (ع) وفادار بوده است.

افزون بر این باید چنین گفت که صرف ارجاع به مورخانی مانند طبری، ابن‌اثیر و ابن‌کثیر کافی نیست، بلکه باید دید سند و اِسناد آن‌ها چیست و با استفاده از دانش رجال، رجال یاد شده در اِسناد را نقد کرد؛ برای مثال طبری درباره رویدادهای سال 56 ه.ق گزارشی آورده است که در سند آن نام مدائنی، علی‌بن‌مجاهد و عامر شعبی دیده می‌شود که هر سه فرد از نظر رجالی متهم‌اند[15]. آیا رواست که به گزارش یادشده، بی‌توجه به این نکته و فقط به دلیل آن‌که در «تاریخ طبری» آمده است، استناد کنیم؟! در‌حالی‌که می‌دانیم طبری خود منکر صحت کامل تمام گزارش‌های بیان‌شده در تاریخش شده است و حتی گزارش‌های متناقض را آورده و در اختیار آیندگان قرار داده است. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که برخی روحانیانی که درباره عاشورا قلم زده‌اند، چون هم با رجال آشنا بوده‌اند و هم با حدیث و فقه، معمولا نسبت به کسانی که فقط تحصیلات دانشگاهی داشته‌اند آثار بهتری پدید آورده‌اند. در ادامه به نمونه‌هایی از این دست اشاره شده است:

«استاد یوسفی غروی» در تصحیح و تحقیق «مقتل ابومخنف» هم منابع ابومخنف را برشمرده و هم رجال یادشده در متن را در پاورقی معرفی کرده است. «مرحوم آیت‌الله نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی» نیز در کتاب «نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری»، برخی روایت‌ها را هم نقد بیرونی (کار رجالی) کرده و هم نقد درونی (نقد محتوای متن). «عبرات‌المصطفین فی مقتل‌الحسین (ع)»، نوشته «مرحوم آیت‌الله شیخ محمدباقر محمودی» نیز یکی از نمونه‌های بسیار خوب مقاتل معاصر و نمونه پژوهشی علمی است.

 

4. تقلیل دادن عاشورا به یک قیام سیاسیِ صرف و بی‌توجهی به ابعاد دیگر آن

در فضای دانشگاهی معمولا به بعد سیاسی عاشورا توجه می‌گردد و حتی گاهی تعبیرهای سخیفی چون «شورشی محدود و کم‌اهمیت در عصر اموی» شنیده می‌شود. برخی نیز عاشورا را به نزاع هاشمی و اموی که از دوره جاهلی سابقه داشته است، تقلیل می‌دهند. نه امامت در شیعه فقط سیاسی است و نه عاشورا. عاشورا یک واقعه نیست، بلکه یک فرهنگ است که مدل و الگوی شیعه راستین در آن دیده می‌شود. ابعاد تبلیغی، تربیتی، معنوی و اخلاقی عاشورا نباید نادیده گرفته شود.

به دلیل آسیب یاد شده، معمولا تاریخ امام حسین (ع) به قیام عاشورا منحصر می‌شود و از باقی زندگی آن بزرگوار مانند دوره ده‌ ساله امامت ایشان در عهد معاویه کمتر سخن به میان می‌آید. اتفاقا منشأ این نگاه به حیات امام حسین (ع)، کتاب‌های تاریخی و مقاتل است که دانشگاهیان به آن‌ها استناد می‌کنند و برای جبران این ضعف باید به منابع دیگر مانند منابع روایی، فقهی، ادبی و… مراجعه کرد.