جوامع بشری با انقلاب‌ها و قیام‌ها در پی اصلاحات و دگرگونی‌ها یا دست یافتن به نتایج و مقاصد خاص خود هستند؛ بدین ترتیب نگاه‌ها پس از یک حرکت سیاسی یا اجتماعی به نتایج پس از آن معطوف است. نگاهی به تاریخ پر فراز و نشیب شیعه، نقطه‌ای را در جغرافیای کربلا و زمان عاشورا نشان می‌دهد که پس از چهارده قرن همچنان ملتهب و بحث برانگیز باقی مانده و گذر سالیان و هزاره‌ها از ارزش و اهمیت آن نکاسته است. مساله دست یافتن به نتایج و تحقق مقاصد در خصوص جریان عاشورا و حرکت امام حسین (ع) با ابعاد بزرگی که داشت بسیار مهم می‌نماید. امروز با نگاهی به چهارده قرن گذشته، نقاطی مهم و در مواردی شبهه‌ناک - حاکی از غرض‌مندی برخی افراد- برای بررسی وجود دارند که ازجمله این موارد، دست‌یابی به نتایج و ثمرات عاشوراست.

اگر حرکت امام حسین (ع) و عدم بیعت ایشان به دلیل ستاندن حق و بازگرداندن آن به اهلش و براندازی حکومتی غاصبانه بود، در ظاهر امر جز شکست و هدر رفتن جان عده‌ای بی‌گناه از اهل بیت دست‌آوردی نداشت؛ چرا که حکومت بنی امیه بعد از واقعه عاشورا تا حدود هفتاد و دو سال به حیات خود ادامه داد. چه چیزی در حرکت امام حسین‌(ع) و مصائب کربلا وجود داشت که ایشان را بنا به فرموده جدشان رسول خدا، چراغ هدایت و کشتی نجات امت قرار داد؟ اساسا عنصر پیروزی در حرکت امام حسین‌(ع) چه تعریفی داشت که بنا به فرموده خود حضرت، در نهایت فتح و پیروزی حقیقی نصیب ایشان گشت؟[1]

وقتی خوانش‌های جانب‌دارانه از یک واقعه تاریخی، قضاوت‌های عوامانه و تحریفات نااهلان، نکته‌ها و حقایق را در ابهام فرومی‌برند، می‌توان با جریان شناسی و تحلیل رویدادها و بسترهای پدیدآورنده یک رخداد، حقایق را پیدا کرد. بررسی حرکت امام حسین (ع) نیز از این قاعده مستثنا نبوده و در صورت برداشت‌های اشتباه از نتایج آن، می‌تواند به استنباط‌هایی معکوس ختم شود. از این رو نتایج واقعه عاشورا و حرکت امام حسین (ع) در سه محور مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

1) آشکار شدن حق و باطل در بین امت اسلامی

غالبا وقایع مهم تاریخی، ناگهانی و در لحظه رخ نداده‌اند. معمولا بسترهایی حتی به طول چندین سال می‌توانند زمینه‌ها را برای وقوع جریانی آماده و فراهم سازند. برای بررسی واقعه عاشورا و شناخت ابعاد مهم آن باید نگاهی به سالهای عقب‌تر و نقطه‌ای از تاریخ اسلام انداخت که در آن نطفه تمامی وقایع تلخ از جمله واقعه خونین کربلا شکل گرفت. به تعبیری زمانی که خلافت از اهل آن –بنابر نص خدا و رسولش- ستانده و نااهل سوار بر مسند آن شد.

درباره شکل‌گیری حکومت بنی امیه استنباط بسیاری از افراد این است که آنها با به خلافت رسیدن عثمان سر برآوردند، درحالی‌که اساس آنها همزمان با شروع سیستم خلافت غاصبانه سقیفه‌ای و خصوصا در زمان حکومت خلیفه دوم بنا نهاده شد. زمانی که عمربن خطاب، یزید بن ابی سفیان و پس از آن معاویه بن ابی سفیان را به حکومت شام رساند بسترها را برای شکل‌گیری امپراطوری بنی امیه مهیا ساخت. حکومت بر شامات مرکبی بود که سوار شدن آل امیه بر آن پیاده شدنی را در پی نداشت! منابع تاریخی اشاره به زمانی دارند که خلیفه‌ای به زعم خود و پیروانش ساده زیست و خاک نشین، هنگام سرکشی به شامات و دیدن قصر و تجملات معاویه چشم بر حقایق بست. سوال اینجاست که چرا چنین چشم پوشی‌هایی صورت می‌گرفت و چنین باج‌هایی داده می‌شد؟

در طی بیست و پنج سال حکومت سه خلیفه اول و به موازات آن شکل گیری و رشد بنی امیه، سنت‌ها و سیره رسول خدا رو به فراموشی نهاد.

در طی بیست و پنج سال حکومت سه خلیفه اول و به موازات آن شکل‌گیری و رشد بنی امیه، سنت‌ها و سیره رسول خدا رو به فراموشی نهاد. زمانی که حق از مسیر خود منحرف شود انحرافات راحت‌تر مجال بروز می‌یابند. بدعت‌هایی که خلفا بنا کردند، جلوگیری و منع از روایت و ثبت حدیث پیامبر، ثروت‌های کلانی که از فتوحات نصیب جامعه اسلامی شد، امتیازات نژادی که به رسم جاهلیت قائل شدند، همگی از عوامل ساخت افرادی فاسد با روحیات ثروت طلبی بود که امت اسلامی را به خواب عمیقی فرو برد. بدین ترتیب جامعه‌ای که امیرالمؤمنین علی (ع) زمام دار آن شد، از هر حیث دست ایشان را بسته بود و چنان هدایت جامعه سخت شده بود که کوچکترین اصلاحی با شعار "واسنت عمرا" مواجه می‌شد!

جامعه‌ای که نیازمند بود در یک برهه‌ای از خواب برخیزد و جمود آن شکسته شود، در زمان امامت امام حسن (ع) و دوره خلافت کوتاه‌مدت ایشان نیز به همین ترتیب به حیات خود ادامه داد. سیاست‌های محافظه کارانه معاویه شرایطی را برای حرکتی مشابه حرکت امام حسین (ع)، برای امام حسن (ع) ایجاد نمی‌کرد. به همین ترتیب اگر یزید نیز راه و روش پدرش را ادامه داده بود، چه بسا مصائب کربلا رخ نمی‌داد. حال که شرایط بیدارسازی امت با خلافت یزید فراهم شده بود، این اقدام باید به شکلی صورت می‌گرفت که به طور فراگیری صدای آن به تمامی نقاط برسد.

حرکت امام حسین (ع) دو روی سکه حق و باطل را نشان امت اسلامی داد. عرصه کربلا و رخدادهای پس از آن، همچون اسارت خاندان اهل بیت و سخنان ایشان در کوفه و شام، چهره منفور حکومت را نزد مردم جلوه‌گر ساخت. ثمره این آشکارگری‌ها در غالب لعن از جانب مردم بروز کرد و بدین گونه کل سیستم خلافت سقیفه‌ای را زیر سوال برد!

 

لعن و قیام دو قالب از بروز انزجار

زمانی که قطعات یک جریان به‌درستی در کنار هم قرار بگیرند تصویر واضح و روشنی را نشان خواهند داد. قیام‌هایی که پس از واقعه عاشورا رخ دادند، دلیلی بر تاثیر غیرمستقیم این واقعه در مخدوش کردن چهره حکومت نزد اذهان عمومی بود. همان‌طور که لعن، یکی از علائم بروز گسست بین مردم و خلافت بود، قیام‌ها به شکل دیگری نارضایتی‌ها و عدم مشروعیت را از قالب کلمات به برخوردهای فیزیکی انتقال دادند.

واقعه حره اولین قیام عمومی مسلمانان به عنوان نمود این جریان بود. یزید با لجاجتی که به خرج داد علی‌رغم سرزنش‌های اطرافیان اشتباه دیگر خود را به بار آورد. در جامعه اسلامی و در شهر پیامبر خدا فاجعه‌ای رخ داد که در طی آن جان و مال و ناموس مردم به مدت سه روز بر سپاهیان حلال شد! با این اوصاف در شرایطی که فرمانده چنین سپاهی –مسلم بن عقبه- در توجیه عمل خود، اطاعت خلیفه را از اطاعت خدا بر خود واجب‌تر می‌خواند، مسلمانان فاتحه چنین اسلام و چنین حکومت اسلامی را خواندند! به این ترتیب باید گفت لعن یزید که از واقعه عاشورا آغاز شده بود و در طی این وقایع ادامه یافت، در زمان حیات خود او بین مردم باب شد. این مردم همان قشری بودند که از حامیان سقیفه به شمار می‌آمدند چرا که شیعیان از ابتدا تکلیفشان در تبری معلوم بود. دراین‌باره ذهبی یکی از علمای اهل سنت می‌نویسد[2]:

و چون یزید با مردم مدینه آنچه خواست انجام داد و حسین (ع) و برادران و بستگان او را کشت و شراب خورد و کارهایی ناپسند انجام داد، مردم او را دشمن داشتند؛ و بسیاری بر ضد او قیام کردند و خداوند به عمر او برکت نداد.

همچنین در کتابی دیگر عبارتی جالب دارد و می‌گوید:[3]

عبدالله بن زبیر یکی دیگر از چهره‌های سرشناس این دوران شمرده می‌شود که علم مخالفت با یزید را نه در جهتی همسو با عقاید شیعه، بلکه برای مقاصد ریاست طلبانه اش برداشته بود.

(یزید) آدمی بدخو و بداخلاق و جلف بود، شراب می‌خورد و کارهای زشت انجام می‌داد، حکومت خود را با شهادت امام حسین (ع) آغاز کرد و با واقعه حره به پایان رسانید، مردم او را دشمن می‌داشتند و خداوند هم عمر مبارکی برای او قرار نداد و بعد از امام حسین (ع) عده زیادی علیه او قیام کردند و عاقبت سرنگون گردید.

قیام بعدی توابین نام داشت که افراد آن صراحتا به خون‌خواهی از امام حسین (ع) برآمده بودند و از عملکرد گذشته خود توبه داشتند. اقدام آنها نیز تلنگری در جهت بیدارسازی جامعه و آشکار کردن چهره پنهان و باطل دستگاه حکومتی بود.

عبدالله بن زبیر یکی دیگر از چهره‌های سرشناس این دوران شمرده می‌شود که علم مخالفت با یزید را نه در جهتی همسو با عقاید شیعه، بلکه برای مقاصد ریاست طلبانه‌اش برداشته بود. وی زمانی که در مکه اعلام قیام عمومی نمود، بر بالای منبر از امام حسین (ع) و اقدامات بنی امیه صحبت کرد و بدین وسیله از نام امام به جهت نیل به مقاصد خود سوءاستفاده و اعلام خلافت کرد.

اما مشهورترین قیام و سرشناس‌ترین چهره در این بین، مختار ثقفی بود. وی از شیعیانی بود که به خون‌خواهی از امامش برخواست و اثر کارش بسیار فراگیرتر بود. با کشته شدن عده بسیاری از خوارج و عثمانی مذهبان در طی قیام و مبارزات او، کالبد جمعیتی منطقه تغییر یافت. به این ترتیب مفهومی عام از شیعه که در طول این سال‌ها رشد کرده بود ریزش کرد و تشیع با مفهوم خاصی از آن که بر اساس قیام کربلا کل سیستم خلافت را زیر سوال می‌برد، سر برآورد و کوفه پایگاه اصلی تشیع به این مفهوم شد. این شیعیان درجه‌ای خاص از شانیت را برای امام قائل بودند که مفاهیمی همچون تولی و تبری وجهه خاصی به این عقایدشان می‌بخشید. این تحول به شکل خاص در تاریخ کوفه و به شکل عام در تاریخ اسلام، نتیجه‌اش دور انداختن سیستم خلافت غاصبانه بود.

 

2) فروریختن قداست و مشروعیت دستگاه خلافت

مجموع این جریانات منجر به جدایی دین از سیاست شد، به‌طوری‌که مردم خلیفه را به عنوان نماد قدرت سیاسی پذیرفتند و دریافتند باید علم و دین خود را از جای دیگری کسب کنند. عدم مشروعیت مساله‌ای بود که در داخله دستگاه حکومتی نیز بدان اذعان می‌شد. عبدالملک بن مروان حکم امیری بود که برای جمع آوری آبروی گذشته و مقبولیت، به کسب علم فقه و معارفی از این دست پرداخت. وی از ترس فرجام یزید و بنی امیه سفیانی، درصدد اصلاح برخورد با اهل بیت پیامبر برآمد. وقتی عبدالملک به حکومت رسید، ضمن نامه‌ای محرمانه به عامل خود در کوفه، اعترافی مهم و تاریخی را بیان نمود:

از عبدالله عبدالملک بن مروان به حجاج بن یوسف ثقفی؛

من را از ریختن خون خاندان عبدالمطلب معاف بدار، چرا که من آل ابی سفیان را دیدم که چون به حکومت رسیدند، دست خود را به این خون‌ها آلوده کردند و پس از مدت اندکی، همگی نابود شدند.[4]

این نامه نشان می‌دهد در اطرافیان خلیفه و درون کاخ حکومتی او چه جوی نسبت به جریانات پس از عاشورا وجود داشته است. البته بنی مروان نیز به وعده‌های خود وفادار نماندند و سرنوشتی بهتر از بنی امیه سفیانی پیدا نکردند. این مساله آفتی بود که بعدها گریبان بنی‌عباس را نیز گرفت. روی کار آمدن آن‌ها امری بود که شاکله‌اش بعد از واقعه عاشورا و با فروریختن مقبولیت و مشروعیت حکومتی که مردم به آن دل‌بسته بودند رشد کرده بود. درواقع پس از این جریانات مردم فهمیدند صلاح آنها در بازگشت به آل رسول است، اما در یافتن و انتخاب همین مورد نیز به اشتباه رفتند. زمزمه‌های شعار "الرضا من آل محمد"[5] از اواخر دهه نهم هجری آغاز شده بود که اوج قیام‌هایی با این محوریت، قیام زید بن علی بود.

تلاش و تعالیم امامان شیعه در طول حیات با برکت خود، عاشورا و شهادت امام حسین (ع) را به یکی از مهم ترین نمادها و شعائر شیعیان تبدیل کرد.

در واقع این بیدارسازی‌ها، آشکار شدن حق و باطل و چهره حقیقی خلافت غاصبانه و در ادامه آن زیر سوال رفتن مقبولیت و مشروعیت حکومتی که خلیفه آن تا دیروز خلیفه الرسول محسوب می‌شد و از جایگاهی ویژه برخوردار بود، همگی دستاورد حرکت امام حسین (ع) و عدم بیعت ایشان بود. امام حسین (ع) فرموده بودند برای احیای سنت جدشان و امر به معروف و نهی از منکر حرکت می‌کنند و عنصر امر به معروف و نهی از منکر ایشان همان عدم بیعت بود. برآیند حرکت امام حسین (ع) رفته رفته خلافت سیاسی را از خلافت حقیقی اسلام تفکیک و جدا کرد و امام به همه نشان داد این دین و دستگاهی که در سقیفه پس از رسول خدا برپا کردند، دین جدش نبود. این دستگاه خلافت از مردم قدرت می‌خواهد و اسلام در آن جایگاهی ندارد.
 

3) عاشورا یکی از مهم‌ترین نمادها و شعائر شیعه

 دستاورد دیگر حرکت امام و مصائب عاشورا، شکل‌گیری دائره‌المعارفی برای شیعیان در ابعاد مختلف زندگی ایشان بود. پس از مرحله روشنگری و آشکارسازی حق و باطل، لازم بود تا در مرحله دیگر امت اسلامی نتایج به دست آمده از کربلا را برای حال و آینده خود و در سطح زندگی فردی و اجتماعی‌اش به عنوان یک مکتب حفظ کند. در این راستا تلاش و تعالیم امامان شیعه در طول حیات با برکت خود، عاشورا و شهادت امام حسین (ع) را به یکی از مهم‌ترین نمادها و شعائر شیعیان تبدیل کرد تا بر اساس "فذکروا بایام الله"، این واقعه و نتایج مهم و بزرگ آن در اذهان جامعه اسلامی و حتی بشریت باقی بماند. ائمه (ع) این موضوع را با چهار محوریت در رهبری خود دنبال کردند:

الف) تاکید به زیارت امام حسین (ع)

امام صادق (ع) فرمودند:

اگر یکى از شما طول دهر و عمرش را به حج رفته ولى به زیارت حسین بن على (ع) نرود حتما و محقّقا حقّى از حقوق خدا و حقوق رسول خدا (ص) را ترک کرده، زیرا حق حسین (ع) فرضیه و تکلیفى است از جانب خداوند که بر هر مسلمانى واجب است.[6]

ب) تاکید به عزاداری بر امام حسین (ع)

امام رضا (ع) فرمود: هر کس که عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه‌اش باشد، خداوند روز قیامت را برای او روز شادی و سرور قرار می‌دهد.[7]

ج) تاکید به بکا و گریه بر امام حسین (ع)

 امام صادق (ع) فرمود:

براى بنده جزع نمودن و گریستن در تمام امور مکروه و ناپسند است مگر گریستن و جزع کردن بر حسین بن علی (ع)، زیرا شخص در این گریستن مأمور و مثاب مى‌‏باشد.[8]

د) تاکید به مدیحه‌سرایی و شعر برای امام حسین (ع)

نقل است که حضرت صادق (ع) فرمودند:

کسى که در مصیبت حضرت امام حسین (ع) یک بیت شعر بخواند، پس خود گریسته و ده نفر را بگریاند، بهشت براى او و آن ده نفر مى‏‌باشد. و کسى که در مصیبت حضرت امام حسین (ع) یک بیت شعر بخواند پس خود گریسته و نه نفر را بگریاند بهشت براى او و آن نه نفر است. پس پیوسته حضرت نفرات را یکى یکى کاهش داده تا فرمودند:

کسى که در مصیبت حضرت امام حسین (ع) یک بیت شعر خوانده پس خود بگرید (راوى مى‏‌گوید: گمان مى‏‌کنم امام (ع) فرمودند: یا تباکى کرده و خود را به صورت گریه کن درآورد) بهشت براى او است.[9]

 

نتیجه گیری

ثمره مصائب عاشورا و حرکت امام حسین (ع) تنها معطوف به همان زمان یا دوره‌ای خاص نبود. امام با خون‌هایی که در کربلا ایثار کرد نشان داد هدایت و گمراهی چیست و تاریکی و روشنایی کدام است. به مثابه این خط کش و این میزان، پیروزی حقیقی با ایشان بود. امام حسین (ع) فرموده بود چه کشته شوند و چه پیروز، هیچ آرزویی جز خیر از خداوند ندارند و این کشته شدن در نگاه ایشان خیری بود که پیروزی حقیقی را برای همگان معنا کرد. از نتایج عاشورا ساخت مکتبی بود استوار بر اصل و عنصری که تا امروز همچنان به جهانیان حق و باطل را نشان می‌دهد و برای این سنجش ترازویی دست آنها داده است.