عمدتاً وقتی کلمه "توحید" به گوش می رسد، اولین عبارتی که به ذهن متبادر می شود؛ خداشناسی است. یا در بسیاری موارد در پاسخ "توحید چیست" گفته می شود یعنی خدا یکی است.

اما آیا خدا چیزی است که باید توسط ما شناخته شود؟ شناختن خدا کار ماست؟ آیا نامعلومی است که باید بگردیم و جستجو کنیم یا فکر کنیم و تحقیق کنیم و معلومش کنیم؟ و یا در قرن 21 و پس از پشت سر گذاشتن 124هزار پیامبر که متذکر خداپرستی و رجوع به فطرت می شدند[1]؛ کسی ادعایی دارد که خدا 2 تا یا چند تاست که در صدد اثبات فقط یک خدا باشیم؟! پس اینها چه پاسخی است؟ آنچه از کلام معصوم درباره توحید به ما رسیده تفاوت فاحشی با این مفاهیم و معارف دارد.

در این مقاله سعی داریم با استفاده از سخنان امام حسین (ع) معارف توحیدی را بیشتر توضیح دهیم. در این راستا ابتدا بیان می کنیم توحید چیست و اهمیت آن را بررسی می کنیم سپس به دعای عرفه امام حسین (ع) و احادیث و خطبه های توحیدی ایشان مراجعه می کنیم.

در این مقاله، مطالب زیر مورد بررسی قرار می‌گیرد.


اهمیت توحید

اساس ادیان الهی از جمله اسلام بر پایه توحید بنا شده است[2]. همچنین در بسیاری از معارف اسلامی آمده که اصل دین اعتقادات است؛ در پرتو اعتقاد صحیح است که عملِ صالح و مقبول حاصل می شود. شیخ صدوق در کتاب شریف خود می گوید: نصف دین اعتقادات صحیح است و نصف دیگر آن عمل به این اعتقادات[3]. رسول خدا (ص) نیز فرمودند: توحید نصف دین است[4]. اهمیت توحید تا آنجاست که خدای متعال در حدیث قدسی می فرمایند: إِنَّ أَعْظَمَ الطَّاعَاتِ تَوْحِیدِی‏[5]. همانا برترینِ طاعات، توحیدِ من است.

البته اینکه بیاییم و درباره توحید بگوییم منظور این نیست که درباره کنه ذات خدا صحبت کنیم. چرا که اساساً هم از این موضوع نهی شده ایم. [6]چنانچه امام موسی بن جعفر (ع) می فرمایند: در توحید از آنچه خدای متعال در کتاب خود گفته پا فراتر نگذار که هلاک می شوی. همچنین حضرت امیر (ع) در خطبه ای (که هفت روز پس از وفات پیامبر(ص) ایراد کردند) فرمودند: حمد مخصوص خداوندی است که ذهن ها از دست یافتن به کنه ذاتش بازداشته شده اند[7]. بنابراین چنانچه گفته شد، قصد ما از پرداختن به این موضوع تنها آشنایی با مفهوم توحید در کلام معصومین است.

 

توحید چیست؟

توحید اساسی ترین اصل از اصول دین است که همه ما بدان معترفیم؛ چرا که موحد خلق شدیم[8]. به سند کلام امام معصوم توحید یعنی: أَنْ لَا تَتَوَهَّمَهُ[9]، خدا را توهم نکنی. چرا که خدایی که به وهم درآید یعنی ساخته ذهن من و مخلوق است.

در حدیث ارزنده دیگری از امیرمومنان (ع) روایت شده: التَّوْحِیدُ أَنْ لَا تُجَوِّزَ عَلَى رَبِّکَ مَا جَازَ عَلَیْکَ[10]، ‏توحید یعنی هر صفتی که شایسته مخلوقات است؛ برای خدا جایز نیست و در یک عبارت بطور خلاصه یعنی «هر آنچه که در خلق وجود دارد، در خالق یافت نمی شود»[11]. این نکته اساسی ترین کلید معارف توحیدی است که بدانیم شئونات خلق و خالق از یک سنخ نیست.

در عالمِ مادی و انسانی هر چه که آدمی در ذهن خود می اندیشد و تصور می کند، فعلِ ذهنی است و مخلوقِ انسان است و به سبب اینکه ذهن من آن را ساخته و پرداخته، بدان احاطه دارد. پس اگر من توهم و تصوری از خدا داشته باشم، خدایم ذهنی است و خدایی که من بر آن احاطه داشته باشم دیگر خدا نیست. زیرا آن چیزی که محاطِ ذهن محدودِ من شود قطعاً محدود خواهد بود در حالیکه در ادعیه رجبیه می خوانیم: «یا حادّ کلِّ مَحدود»؛ و یا «لا یُحدُّ»، «لا حَدَّ لَه» خدایی که هیچ حدی برایش نیست.

آنچه که بسیار مهم است در باب توحید این است که اساساً خدا و ذاتش قابل درک و شناخت برای ما نیست و هیچ احاطه علمی، حسی و عقلی از سوی ما ممکن نیست، لذا محال بودن شناخت ذات الهی، موضوعی است عقلی که دین نیز آن را تایید کرده است.

چنانچه امام حسین (ع) فرمودند: هر چه که بندگان تصور کنند خدا برخلاف آن است (چیزی غیر از آن است)[12]. این موضوع به این دلیل است که ما چیزی را تصور می‌کنیم که مشابهی از آن داشته باشیم و این از صفات مخلوقین است و نه خالق. بنابراین هر آنچه درباره خدا گفته می شود، تنها معارفی است که توسط ائمه و از قِبَل خودِ خدا به ما رسیده است. نظیر: حواس از درک او عاجزند، وهم ها بر او قرار نمی گیرد، زبانها او را توصیف نمی کند، هرچیزی را که حواس حسّ کند یا دستها لمس کند آن چیز مخلوق است[13]؛ عقلها نمی توانند او را اندازه گیرند و ذهن ها بر او احاطه پیدا نمی کنند[14]. چرا که هر آنچه را که عقل اندازه گیرد یا برایش نمونه ای در ذهن ساخته باشد، محدود است.

موضوع مهم دیگر درباره خدا، نفی هرگونه تشبیه است. امام رضا (ع) می فرمایند: مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِک‏[15]، کسی که خدا را به خلقش تشبیه کند مشرک است. در واقع مشرک شدن فقط این نیست که غیر از خدا چیز دیگری را بپرستد بلکه اگر صفتی که در مخلوقات است، به خدا نسبت دهد؛ گویی برای خدا شریک قرار داده و مشرک شده است.

بنابر آنچه گفته شد توحید یعنی خارج کردن خداوند از دو حد: حد تشبیه و حد تعطیل[16]. حد تشبیه یعنی اینکه خدا را به چیزی تشبیه نکنی و حد تعطیل یعنی بودنش را نمی توانی انکار کنی. بطور خلاصه یعنی نمی توانی بگویی خدا نیست در عین حال نمی توانی بگویی خدا چیست. تنها می یابی که خالقی داری که باید در مقابلش خضوع و خشوع کنی و او را تسبیح کنی؛ یعنی او را از همه شئونات خلق منزه بداری.

«سبحان» که یکی از اسماء مهم خداوند است یعنی منزه کردن خدا از هر آنچه که شایسته خلق است.

پس دو نکته کلیدی در باب توحید است: اول اینکه خدا را توهم نکنی. دوم اینکه هر صفتی در خلایق وجود دارد درباره خداوند قائل نشوی.

 

توحید و معرفت رب

معرفت رب برترینِ فرایض است که بر همه ما به عنوان مسلمان واجب است. اگر بخواهیم به کمترین مقدار از معرفت رب بهره ببریم، لازم است توحید بدانیم. به احادیث زیر توجه کنید:

از امام رضا (ع) پرسیدند، کمترین اندازه معرفت خدا چیست؟ فرمودند: اقرار به اینکه خدایی جز اللّه نیست، نه شبیه و نه نظیر دارد، و او قدیم (ازلی) و ثابت است (یعنی مانند مخلوقات نیست که تغییر کند) و هیچ چیز شبیه او نیست[17].

در حدیث دیگری از امام صادق (ع) روایت شده: إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَهُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیَّهِ[18]. همانا برترینِ فرایض و واجبات بر انسان معرفت رب است و اقرار به بندگی او.

هم چنین حضرت علی بن موسی الرضا (ع) فرمودند: أَوَّلُ عِبَادَهِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَهِ اللَّهِ تَوْحِیدُه‏[19] اولِ بندگی خداوند معرفتش است و اصلِ معرفت خدا توحید اوست.

با تمام اوصافی که در باب اعتقادات و توحید ذکر شد؛ به نظر می رسد قدری در شناخت مبانی معارف توحیدی دین اسلام کوتاهی کردیم. در ادامه هر چند مختصر ولی به قدر بضاعت موضوع را کمی بسط خواهیم داد.

معارف توحیدی در دعای عرفه

حال که اهمیت توحید در دین روشن شد، به چند مورد از معارف توحیدی امام حسین (ع) اشاره می کنیم. در دعای عرفه امام حسین (ع) معارف توحیدی بسیار گسترده است و آنقدر عمیق که قطعاً پرداختن به آن شایسته ماهها و بلکه سالها تدبر و تعمق است، که در این مقال نمی گنجد. اما در ادامه به برخی از عبارات برجستهء دعای عرفه که معرفت رب را در کلام امام حسین (ع) روشن تر می کند می پردازیم.

  • سُبحانَکَ لا اِلهَ الّا اَنت...فَسُبحانَکَ سُبحانَکَ مِن مُبدِیٍ وَ مُعیدٍ...فَسُبحانَهُ سُبحانَه...

منزهی تو و خدایی جز تو نیست...منزهی تو از اینکه آغاز و پایانی داشته باشی... منزه است منزه...

«سبحان» که در ادعیه مکرر وارد شده چیست؟ سبحان که یکی از اسماء مهم خداوند است یعنی منزه کردن خدا از هر آنچه که شایسته خلق است. چنانچه معصوم می فرمایند: سبحان یعنی: تَعْظِیمُ جَلَالِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ تَنْزِیهُهُ عَمَّا قَالَ فِیهِ کُلُّ مُشْرِک[20]. ‏تعظیم خدای عزوجل و منزه کردن خدا از هر چه مشرکان درباره خدا می گویند؛ پیش تر گفته شد، مشرکان درباره خدا چه می گویند: مشرکان خدا را به خلقش تشبیه می کنند.[21]

  • سُبحانَ اللّهِ الواحِدِ الاَحَدِ الصَّمَد

منزه است خدایی که واحد و احد و صمد است کسی که نزاییده و زاده نشد و هیچ همتایی ندارد. مناسب است برای روشن شدن معنای «صمد»، به نامه امام حسین (ع) به اهالی بصره بپردازیم.

 

نامه امام حسین (ع) به اهل بصره

امام زین العابدین (ع) می فرمایند: مردم بصره به پدرم نامه نوشتند و از ایشان درباره «صمد» پرسیدند. امام حسین (ع) در پاسخ چنین نوشتند: خداوند، خود صمد را تفسیر کرده است: نزاده و زاده نشده و هیچ کس همتای او نیست، از چیزى به وجود نیامده، نه در چیزی است و نه بر روی چیزی، ابداع کننده و آفریننده و پدید آورنده همه اشیاء است. همه چیز را با قدرتِ خود خلق کرده؛ به ارادهء او آنچه برای فناپذیری آفریده، نابود می شود. به علم او آنچه برای بقا آفریده شده، باقی می ماند. ایـن خدای صمد است که زاییده نشده و از او زاییده نمی شود، آگاه به غیب و آشکار است، بزرگ و بلند مرتبه است و برای او هم کفو و هم شانی نیست[22].

صمد کسی است که میانِ خالی برای او نیست (جوف ندارد). صمد کسی است که آقایی اش به کمال باشد، صمد کسی است که نخورد و نیاشامد، صمد کسی است که نخوابد، کسی که همواره بوده و خواهد بود

  • الَّذِی‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا

کسی که نه زاده و زاده نشده و هیچ کس همتای او نیست...حمد مخصوص خدایست که فرزند ندارد.

برای توضیح بیشتر این فرازِ دعا، به احادیث امام حسین (ع) درباره «لم یلد و لم یولد» مراجعه می کنیم.

حضرت سیدالشهدا (ع) در معنی آیه «لم یلد» اشاره می‌کند که یعنی از او چیزی مثل فرزند یا هرچیز دیگر بیرون نمی آید، او برتر از آن است که هرچیزی از او برون آید.

«ولم یولد» یعنی . از قبیل بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر؛ مثل گیاهی از زمین یا آبی از چشمه یا میوه از درخت.

امام حسین (ع): هیچ ستاینده به کنه عظمتش نرسد، کبریا و بزرگی‌اش به هیچ قلبی خطور نکند زیرا که در اشیاء هیچ مانندى ندارد؛ علما با نیروى عقل نتوانند ذاتش را درک کنند، متفکران با فکرشان راه به جایی نبرند جز اینکه با تصدیق به قلب و ایمان به غیب او را دریابند، زیرا که او به صفات مخلوقین وصف نشود

همینطور خداوند مانند اجسام لطیف و غیرمادی نیست که از محلی سرچشمه می گیرند (مثل اشیاء لطیف که از منابع خود بیرون می آیند)، مثل دیدن از چشم، شنیدن از گوش، بوئیدن از بینی، چشیدن از دهان، سخن از زبان، شناختن و تمییز دادن از دل و آتش از سنگ. بلکه او خداست، خدای واحدِ احدی که صمد است[24].

  • اَوجَبتَ عَلیَّ حُجَّتَک بِاَن اَلهَمتَنی مَعرِفَتَک

حجتت‌ را بر من‌ واجب‌ کردی‌ به این‌که معرفت‌ خود را به‌ من‌ الهام‌ فرمودی.

در این عبارت چند نکته نهفته است: اول اینکه معرفت از جانب خدا به مردم اعطا می شود. اگر خدا خودش را به ما معرفی نمی کرد، هیچ یک از آفریده ها راهی به سوی خدا نداشتند و قادر نبودند خدا را بشناسند. دوم اینکه خداوند همه خلایق را بر سرشت توحیدی خلق کرده است. یعنی همه را خداپرست آفریده است. سوم اینکه مخلوقات به خدا شناخته می شوند و نه اینکه خدا به وسیله مخلوقات[25]. چنانچه امام حسین (ع) می فرمایند: بِهِ تُعْرَفُ الْمَعَارِفُ لَا بِهَا یُعْرَف‏[26]. شناختنی‌ها را باید به وسیله خدا شناخت و نه اینکه خدا را به وسیله شناختنی‌‌ها بشناسیم.

  • لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ

هیچ چیز شبیه او نیست

چنانچه از ابتدا ذکر شد، خدا شبیه هیچ چیز نیست و از صفات خلایق به دور است. برای توضیح بیشتر این عبارت که به کرّات در قران و دعاها وجود دارد، به سراغ خطبه مفصل امام حسین (ع) می رویم.

 

خطبه معروف امام حسین (ع) درباه منع تشبیه خدا به خلق

أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا هَؤُلَاءِ الْمَارِقَهَ الَّذِینَ یُشَبِّهُونَ اللَّهَ بِأَنْفُسِهِمْ- یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ بَلْ هُوَ اللَّهُ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ- لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر

ای مردم! بر حذر باشید از «مارقین» که خدا را به خود تشبیه می کنند (اینان از دین خارج شده اند)، گفتار اینان همانند کافران اهل کتاب است، خدا مثل و مانند ندارد (شبیه هیچ چیز نیست). شنوا و بیناست، چشم‌ها او را نبیند، او دیدگان را ببیند، او لطیف (تیزبین) و آگاه است.

اِسْتَخْلَصَ الْوَحْدَانِیَّهَ وَ الْجَبَرُوتَ وَ أَمْضَى الْمَشِیئَهَ وَ الْإِرَادَهَ وَ الْقُدْرَهَ وَ الْعِلْمَ بِمَا هُوَ کَائِنٌ لَا مُنَازِعَ لَهُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لَا کُفْوَ لَهُ یُعَادِلُهُ وَ لَا ضِدَّ لَهُ یُنَازِعُهُ وَ لَا سَمِیَّ لَهُ یُشَابِهُهُ وَ لَا مِثْلَ لَهُ یُشَاکِلُهُ لَا تَتَدَاوَلُهُ الْأُمُورُ وَ لَا تَجْرِی عَلَیْهِ الْأَحْوَالُ وَ لَا تَنْزِلُ عَلَیْهِ الْأَحْدَاثُ

وحدانیت و جبروت مخصوص اوست؛ آنچه در مشیت بود را اجرا کرد، اراده، قدرت و علم به همه چیز در قبضهء قدرت اوست. در هیچ کار مخالف و منازعى ندارد، همتا و هماوردی ندارد؛ نه ضدِ ستیزه‏‌گرى دارد، نه همنام و همانندى، و نه مثل و مانندى؛ دستخوش حوادث نگردد، تغییر حال نپذیرد، پدیده‏‌ها در وجودش راه نیابد.

وَ لَا یَقْدِرُ الْوَاصِفُونَ کُنْهَ عَظَمَتِهِ وَ لَا یَخْطُرُ عَلَى الْقُلُوبِ مَبْلَغُ جَبَرُوتِهِ لِأَنَّهُ لَیْسَ لَهُ فِی الْأَشْیَاءِ عَدِیلٌ وَ لَا تُدْرِکُهُ الْعُلَمَاءُ بِأَلْبَابِهَا وَ لَا أَهْلُ التَّفْکِیرِ بِتَفْکِیرِهِمْ إِلَّا بِالتَّحْقِیق‏ إِیقَاناً بِالْغَیْبِ لِأَنَّهُ لَا یُوصَفُ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ صِفَاتِ الْمَخْلُوقِینَ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الصَّمَدُ.

هیچ ستاینده به کنه عظمتش نرسد، کبریا و بزرگی‌اش به هیچ قلبی خطور نکند زیرا که در اشیاء هیچ مانندى ندارد؛ علما با نیروى عقل نتوانند ذاتش را درک کنند، متفکران با فکرشان راه به جایی نبرند جز اینکه با تصدیق به قلب و ایمان به غیب او را دریابند، زیرا که او به صفات مخلوقین وصف نشود (اشاره به همان نکته که خدا هیچ‌یک از صفات خلق را ندارد)، یگانه و صمد است.

مَا تُصُوِّرَ فِی الْأَوْهَامِ فَهُوَ خِلَافُهُ لَیْسَ بِرَبٍّ، مَنْ طُرِحَ تَحْتَ الْبَلَاغِ وَ مَعْبُودٍ، مَنْ وُجِدَ فِی هَوَاءٍ أَوْ غَیْرِ هَوَاءٍ، هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ کَائِنٌ لَا کَیْنُونَهَ مَحْظُورٍ بِهَا عَلَیْه‏ وَ مِنَ الْأَشْیَاءِ بَائِنٌ لَا بَیْنُونَهَ غَائِبٍ عَنْهَا لَیْسَ بِقَادِرٍ مَنْ قَارَنَهُ ضِدٌّ أَو سَاوَاهُ نِدٌّ.

هر چه در وهم گنجد خدا غیر از او باشد؛ آنچه فکر به آن تعلق گیرد خدا نباشد؛ آن‌که در دسترس اندیشه قرار گیرد پروردگار نخواهد بود؛ آنچه در هوا و ماورای هوا یافت شود معبود نباشد. او در اشیاء است نه بودنی که بوسیله اشیاء احاطه شود. از اشیاء جداست نه جدا بودنی که از آنها غائب باشد، آنکه ضدی بخواهد، قادر نیست با او قرین شود یا آنکه نِدی (مشابهی) بخواهد نمی تواند با او برابری کند.

لَیْسَ عَنِ الدَّهْرِ قِدَمُهُ وَ لَا بِالنَّاحِیَهِ أَمَمُه، احْتَجَبَ عَنِ الْعُقُولِ کَمَا احْتَجَبَ عَنِ الْأَبْصَارِ وَ عَمَّنْ فِی السَّمَاءِ احْتِجَابَهُ کَمَنْ [عَمَّنْ‏] فِی الْأَرْضِ قُرْبُهُ کَرَامَتُهُ وَ بُعْدُهُ إِهَانَتُهُ.

ازلیت اش را با زمان نتوان سنجید، در سیطره مکان نیست و در ناحیه معینى نتوان به او رو آورد(برای خداوند نمی توان مکان خاصی در نظر گرفت)؛ از عقل‌ها محجوب است چنان‌که از دیده‏‌ها هم محجوب است، از آسمانیان مستور است چنان‌که از خاکیان هم مستور است؛ نزدیکی‌اش کرامت اوست و دوریَش اهانت اوست (نزدیکی و دوری مکانى ندارد).

لَا تَحُلُّهُ فِی وَ لَا تُوَقِّتُهُ إِذْ وَ لَا تُؤَامِرُهُ إِنْ عُلُوُّهُ مِنْ غَیْرِ تَوَقُّل‏ وَ مَجِیئُهُ مِنْ غَیْرِ تَنَقُّلٍ، یُوجِدُ الْمَفْقُودَ وَ یُفْقِدُ الْمَوْجُودَ وَ لَا تَجْتَمِعُ لِغَیْرِهِ الصِّفَتَانِ

نه «در» (که نشان ظرفیت و مکان است) در ساحت قدسش راه دارد (که گوئى در کجاست؟) نه «گاه» (که رمز زمان است) محدودش سازد؛ نه «اگر» (که دلیل امکان و تعلیق است) در بارگاهش راه یابد. رفعتش نه چون برآمدن بر قله‏‌هاست؛ آمدنش مثل انتقال نیست، نیستی را هستی دهد و هستی را نابود کند و این دو صفت هرگز در غیر «خدا» نباشد.

امام رضا (ع): نظام توحید الهی نفی صفتها از خداست. زیرا که عقلها گواهند که هر صفت و موصوفی مخلوق است و هر مخلوقی گواه آن است که آفریننده ای دارد که خودش صفت ندارد

فِی وَقْتٍ یُصِیبُ الْفِکْرُ مِنْهُ الْإِیمَانَ بِهِ مَوْجُوداً وَ وُجُودَ الْإِیمَانِ لَا وُجُودَ صِفَهٍ بِهِ تُوصَفُ الصِّفَاتُ لَا بِهَا یُوصَفُ وَ بِهِ تُعْرَفُ الْمَعَارِفُ لَا بِهَا یُعْرَفُ فَذَلِکَ اللَّهُ لَا سَمِیَّ لَهُ سُبْحَانَهُ‏ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر

فکر تنها تواند بودنش را دریابد، و به هستی‌اش اعتراف کند، اما از «وصف» ش، عاجز است که صفات را به او باید توصیف (و معرفى) کرد و نه او را به صفات، شناختنی‌ها را به او باید شناخت نه او را به شناختنی‌ها. این است خدائى که همنام ندارد، منزه است، همانندى ندارد. شنوا و بیناست[27].

  • هُوَالسَّمیعُ البَصیرُ الَّطیفُ الخَبیر... هُوَالجَوادُ الواسِعُ... یااَرحَمَ الرّاحِمینَ... یارَحیمُ یارَحمنُ... الرَّئوفُ الرَّحیمُ...یاذَالجَلالِ وَالاِکرامِ

تمامی این عبارات و کلمات اسماء و صفتهای خداوند هستند. در اینجا لازم است توضیح مختصری درباره اسماء و صفات الهی ارائه کنیم.

 

اسماء و صفات الهی

اسم یعنی علامت و صفت یعنی نشانه، و البته معانی شان شبیه هم هست. اول اینکه اسامی خدا فعل خداست؛ نه اینکه این صفات چگونگی وصف ذاتش باشد و یا صفت عین ذاتش باشد (نعوذ باللّه). زیرا خودِ وصف شدن و وصف کردن از شئوناتِ خلق است، لذا نمی توان خدا را وصف کرد. (مطابق آنچه در ابتدای بحث ذکر شد). چنانکه امام صادق (ع) می فرمایند: خداوند بزرگتر از آن است که به وصف در آید[28]. بنابراین تنها وصف خدا «بی وصفی» است.

امام رضا (ع) نیز می فرمایند: نظام توحید الهی نفی صفتها از خداست. زیرا که عقلها گواهند که هر صفت و موصوفی مخلوق است و هر مخلوقی گواه آن است که آفریننده ای دارد که خودش صفت ندارد[29].

خداوند هر مخلوقی را با صفت و ویژگی خاصی آفریده در حالیکه برای خداوند هیچ صفتی (که نشان از وصف ذاتش باشد) وجود ندارد. خودِ اسماء و صفات الهی نیز نشان می‌دهد که خدا لاموصوف است و هرگز وصف نمی شود.

ما از خودمان نمی توانیم برای خدا اسمی بگذاریم. زیرا آدمی چیزی را می تواند اسم گذاری کند که می شناسد و به آن احاطه دارد. با توجه به تمامی مواردی که گفته شد، برای خدا نمی توان اسم گذاشت و نمی توان وصف قائل شد. خدا برای خود اسمائی اختیار کرد تا زبان خلائق برای حمد و ثنا و مناجات با خدا باز شود[30]. پس این اسامی که با آن خدا را می خوانیم، از جانب حق تعالی به ما تعلیم داده شده است.

 

نتیجه گیری و جمع بندی

پس بنابر آنچه در این مقاله موجز ارائه شد:

1- توحید به معنی خداشناسی نیست بلکه نفی شئوناتِ خلق از خداست.

2- خداوند خود را به همه مخلوقات معرفی کرده و خلایق فطرتاً خداپرست هستند.

3- انسان به فطرت خود و به عقل خود می یابد که خدا دارد؛ ولی هیچ چیز دربارهء خدا نمی تواند بگوید، جز اینکه تسبیحش کند و دربرابرش خشوع کند.

در پایان ذکر این نکته ضروری است که یافتن حقیقتِ معارف حقیقی، منوط به رجوع به ثقلین یعنی قرآن و اهل بیت (ع) است. از این رو نه تنها باید به قرآن و احادیث ائمه اطهار (ع) رجوع کنیم، بلکه باید با توسل و تمسک به ساحت مقدس امام عصر (عج)، از ایشان بخواهیم ما را از انحرافات و پلیدی‌ها حفظ نماید و راه هدایت را بر ما روشن سازد.