مرگ هند جگرخوار
در سال 13 ه.ق در روز مرگ ابوقحافه، هند جگرخوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه به درکات جحیم شتافت.[1]
هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه، عتبه و یزید بود[2]، اما از صاحبان پرچم بود که مردها به او مراجعه می‌کردند و میل زیادى به غلامان سیاه داشت، ولى هر گاه بچه سیاهى می‌زایید او را می‌کشت.
معاویه را به چهار کس نسبت می‌دهند: مسافربن‌ابى‌عمرو، عماره‌بن‌ولیدبن‌مغیره، عباس و صباح که این ملعون مغنى «عماره‌بن‌ولید» و جوانى خوش‌سیما بود و کارگرى ابوسفیان می‌نمود. هند با او الفتى خاص داشت و لذا علماى انساب «عتبه‌بن‌ابى‌سفیان» را هم از صباح می‌دانند.[3]
هنگامى که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید. لذا کنار کوه اجیاد آمد و آن‌جا وضع حمل کرد. 


سوابق سوء خاندان معاویه با اسلام
از این زن و شوهر و فرزندش معاویه و نوه‌اش یزید، اذیت‌ها و جسارت‌ها به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام رسید که در کتب تاریخ و روایات به تفصیل ذکر شده است.
از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد براى جنگ با پیامبر (ص)، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت‌وهب سلام الله علیها را نبش کرده و جسارت کند، چه این‌که پدر و مادر و عموى هند در بدر کشته شده بودند. ولى کفار قریش مانع شدند و گفتند «این رسم می‌شود و مردگان ما را هم این چنین می‌کنند». هند گفت: باید محمد، على یا حمزه را بکشم؟ این بود که وحشى را بر این کار گماشت و وعده‌هایی به او داد. وحشى گفت: «قادر به کشتن پیامبر و على نیستم ولى براى حمزه کمین می‌کنم»، با این مقدمه بود که آن بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند.
به دستور هند وحشى سینه مبارک حضرت حمزه علیه‌السلام را شکافت، جگر آن بزرگوار را خارج کرد و مانند سگ به دندان گرفت، ولى جگر مانند سنگی نقره‌ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد و آن را روى زمین انداخت و از آن روز ملقب به «آکله الاکباد» شد. بعد خودش با خنجر گوش، بینى و... حضرت حمزه را برید و به گردن آویخت. با این جنایت، دل مبارک پیامبر (ص) را آزرد و آن حضرت، امیرالمؤمنین (ع)، فاطمه الزهرا (س)، صفیه عمه پیامبر (ص) و خواهر حمزه و دیگران گریستند. با این همه جنایت، پیامبر (ص) اسلام هند و همسرش را که با اکراه مسلمان شده بودند پذیرفت.
ابن‌ابى‌الحدید می‌گوید: هند با عده‌ای از زن‌های قریش خدمت پیامبر (ص) آمدند در حالى که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر کارهایى که بر ضد پیامبر (ص) انجام داده بود، مخصوصا شهادت جناب حمزه (ع) و می‌ترسید که آن حضرت او را مؤاخذه فرماید.
حضرت عهد و پیمان از آن‌ها گرفت که به خداوند متعال شرک نورزند و مطالبى دیگر را نیز شرط فرمود و آن‌ها قبول کردند. هند کلامى گفت که معلوم شد همسر ابوسفیان است. حضرت فرمودند: آیا تو هندى؟ گفت: بله و به ظاهر شهادتین را بر زبانش جارى نمود و تقاضاى بخشش نمود. پیامبر (ص) فرمودند: دیگر نباید زنا کنى. هند گفت: مگر زن حره زنا می‌کند؟! پیامبر (ص) فرمودند: و نباید بچه را بکشى! هند گفت: به جان خودم سوگند من بچه‌ها را بزرگ کردم و شما آن‌ها را در بدر کشتید.