واقعه کربلا از لحظه‌ای که به وقوع پیوست، به دلیل اهمیت و عمق معناداری‌اش به یک نماد بی‌بدیل از مفاهیم متعدد اعتقادی، سیاسی و اجتماعی بدل شد و «سرمایه اجتماعی»[1] شیعیان برای حفظ هویت مذهبی‌شان محسوب می‌شد. زیارت شهدای کربلا دیگر یک زیارت عادی «اهل قبور» برای طلب آمرزش و عبرت اخروی نبود، بلکه یکی از مناسک مهم شیعی در مناسبت‌های مختلف مذهبی بود و امامان شیعه در هر مناسبت و آیین دینی به شیعیان توصیه می‌کردند که در کنار دیگر اعمال و مناسک، زیارت کربلا را نیز در نظر بگیرند.[2]

میان «زیارت» و «زیارتگاه» نیز پیوند ذاتی برقرار است و بررسی کیفیت تعامل حاکمان دو قرن اولیه پس از واقعه عاشورا با مزار امام حسین (ع) می‌تواند یکی از مؤلفه‌های اصلی بررسی این موضوع زیارت کربلا باشد. از میانه قرن اول که سرزمین کربلا شاهد فاجعه بزرگ تاریخ بود، تا میانه قرن سوم که عصر حضور امامان شیعه پایان یافت، شاهد کشمکش‌های متعدد خاندان‌های حاکم با خاندان تحت ستم پیامبر (ع) بر سر زیارت کربلا بوده‌ایم.

مروری بر نام‌های آبادگران و ویرانگران مزار حسینی در عصر حضور ائمه شیعه (ع) شاید بتواند نشانگر بخشی از فرایند دیالکتیکی میان حاکمان و حرم حسینی باشد:

آبادگران: قبیله بنی اسد (61ق)، مختار ثقفی (66ق)، ابوالعباس سفاح (اولین خلیفه عباسی، 132ق)، مهدی عباسی (158ق)، مأمون عباسی (انتهای قرن دوم)، منتصر عباسی (247ق)

ویرانگران: منصور عباسی (146ق)، هارون‌الرشید عباسی (193ق)، متوکل عباسی (236ق)[3]

اگر بپذیریم که روایات نه چندان قوی دال بر ساخت نخستین بنا بر قبر امام حسین (ع) در زمان حکومت محلی مختار ثقفی صحت دارد، باید این را هم پذیرفت که همین بنا تا زمان منصور دوانیقی و ابتدای خلافت عباسی مورد استفاده شیعیان بوده و روایاتی که امامان چهارم تا ششم درباره نحوه زیارت مرقد حسینی آورده‌اند، مربوط به همین بنای اولیه بوده است. بر اساس این گزارش، بنی‌امیه همان‌گونه که پس از واقعه هولناک کربلا و به دلیل تأثیرات بسیار منفی این جنایت بزرگ، دست از آزار مستقیم نزدیکان امام حسین (ع) برداشته بودند، درباره زیارت مزار حسینی نیز اغماض به خرج داده و کاری به مقبره هرچند ساده این شهدا نداشته‌اند. هیچ گزارشی دال بر تخریب جزئی یا کلی این بنا در دوره بنی‌امیه به دست ما نرسیده است. امامان شیعه نیز همان‌گونه که گفته شد، سعی فراوانی داشتند که شیعیان را به زیارت مزار حسینی به مثابه یک کنش فعالانه اجتماعی، سیاسی و اعتقادی تشویق کنند و حتی به زیارت پیاده و توأم با مشقت و سختی توصیه می‌کردند. از همین رو مزار حسینی از همان عصر امام چهارم تاکنون مورد اقبال ویژه زائران از مذاهب گوناگون بوده است.

به نظر می‌رسد که آخرین تخریب جدی و کامل مزار حسینی در زمان حیات ائمه شیعه (ع) اتفاق افتاده و در عصر غیبت، اگرچه حرم حسینی شاهد غارت‌ها، حملات و حوادث طبیعی و غیر طبیعی متعدد بوده است، اما شاهد تخریب کامل حرم نبوده‌ایم و تنها در اوایل خلافت عباسی، مزار امام به طور کامل تخریب و با خاک یکسان شده است. تخریب کامل حرم همراه با منع زائرین و شیعیان از سفر به مزار و حضور در آن منطقه بوده است. منصور پس از آنکه از تثبیت موقعیت عباسیان آسوده‌خاطر شد، با ترس زیادی که موقعیت امامان شیعه داشت، سعی کرد با تخریب کامل مزار کربلا قدرت‌نمایی کرده و زهر چشمی از شیعیان بگیرد. هارون نیز با وجود اقتدار فوق‌العاده‌ای که به دست آورده بود، از گسترش محبوبیت امامیه و علویان که در زیارت کربلا متبلور بود هراس داشت و سهمگین‌تر از منصور اقدام به تخریب مقبره شهدای کربلا کرد تا از کوچک‌ترین قدرت‌نمایی شیعیان نیز جلوگیری کند.

بنابر این به نظر می‌رسد که نباید متوکل را علی‌رغم این شهرت فراگیر تاریخی، در کنار دو خلیفه ویرانگر پیشین یعنی منصور دوانیقی و هارون‌الرشید قرار داد

درباره متوکل اما به نظر می‌رسد که اگر تلقی رایج کنونی که مبتنی بر پاره‌ای از گزارش‌های تاریخی است صحت داشته باشد، وی هراس بیمارگونه‌ای از حرم حسینی داشته و چهار بار اقدام به تخریب این مزار کرده است. با این حال برخی پژوهش‌های تازه تاریخی نشان می‌دهد که گزارش‌های دال بر عناد بیمارگونه متوکل با علویان و شخص امام علی (ع) و نیز تخریب وحشیانه مکرر مزار شهدای کربلا مقرون به صحت نیست و احتمالاً ساخته و پرداخته عوامل فرزندش منتصر و نیز ترکان و معتزله مخالف متوکل باشد، چرا که بنا بر روایات معتبر، وی در دوران 15 ساله خلافت خود رفتار نسبتاً خوبی با شیعیان داشته، برخی مقامات زمان وی از شیعیان بوده‌اند، حرمت امام هادی (ع) را حفظ می‌کرده، هیچ امام و یا چهره مهم شیعی را به شهادت نرسانده و تنها با ترکان و معتزله سر ستیز داشته است. از سوی دیگر گزارش تخریب مقابر شهیدان کربلا از سوی مورخین مهمی چون شیخ مفید و یعقوبی روایت نشده، با اینکه اگر چنین اقدام وحشیانه‌ای صحت داشت، با توجه به دغدغه‌های شیعی این دسته از مورخان، حتماً مورد توجه اینان قرار می‌گرفت[4].

بنابر این به نظر می‌رسد که نباید متوکل را علی‌رغم این شهرت فراگیر تاریخی، در کنار دو خلیفه ویرانگر پیشین یعنی منصور دوانیقی و هارون‌الرشید قرار داد که اقدام به سرکوب گسترده شیعیان و آزار و شهادت دو امام شیعه (امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام) نیز کرده بودند.

چهار خلیفه دیگر عباسی به آبادانی مزار و تلاش برای تطهیر ننگ ویرانگری دیگر خلفا پرداخته‌اند. ابوالعباس سفاح که نخستین خلیفه عباسی است، برای تثبیت خلافت نوپای تبار خود که مدعی انتقام‌گیری از ظالمین به اهل بیت (ع) بود، نیاز داشت که خود را نزد امامیه موجه کند و چه کاری نمادین‌تر از مرمت بنای ساده‌ای که از زمان مختار ثقفی بر مزار شهدای کربلا ساخته شده بود. هم و غم سفاح بر نابودی کامل امویان بود و حتی به بقایای استخوان‌های خلفای بنی‌امیه نیز رحم نکرد.

سه خلیفه دیگر نیز به اقتضای سیاست‌هایی که در جلب نظر علویان برای تثبیت قدرت خود داشتند، دست به بازسازی و نوسازی حرم کربلا زدند. در این میان دوره مأمون اهمیت ویژه‌ای دارد و نقشه اعطای ولایت‌عهدی به امام هشتم شیعیان در کنار نوسازی حرم امام حسین (ع) که پس از تخریب منصور و هارون در وضعیت نامناسبی به سر می‌برد، قابل درک و تحلیل است.

پس از این دوره و آغاز عصر غیبت امام شیعه، به نظر می‌رسد که موقعیت حرم حسینی در جامعه اسلامی تثبیت شده بود و جز چند غارت محدود، تخریب کامل این مرقد مطهر هیچ‌گاه تکرار نشد. از همین رو شاید دیالکتیک تلاش مجدانه داعش در سالیان اخیر برای تخریب حرم حسینی و در برابر آن، پررنگ‌تر شدن زیارت کربلا و به ویژه زیارت میلیونی اربعین قابل درک و توجه باشد.