خورشیدِ کم فروغ، با انوار طلایی خود از میان نخل های قد کشیده به آسمان، بر فرات می تابید،

غروب بود، غروبی غمگین،

نخل های بلند و سر برآورده سوی آسمان، ریشه در زمین سِفت می کردند.

در کنار رود پُر آب فرات،

از تشنگی لَه لَه می زدند و به انتظار عباس و مشک های پُر آب بودند،

و من به پای پیاده، سفر کرده از دشت ها و صحراهای تفتیده،

به عشق و امیدِ سفر به بهشت خدا بر زمین، کربلا،

در سایه سار نخلستان فرات لحظه ای ماندم، تا رنج سفر از تن برون کنم.

به صدای گریۀ مردی، نگاهم سوی او چرخید،

مرد به کنار رود نشسته بود و دست بر آب فرات می سایید.

نزد او رفتم.

گفتم : غم و دلتنگی ات از چه رو است برادر؟

بغض ترکاند و گریست.

گفتم : عزیز از دست داده ای؟

گریه اش بیشتر شد.

گفت : گنه کارم برادر.

گفتم : خدا ارحم الراحمین است.

گفت : اما نه برای من.

بر خود لرزیدم.

با احتیاط پرسیدم : نکند از جانیان روز عاشوری؟

گفت : کم از آنان ندارم!

به او نزدیک تر شدم. چهره اش آشنا بود،

گفتم : تو کیستی؟

گفت : طِرمّاح بن عدی!

او را شناختم.

گفتم : تو همانی که در مسیر کربلا به دیدار حسین آمدی؟

گفت : من همانم.

گفتم : مگر عهد نکردی آذوقه به اهل و عیال رسانی و زود برگردی؟ پس چرا نیامدی؟

گفت : آمدم، اما دیر آمدم. هنگامی آمدم که کار از کار گذشته بود.

سر سوی آسمان بُرد و فریاد کرد.

گفت : وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!

و زار زار گریست.

و من حیرت زده از سرگذشت او، و سرنوشتی که در دنیای پیش رو، در برابرم بود به خود لرزیدم.

او را فراموش کردم و در هراس، از سرنوشت خود ترسیدم.

مبادا سرنوشت من، همچو سرگذشت او شود.

طِرمّاح ناله می کرد و می نالید.

با اشک و ناله گفت : از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفتم؛ مولای من!

این چه مصیبتی است بر من؟

سیدالساجدین گفت؛ وقتی امام به تو گفت زود برگرد، یعنی نرو!

بار دیگر صیحه ای کشید و فریاد کرد.

گفت : وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!

و سپس با اشک و سوز، آیه ای را تلاوت کرد.

گفت : قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ

تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ

وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین.(1)

«بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آورده‏اید و تجارتی که از کسادش بیم ناکید، و سراهایی را که خوش می‏دارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوست‏داشتنی ‏تر است‏، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد.»

«و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمی‏کند.»

 

1 - سوره توبه . آیه 24


این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایت‌هایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت می‌کند.روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.

برای مشاهده سایر متون اینجا را کلیک کنید.