واقعۀ کربلا و شهادت جانسوز امام حسین علیه‌السلام و صحابۀ گرانقدر ایشان و همچنین اسارت اهل بیت مکرم آل الله (صلوت الله علیهم اجمعین) یکی از نقاط عطف تاریخ اسلام است که تأثیری شگرف بر جامعۀ اسلامی گذاشت؛ این واقعه سبب شد واکنش‌های مختلفی در بین مسلمانان ایجاد شود تا جایی که اعتراض به یزید و یزیدیان از همان ابتدا آغاز شد.

علمای اهل سنت نیز پس از این واقعه واکنش های متفاوتی نسبت به آن داشته‌اند. برخی از علمای اهل تسنن از همان ابتدا برائت خود را از آن فاجعه در گفتار و رفتار خود اعلام کردند.

برخی از آنها از سکنی گزیدن در کوفه استنکاف کرده و آن شهر را ترک کردند. به عنوان مثال درباره ابوعثمان نهدی آمده است:

 

وکان مقیما بالکوفه فلما قتل الحسین بن علی انتقل منها إلى البصره و قال لا أسکن بلدا قتل فیها ابن بنت النبی صلی الله علیه وسلم[1]

وی مقیم کوفه بود ولی وقتی حسین بن علی (ع) کشته شد به بصره نقل مکان کرد و گفت: در سرزمینی که در آن فرزند دختر رسول الله (ص) کشته شده باشد، زندگی نخواهم کرد.

 

برخی نیز دیدار قاتل امام حسین علیه‌السلام با رسول الله (صلی الله علیه و آله) را صحنۀ شرم و اندوه ذکر کرده‌اند، ولو اینکه در بهشت مسکن گزیند:

 

حدثنا محمد بن عبد اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ ثنا عُثْمَانُ بن أبی شَیْبَهَ ثنا سَعِیدُ بن خُثَیْمٍ عن مُحَمَّدِ بن خَالِدٍ الضَّبِّیِّ عن إبراهیم قال لو کنت فِیمَنْ قَتَلَ الْحُسَیْنَ بن عَلِیٍّ ثُمَّ غُفِرَ لی ثُمَّ أُدْخِلْتُ الْجَنَّهَ اسْتَحْیَیْتُ أَنْ أَمُرَّ على النبی صلى اللَّهُ علیه وسلم فَیَنْظُرَ فی وَجْهِی[2]

محمد بن خالد ضبی از ابراهیم نخعی نقل می‌کند که گفت: اگر من در میان گروهی بودم که حسین بن علی (ع) را کشتند و سپس خداوند متعال مرا می‌بخشید و وارد بهشت می‌کرد، باز هم حیا می‌کردم بر پیامبر اکرم (ص) بگذرم و او به صورت من نگاه کند.

 

با شرورع تنش‌ها در برابر یزید و حکومت اموی، برخی از طرفداران یزیدیان و بنی امیه شروع به توجیه رفتار یزید و تضعیف قیام امام حسین (ع) کردند و انتقادها را به سمت امام حسین (ع) روانه کردند.

از جمله بدترین‌ و سخیف‌ترین توجیهات را شخصی به نام ابن عربی بیان داشته است.

ابوبکر بن عربی که بر مذهب مالک بن انس تفقه می‌کرد در کتابش «العواصم من القواصم» چنین می‌گوید:

 

و ما خرج إلیه أحد إلا بتأویل، و لا قاتلوه إلا بما سمعوا من جده المهیمن على الرسل، المخبر بفساد الحال، المحذر عن الدخول فی الفتن  وأقوال فی ذلک کثیره[3]

هیچکس (از قتله کربلا) بر او (حسین بن علی) خروج نکرده و او را نکشتند، مگر به تأویل بر اساس آن روایاتی که از جد بزرگوارش –رسول الله (ص)– شنیده بودند، در باب خبر از بدی احوال حاصل از داخل شدن در فتنه‌ها و بر حذر داشتن از آن. و این گونه سخنان رسول الله در این امر زیاد است.

 

به نظر می‌رسد این سخن وی فحوای کلامی باشد که در طول تاریخ به او منتسب کرده‌اند.

بعضی علمای اهل تسنن بعضاً به سخنی اشاره داشته‌اند که نشان دهندۀ تحریف کلام ابن عربی است.

مثلا سیوطی در نقد سخنی از سخنان ابن عربی چنین می‌گوید:

 

و لیس ذلک بأول عجرفه لهذا المفتی و جرأته و إقدامه فقد ألف کتابا فی شأن مولانا الحسین رضی الله عنه و کرم وجهه و أخزى شانئه زعم فیه أن یزید قتله بحق بسیف جده[4]

این فتوا اولین جسارت و شتابزدگی وی در فتوا نیست، بلکه او کتابی در شأن مولای مان حسین (ع) نوشته که خودش را با آن رسوا کرد؛ زیرا – در آن کتاب – بیان کرد که یزید به حق، حسین بن علی را با همان شمشیر جدش (رسول الله) به قتل رساند.

 

بعد از او ابن حجر مکی از سخن ابن عربی با تعجب یاد کرده و بیان می‌دارد:

 

وکابن العربی المالکی فانه نقل عنه ما یقشعر من الجلد، انه قال: لم یقتل یزید الحسین الا بسیف جده – أی بحسب اعتقاده الباطل أنّه الخلیفه، و الحسین باغ علیه و البیعه سبقت لیزید، و یکفی فیها بعض أهل الحلّ والعقد، و بیعته کذلک، لأنّ کثیرین أقدموا علیها مختارین لها. هذا مع عدم النظر إلى استخلاف أبیه له، أمّا مع النظر لذلک، فلا یشترط موافقه أحد من أهل الحلّ والعقد على ذلک‏.[5]

و همچون ابن عربی مالکی که کلامی از او نقل شده که از بیان آن بدن انسان می‌لرزد. او گفت: یزید، حسین (ع) را نکشت مگر با شمشیر جدش رسول الله (ص). یعنی بر اساس اعتقاد باطل ابن عربی، یزید خلیفه است و حسین (ع) علیه او سرکشی کرده است. بیعت برای یزید انجام شده بود و در این امر، وجود برخی از اهل حل و عقد کفایت می‌کند.  بیعت یزید نیز همین‌گونه بود؛ زیرا بسیاری از اهل حل و عقد مختارانه با وی بیعت کردند.  این سخنان سوای استخلاف او توسط پدرش است؛ زیرا با در نظر داشتن این امر دیگر موافقت هیچ یک از اهل حل و عقد نیز اصلا مهم نیست.

 

مناوی نیز به دشمنی ابن عربی با اهل بیت (ع) اشاره کرده و می‌نویسد:

آلوسی: ابن بکر بن عربی مالکی بزرگ‌ترین دروغ را بیان کرد و چنین انگاشت که حسین (ع) به شمشیر جدش (ص) کشته شده است و گروهی از جاهلان نیز با این سخن وی موافقت کردند.

 

و قد غلب على ابن العربی الغض من أهل البیت حتى قال: قتله بسیف جده[6]

دشمنى با اهل بیت بر ابن عربى غلبه پیدا کرده و باعث شده که او بگوید: حسین با شمشیر جدش کشته شده است.

 

آلوسی نیز زبان به نفرین ابن عربی گشوده و در تفسیرش می‌نگارد:

 

و أبوبکر بن العربی المالکی علیه من الله تعالى ما یستحق أعظم الفریه فزعم أن الحسین قتل بسیف جده صلى الله تعالى علیه و سلم و له من الجهله موافقون على ذلک.[7]

و ابن بکر بن عربی مالکی – که از جانب خدا هر آنچه که لایقش است بر او باد – بزرگ‌ترین دروغ را بیان کرد و چنین انگاشت که حسین (ع) به شمشیر جدش (ص) کشته شده است و گروهی از جاهلان نیز با این سخن وی موافقت کردند.

 

در اینجا آلوسی (عالم بزرگ اهل سنت) اذعان می‌کند که کسانی که سخن ابن عربی را صحیح دانستند و برای او وجهی از صحت قائل شده‌اند، همگی در زمرۀ جاهلان‌اند!

یکی از این افراد، شخصی است به نام عبدالرحمن بن محمد بن محمد (ابن خلدون).

ابن حجر عسقلانی از علمای بزرگ اهل سنت، سخنان ابن خلدون را نکوهش می‌کند و می‌گوید:

 

و قد کَانَ شیخنا الحافظ أبو الحسن بن أبی بکر یبالغ فِی الغَضّ منه. فلما سألته عن سبب ذَلِکَ، ذکر لی أنه بلغه أنه ذکر الحسین بن علی رضی الله عنهما فِی تاریخه فقال: قُتِلَ بسیف جَده. و لما نطق شیخنا بهذه اللفظه، أردفها بلعن ابن خلدون و سبّه و هو یبکی [8]

شیخ و استاد ما حافظ ابوالحسن بن ابی بکر هیثمی بسیار ابن خلدون را نکوهش می‌کرد. وقتی از او علت این امر را جویا شدم به من گفت که ابن خلدون در تاریخش در مورد حسین بن علی (ع) گفته: آن شمشیرى که حسین بن على با آن به قتل رسیده، همان شمشیر جدّش پیامبر بوده است!

هنگامى که شیخ ما این کلام را از قول ابن خلدون نقل کرد، بر او لعنت فرستاد و دشنام داد، در حالى که گریه مى‏کرد و اشک مى‏ریخت.

 

یکی دیگر از علمای اهل سنت و وهابیت که حرکت امام حسین (ع) را نشانه رفته و مذمت می‌کند، ابن تمیمه است. وی عملکرد امام حسین (ع) را به باد نقد و طعنه گرفته و قیام ایشان را سرمنشاء شرارت و دفع خیر می‌داند:

 

وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْخُرُوجِ لَا مَصْلَحَهُ دِینٍ وَ لَا مَصْلَحَهُ دُنْیَا، بَلْ تَمَکَّنَ أُولَئِکَ الظَّلَمَهُ الطُّغَاهُ مِنْ سِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - حَتَّى قَتَلُوهُ مَظْلُومًا شَهِیدًا، وَ کَانَ فِی خُرُوجِهِ وَقَتْلِهِ مِنَ الْفَسَادِ مَا لَمْ یَکُنْ حَصَلَ لَوْ قَعَدَ فِی بَلَدِهِ، فَإِنَّ مَا قَصَدَهُ مِنْ تَحْصِیلِ الْخَیْرِ وَ دَفْعِ الشَّرِّ لَمْ یَحْصُلْ مِنْهُ شَیْءٌ، بَلْ زَادَ الشَّرُّ بِخُرُوجِهِ وَ قَتْلِهِ، وَنَقَصَ الْخَیْرُ بِذَلِکَ، وَ صَارَ ذَلِکَ سَبَبًا لِشَرٍّ عَظِیمٍ. وَ کَانَ قَتْلُ الْحُسَیْنِ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ، کَمَا کَانَ قَتْلُ عُثْمَانَ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ.[9]

و در خروج او (حسین بن علی) نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا؛ بلکه این ظالمین سرکش بر ضد نوۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله قدرت پیدا کردند، تا اینکه او را مظلوم و شهید کردند؛ و در قیام او و کشته شدن او آن قدر فساد بود که اگر در شهر خود نشسته بود آن قدر فساد نمی‌شد. پس آن چیزی که او قصد آن را داشت از به دست آوردن نیکی و دفع بدی، اصلاً حاصل نگشت؛ بلکه بدی به سبب قیام او زیاد شد و خیر کم گردید‌؛ و این سبب شرّ بزرگی شد؛ و کشته شدن حسین سبب فتنه‌های بسیار گشت؛ همان طور که کشته شدن عثمان سبب فتنه‌های بسیار گشت.

شیخ محمد خضری: حسین خطای بزرگی کرد که خروج نمود. خروج او موجب تفرقه و اختلاف در میان امت مسلمان شد و پایۀ الفت بین امت را تا به امروز سست و لرزان کرده است. 

برخی دیگر نیز به سخنان ابن تیمیه مراجعه کرده و آن را تکرار کرده‌اند:

دکتر محمد سهیل طقّوش با محکوم کردن عملکرد امام حسین (ع) می‌گوید:

 

لنا ان نتساءل: هل کان الحسین مصیبا بخروجه؟...... اذا نظرنا الی هذه القضیه من الناحیه الدینیه، فقد نتج عن هذا الخروج ماساه دامیه فرقت بین المسلمین و لا تزال اثارها ظاهره الی الیوم.[10]

ما باید بپرسیم: آیا حسین کار درستی کرد که خروج نمود؟..... ما اگر از ناحیۀ دینی به این قضیه نگاه کنیم می‌بینیم که خروج حسین باعث مصیبتی خونبار و موجب تفرقۀ مسلمانان شد؛ به طوری که آثار آن تا به همین امروز مشهود است.

 

شیخ محمد خضری، بازرس وقت وزارت معارف مصر نیز در مورد عملکرد امام حسین (ع) می‌گوید:

 

و على الجمله فإن الحسین أخطأ خطأ فی خروجه هذا الذی جر على الأمه وبال الفرقه و الاختلاف، و زعزع عماد ألفتها إلى یومنا هذا، و قد أکثر الناس من الکتابه فی هذه الحادثه لا یریدون بذلک إلا أن تشتعل النیران فی القلوب فیشتد تباعدها..... أما الحسین فإنه خالف یزید و قد بایعه الناس[11]

حسین خطای بزرگی کرد که خروج نمود. خروج او موجب تفرقه و اختلاف در میان امت مسلمان شد و پایۀ الفت بین امت را تا به امروز سست و لرزان کرده است. خیلی از مردم دربارۀ این حادثه (واقعۀ عاشورا) مطلب نوشته‌اند. نیت آنان از یادآوری این واقعه این است که در قلب‌ها آتشی شعله‌ور شود و تفرقه‌ها بیشتر گردد..... (حقیقت این است که) حسین عَلَم مخالفت با یزید را برداشت، در حالی که مردم با یزید بیعت کرده بودند.

 

دکتر یوسف بن رشید العش که مدتی مدیر رادیوی کشور سوریه بود در مورد شخصیت امام حسین (ع) و عملکرد ایشان می‌گوید:

 

...و الحسین نفسه کان عاطفیا شدید العاطفه، دفعته العاطفته الی ان یذهب الی الکوفه بالرغم من کل ما حذر به. و لقد کان الناس ینبهونه الی انه مهدد بالقتل و ان الحکمه تقضی بان یبقی فی مکه. او ان یذهب الی الیمن. لکنه استرسل الی عاطفته و انطلق الیها. فاوردته المورد الذی ورد.[12]

حسین شخصی احساساتی و به شدت عاطفی بود و همین عاطفی بودن او باعث شد که وی علی رغم تمامی هشدارها به کوفه برود. مردم به او گفته بودند که مرگ او را تهدید می‌کند وحکمت اقتضا می‌کند که وی در مکه بماند  یا اینکه به یمن برود؛ اما حسین با روحیات عاطفی خود مأنوس بود و به احساساتش تن داد و به حکم آن عمل کرد. احساسات، حسین را به جایی برد که او خود به آنجا رفت.

 

این در حالیست که در منابع اهل سنت، به صراحت در مورد مظلومیت امام حسین (ع) و رفتارهای ظالمانه و غیراسلامی یزید و بنی امیه اشاره شده است. برای اطلاع بیشتر به سخنرانی و کتاب «ناگفته‌هایی از حقایق عاشورا» اثر علامه سید علی میلانی مراجعه کنید.