گناهانت بخشیده می‌شود، پاک پاک درست مثل روزی که از مادر زاده شدی. گویا تو هم با پیامبر بوده‌ای، همراهش در غزوات. این‌ها پاداش گوشه‌ای از سفری است که حتی با وجود خطرات تو را توصیه به رفتنش کرده‌اند...   

 

خدا قسمت کنه، فرض کن می‌خواهی بری کربلا:

وقتی رفتی کربلا، قبل از رفتن حرم مستحبه که غسل کنی

غسل که کردی، مفاتیح رو برمی‌داری و میری سمت حرم

آروم آروم قدم برمی‌داری و زیر لب ذکر میگی

به حرم که رسیدی، اذن دخول می‌خونی؛ حالت متحول میشه

اشکت که اومد،یعنی آقا اذن ورود داده، میری داخل

میری رو به ضریح می‌ایستی و گریه می‌کنی

تمام عمرت دلت می‌خواسته است که دورش بگردی! مفاتیح را که باز می‌کنی گویا آ شیخ عباس اسبابش را برایت فراهم کرده است! روبرویش بایست و زیارت‌نامه بخوان... بعد بالای سر، بعد پایین پا... و بعد خود را به ضریح برسان... و این اوج آرزوهای تو بود که روزی دستانت در شبکه‌های ضریحش گره بخورد...

بعضی نقطه‌ها روی کره‌ی خاکی هست که اگر توی اون نقطه قرار بگیری انگار خدا به احترامش خیلی به تو توجه می‌کنه...  

یکیش اینه بری زیر قبه امام حسین، اونجا قول دادند که دعات مستجابه، ردخور نداره، شروع می‌کنی به دعا کردن

از حضرت که حاجت تو خواستی، میری یه گوشه‌ای، یه جایی پیدا می‌کنی، شروع می‌کنی نماز خوندن، زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام، زیارت جامعه کبیره، زیارت وارث و...

بعد هم حس و حال می‌گیری و با یه حال معنوی خوب، برمی‌گردی از حرم

اما ...

 

زیارت اربعین امام حسین (ع)، با بقیه زیارتا فرق می‌کنه

اینجا اول میری نجف،

از پدر بزرگوارشان، اجازه می‌گیری

بعد حرکت می‌کنی، از نجف تا کربلا حدود 80 کیلومتره، اگه بخوای پیاده بری، چند روز طول می‌کشه

فکرشو بکن! صبح راه میفتی به حرکت، سر ظهر یه نماز و ناهار و یه استراحت کوچیک، روباره راه میفتی

اذان مغرب هم که میشه، نماز رو می‌خونی و یه استراحت و شام، دوباره راه میفتی. یکی دو ساعت که رفتی، یه جای خواب گیر میاری و می‌خوابی
دوباره فردا صبح هم همینه، خسته نمی‌شی، حتی اگه لازم باشه که صبح تا شب راه بری، چون می‌دونی برای کی داری میری

نزدیکای کربلا که میرسی، دیگه توانی تو بدنت نمی‌مونه، پاهات تاول زده

یاد اون زن‌ها و بچه‌های کوچیکی میفتی که با پای پیاده از کربلا تا شام کشوندنشون. یاد اون بدن‌های زخمی، یاد پاهای پر آبله،

یه عده اطراف میگن بیا ماساژت بدیم، تا خستگیت در بره، اما میگی نه! با یاد فرزندان امام حسین ادامه میدی

وارد کربلا که میشی دیگه نمیری خونه، که بری غسل کنی

همونجوری، با گردوغبار راه میری سمت حرم

از دور که گنبد می‌بینی، اشک تو چشات جمع میشه

تو اون سیل جمعیت، حرکت می‌کنی، هرچی جلوتر میری، شلوغ‌تر میشه

به حرم که رسیدی دیگه نمی‌تونی اذن دخول بخونی، قاطی جمعیت مجبوری بری سمت حرم

اینقدر حرم آقا شلوغه که یه قدم یه قدم میری جلو

هرچی جلوتر میری فشار جمعیت زیاد میشه. دیگه نمی‌تونی هر سمتی حرکت کنی

بعد از حدود یک ساعت تو فشار جمعیت میری داخل صحن

جای نشستن نیست، با همون جمعیت حرکت می‌کنی

زیر لب شروع می‌کنی به خواندن سلام دادن به امام حسین (ع)

اینقدر خسته‌ای که توان درست و حسابی برای زیارت برات نمونده

یه دفعه پای یه نفر میاد رو پات و تمام اون تاول‌ها و زخم‌ها دردش شروع میشه

ناخودآگاه با درد خودت، یاد دردهای امام می‌افتی، اشک بر گونه‌هایت جاری می‌شود

بعد از جست‌وجوی بسیار، شاید یکجا پیدا کنی

می شینی و دو رکعت نمازی می‌خوانی و دعای مختصری

بعد پا میشی، آخه جمعیت زیاد است و جا محدود، جای خود را به زائر دیگری می‌دهی

 

زیارت اربعین امام حسین (ع)، با بقیه زیارتا فرق می‌کنه

اینجا خبری از زیارت دل‌چسب نیست،

اینجا خبری از رفتن زیر قبه و خواندن دعا و نماز نیست

اینجا خبری از حال و هوای معنوی لذت‌بخش که بعد از خواندن ادعیه می‌یابی نیست

اینجا نمی‌توانی آن‌طور که دلت می‌خواهد زیارت کنی

اینجا باید آن‌طور که می‌گویند زیارت کنی

اینجا باید با تحمل درد، دردهای آن حضرت را یاد کنی

اینجا باید به یاد دردها و خستگی آن زنان و کودکان بیفتی و زیارت کنی

«السلام علیک یااباعبدالله»