«عمرو بن حجاج زبیدی» در سال 61 ه.ق رئیس قبیله مذحج بود. از گذشته چنین روایت شده است که در پی وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و روی‌گردانی برخی از قبایل و طوایف تازه مسلمان شبه جزیره عربستان از گردن نهادن به اوامر و نواهی حکومت مدینه، «عمرو بن معدی کرب» از زبیدیان یمن خواست تا به او بپیوندند؛ اما زبیدیان به توصیه عمرو بن حجاج بر پایبندی خود به اسلام تأکید کردند.[1] اطلاعاتی درباره زندگی او در دوران خلفا وجود ندارد و تنها پس از به خلافت رسیدن معاویه فعالیت سیاسی او در تاریخ ذکر شده است.

عمرو بن حجاج در زمان فرمانروایی «زیاد بن ابیه» بر کوفه، از یاران و طرفداران او گردید و وفاداری خود به حکومت بنی‌امیه را با امضای شهادت‌نامه دروغین تمرد «حجر بن عدی» از حکومت معاویه به اثبات رساند؛ شهادت‌نامه‌ای که بهانه معاویه برای به شهادت رساندن حجر گردید.[2]

پس از مرگ «معاویه» و به خلافت رسیدن «یزید»، او همراه کوفیان به امام حسین (ع) نامه نوشت. عمرو به همراه «شبث بن ربعى»، «حجار بن ابجر»، «یزید بن حارث بن رویم»، «عروه بن قیس» و «محمد بن عمرو تیمى» براى امام حسین (ع) نامه نوشتند که: «اما بعد؛ باغ‌هاى ما سبز، میوه‌‌جات رسیده، گیاه زمین روئیده، درختان داراى برگ گردیده است. هرگاه می‌خواهى به‌جانب لشکرى که آماده و مجهز می‌باشد بیا. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو و بر پدرت باد!»[3]

پس از حضور «عبیدالله بن زیاد» در کوفه و اقداماتش؛ عمرو بن حجاج از کسانی بود که به دستور عبیدالله،‌ «هانی بن عروه» را به قصر کشاند و موجبات اسارت و بعد شهادت او را فراهم آورد.[4] گفته شده است که «روعه» خواهر عمرو بن حجاج همسر هانی بوده است.[5]

وقتى به گوش عمرو بن حجاج رسید که هانى کشته شده است او با قبیله مذحج قیام نمود و دار‌الاماره ابن زیاد را محاصره کرد. سپس فریاد زد: «من عمرو بن‌ حجاج‌ هستم، این‌ها جنگجویان و سرشناسان قبیله‌ مذحج هستند، نه قصد عصیانگرى دارند و نه هواى‌ جدا شدن از جماعت مسلمین‌، لیک‌ به آن‌ها خبر رسیده که دوستشان (هانی بن عروه) کشته شده است از این رو نتوانستند تحمل کنند.»

وقتى به ابن زیاد گفته شد که شهسواران قبیله مذحج بر در قصر ایستاده و تصمیم جدال دارند، به «شریح» قاضى گفت که به دیدن هانى برود، سپس نزد مذحجیان رفته و بگوید او زنده است و کشته نشده. شریح پیش هانی رفته و پس از آن به قبیله مذحج گفت:

«هنگامی‌که امیر، کلام شما را شنید به من دستور داد نزد هانى بروم، من پیش هانى رفته و او را دیدم. امیر مرا مأمور کرده با شما ملاقات کنم و شما را آگاه نمایم که هانى زنده است و اینکه به شما خبر رسیده او کشته شده صحیح نیست». عمرو روی به قبیله مذحج کرده و با اعلام خبر زنده بودن هانی بن عروه، آنان را برگرداند.[6]

برخی تاریخ‌دانان او را از عوامل مهم در پراکنده ساختن یاران «مسلم» از اطرافش می‌دانند.[7]

 

نقش عمرو بن حجاج در عاشورا

عمرو بن حجاج در روز عاشورا از سوی «عمر بن سعد» عهده‌‌دار فرماندهی جناح راست لشکر کوفه گردید.[8] و همراه با یاران تحت امرش به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. حمله‌ای که منجر به شهادت جمعی از یاران امام حسین (ع) از جمله «مسلم بن عوسجه» گردید.[9] نقل شده که پس از کشته شدن گروهی از سپاهیان کوفه در نبردهای تن به تن با یاران امام (ع) در پیش از ظهر عاشورا او با صدای بلند نیروهای خود را که از میان سپاه امام (ع) هماورد می‌طلبیدند خطاب قرار داد و گفت:

عمرو بن حجاج در روز عاشورا از سوی عمر بن سعد عهده‌‌دار فرماندهی جناح راست لشکر کوفه گردید.

«ای احمق‌ها می‌دانید با چه کسانی در حال جنگ هستید؟ آنان جنگجویان شهیر هستند و قومی‌ هستند که آرزوی مرگ می‌کنند. هیچ‌یک از شما به‌تنهایی به جنگشان نرود، بلکه با پرتاب سنگ آنان را از پا درآورید.»

توصیه عمرو بن حجاج مورد پسند ابن سعد قرار گرفت از این ‌رو دستور داد تا کسی به تنهایی وارد جنگ با یاران امام (ع) نشود.[10]

عمرو بن حجاج از سوی عمر بن سعد، مسئول ممانعت از رسیدن آب به خیام اباعبدالله الحسین (ع) گردید.[11] نقل شده پس از بسته شدن راه آب، امام (ع) حضرت ابوالفضل العباس (ع) را به حضور طلبیدند و به ایشان فرمودند که شبانه و به پرچم‌داری «نافع بن هلال» با سی سوار و بیست پیاده، به سوی فرات رفته، آب به خیمه‌ها برسانند.

حضرت عباس (ع) و یارانش درحالی‌که نافع در جلو آن‌ها در حرکت بود به سوی شریعه فرات به راه افتادند. عمرو بن حجاج زبیدی که مأمور حراست از فرات بود فریاد زد: «کیستی؟» نافع گفت: «از پسرعموهای تو؛ آمده‌ایم از این آب که ما را از آن منع کرده‌اید بنوشیم»، عمرو گفت: «گوارایت باد بنوش! ولی برای حسین (ع) از این آب نبر»؛ اما نافع در جواب گفت: «نه؛ به خدا سوگند تا زمانی که حسین (ع) و خاندان و یاران همراهش، تشنه‌اند من قطره‌ای از این آب نخواهم ‌نوشید». پس میان نیروهای عمرو بن حجاج و یاران امام (ع) جنگ درگرفت که به لطف الهی و به یُمن رشادت‌های عباس بن علی (ع) و شجاعت‌های نافع بن هلال و دیگران، یاران امام (ع) موفق شدند ضمن کشته و زخمی کردن چندین تن از دشمنان، آب را به خیمه‌های امام (ع) برسانند.[12]

 

فرجام زندگانی عمرو بن حجاج

عمرو بن حجاج، از مخالفان قیام «مختار» بود و در جنگ «عبدالله بن مطیع» با مختار، از یاران ابن مطیع بود.[13] در روز شکست شورشیان علیه مختار ناپدید شد. مختار، خانه‌اش را ویران و اموالش را مصادره کرد.[14] درباره سرانجام وی اختلاف وجود دارد. «دینوری» گفته است که وی راهی بصره شد ولی از ترس سرزنش مردم به شراف رفت.[15] به گفته «بلاذری» او فرار کرد و در واقصه از تشنگی درگذشت. گفته شده است که وقتی سپاهیان مختار به او رسیدند هنوز رمقی در بدن داشت و آنان سر از تنش جدا کردند.[16] «طبری» و «ابن اثیر» گفته‌اند که وی به سمت واقصه و شراف رفته و بعد از آن خبری از او در دست نیست.[17]