در آستانۀ خیمه، نگاه به آسمان پُرستاره داشت.

زینب گفت؛ ابوالفضل، کجا سیر می‏کنی؟ فقط جسم ات اینجاست.

عباس گفت؛ حال غریبی دارم.

گفت؛ به خواهرت نمی گویی؟

عباس به وجد آمد و با اشتیاق رو به او شد، تا ضمیر خود را عرضه کند.

گفت؛ چند شبی است احساس می‌کنم محیط اطرافمان وسیعتر شده.

آنانی که دل به کوفه بسته بودند، با خبر شهادت مسلم بن عقیل رفتند، و آنانی که به امید ظفر آمده بودند،

 با ورود به کربلا ترکمان کردند.

اکنون، ما مانده ایم و عاشقان مولایمان.

گویی کسان بیشماری از دل آسمان، از زمانهای دور و نزدیک سرک می‌کشند،

 و اظهار وفاداری خالصانه خود را به مولایمان ابراز می کنند.   

لحظه ای سکوت کرد و نگاه اش به زینب خیره ماند.

 گفت؛ بانوی من، حال چنین کسی چگونه است؟

زینب تبسمی کرد و بر پیشانی برادر بوسه زد.

 گفت؛ به تو غبطه می‏خورم عباس.

عباس، با لبخندی پُر مِهر، دست او را بوسید.

عباس گفت؛ غبطه به حال من؟

شما که از مکه تا کربلا، هم نشین مادرتان فاطمه اید؟!

 

 


این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایت‌هایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت می‌کند.  روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.

برای مشاهده سایر متون اینجا را کلیک کنید.